حال اين روزهاي جهان و دو درس براي ما
علي ربيعي
اين روزها، يادداشتها، اظهارنظرها و اخبار مختلف پيرامون موضوع فلسطين-اسراييل را همزمان با تحولات فكري و مسائل داخلي كشور دنبال ميكنم. در ميان شكاف نظري برآيند افكار عمومي تعداد قابل توجهي از ايرانيان با مواضع و سياستهاي رسمي پيرامون مساله فلسطين-اسراييل كه بدون ترديد يكي از محورهاي نه تنها سياسي، بلكه ايدئولوژيك و حتي آرماني ديرين بوده است، ميتواند حاوي درسهايي براي رابطه ملت -دولت باشد.
درس اول: فرزندان چهار دهه اخير ايران فارغ از پروپاگانداها از هر سو، امكان و فرصتي تاريخي و حقيقي براي رويارويي با واقعيتهاي جهاني و سنجشي بيپرده از ادعاهاي اغواگر يافتهاند. اين روزها شاهديم كه در اين جهان پر آشوب چقدر ظلم، بيعدالتي و نابرابري در قالب مفاهيمي زيبا و زرورق پيچي شده، بازنمايي شدهاند. شاهديم كه چطور در پس مفاهيمي چون امنيت، دموكراسي و آزادي، تركيبي از تامين منافع خود و خشونت پنهان شده است. دولتهايي كه با ترور، جاسوسي، بمب و پول در پشت اين مفاهيم و واژگان، زشتي چهره بيرحم خود را پنهان كردهاند. وزير خارجه امريكا در كشور منادي سكولاريزم، ميگويد من به عنوان يك يهودي به اسراييل ميروم و از اسراييل حمايت ميكنم! در هنگامه جنگ و در ميان خون، آتش و آوارگي، دولت امريكا براي رژيم سركوبگر با تصويب بودجه تقويتي، تامين سلاح و موشك با كاربردهاي نابودگري دقيق كرده و در پي آن حتي قطعنامههاي آتشبس سازمان ملل را نيز وتو ميكند. كشورهاي منادي دموكراسي و مدعي آزاديخواهي و حقوق بشر براي انسانها، نه تنها چشم خود را بر جنايتي بشري بستهاند، بلكه در حمايت از يك فرقه (صهيونيسم) بانفوذ مالي و سياسي از يكديگر سبقت نيز ميگيرند. گويي نظم جهاني نام مستعار قداست دادن به نظام ظلم، نابرابري، زورگويي و تثبيت ترور و وحشت است. پيامد چنين نظمي آن است كه هر جمعيتي كه زور و قدرت نداشته باشد، داراي زيستي سخت و در مواردي حتي ناممكن خواهد شد. اين است چهره واقعي حاكميت قدرتها و نظم ايجادي جهانيشان!
امروز چهره واقعي، بدون روتوش و نقاب قدرتمندان جهان در پيش چشمان همه به خوبي قرار گرفته است. امروز، ميبينيم چگونه ايجاد دموكراسي و حفظ امنيت براي منطقه، شعاري بيش نيست. كشتيها و ناوهايي كه از آن سوي جهان به نام آزادي و امنيت به ديگر سوي گيتي گسيل ميشوند، هدفي جز بهرهكشي و گسترش خشونت براي حفظ منافع خودشان را دنبال نميكنند. امروز شاهديم در پس دموكراسيهاي ظاهري چگونه به راحتي قتل عام هزاران انسان ناديده گرفته شده و حتي مهر تاييد نيز بر آن زده ميشود. امروز به خوبي لمس ميكنيم آنچه به نام دلسوزي براي ملل ديگر بيان ميشود، فريبي بيش نيست. دلسوزي براي ملتها برايشان به معناي به تابعيت درآوردن دولتها و حكومتهاي آنهاست. از خشنترين و غيردموكراتيكترين حكومتها، در صورت تابعيت از قدرتهاي بزرگ، چهرهاي قابل قبول ساخته ميشود. از سوي ديگر، نظاره گريم برخي ايرانياني كه يا به سوداي تامين منافع مادي ناچيز و اندك يا در لواي مبارزه و آزاديخواهي به دامان كشورهاي قدرتمند درآويختهاند تا چه اندازه در ابتذال غرق شدهاند كه برخي از آنها خواهان تحريم بيشتر ايران يا حمله به ايران شده و حتي بدتر از صهيونيستهاي جهاني به سمت ظلم و بيعدالتي گرويدهاند. امروز راحتتر ميتوان از تاريخ خونبار جهاني سخن گفت كه در آن، جان هزاران انسان آسيايي، آفريقايي و اهالي امريكاي جنوبي قرباني زندگي بهتر قدرتها شد و در پي آن، بخشي از جهان همچنان فقير ماندند و تحقير شدند. چگونه جنگهاي بزرگ جهاني به پا شد، ميليونها نفر را كشتند و فقر و نابرابري و بيثباتي سياسي را در آفريقا، آسيا و به ويژه در خاورميانه به ميراث گذاشتند. امروز، فرصتي است تا فارغ از نگرانيها نسبت به وضع داخلي كشور و با بيرون آمدن از پيله تلخيهاي تنيده شده در داخل، با در نظر داشتن چهره واقعي خشونت در جهان نابرابر بينديشيم تا دريابيم در هياهوهاي رسانهاي تبليغاتي و سياسي اين كشورها، چيزي جز منفعتخواهي نهفته نيست. از ادبيات غني پارسي بهره بگيريم كه «كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من». بايد با چشم دوختن به داخل و با همبودگي و گذار همدلانه براي دستيابي به خواستهها در گذار از اين مسير پيچيده براي بهبود وضع ايران، يكديگر را ياري كرد.
درس دوم: به نظر من فهم جامعه ايران امروز براي حكومت و دولت، نيازي به سنجشهاي متداول ندارد. آنچنان پچپچهاي نهفته در لايههاي پايين جامعه به سطح آمدهاند كه با قدري گوش شنوا و چشمي با بصيرت ميتوان شنيد و ديد. تحولات اجتماعي، نهادي، تغييرات ارزشي و سبكهاي زندگي تغيير يافته و مطالبه شده نه مطلقا خارجيساز هستند و آناني كه زيستي همراه با تغييرات را خواهانند و به سياستهاي داخلي و خارجي ما معترض بوده و به عقبماندگيهاي كشور اعتراض دارند فرزندان همين سرزمين هستند. اين تصور كه اين افراد از سر بيدردي يا لومپنيزم صدايشان بلند شده، تفسيري اشتباه است و تعميم «اغتشاشگري» و حذف «اعتراضگري» از ادبيات سياسي حاكم اشتباهي فاحش است. جهان تغيير كرده است. جوانان در همه جوامع تغيير كردهاند. جامعه ايران هم تغيير كرده است. مردم خود را با ديگران بيروني مقايسه ميكنند، دادههاي خود را با ستادههايشان در سالهاي زياد ميسنجند و ميخواهند زندگي كنند آنچنانكه ميانديشند و نه با انديشههاي رسمي شده در چارچوب قواعدي كه برايشان به زور تعريف و ساخته و پرداخته شده است. در اين جهان نابرابر و بيرحميهاي جهاني، بزرگترين پشتوانه براي قوي شدن ايران بزرگ، همدلي و همراهي مردم است. با جامعه بايد مهربان بود. اين روزها، هر روز بيش از قبل، حوزه عمومي در حال زايل شدن بوده و حوزههاي خصوصي نيز تنگتر ميشود. هيچگاه باور نميكردم كه رصد سبك زندگي مردم، چارچوبي قانوني بيابد. نبايد هر روز براي مردم، لباسي تنگتر از قبل دوخت و قاعدهگذاريهاي ستيزهجويانه وضع كرد. در عصري كه ثروتاندوزي نوين در جهان بر پايه تكنولوژيهاي اطلاعاتي بنا شده، شايسته نيست كه ايرانيان بخشي از درآمد ملي و وقت خود را به دنبال دستيابي به فيلترشكنهاي امريكايي تلف كنند. نبايد از مردم شاديزدايي كرد. گويي عدهاي جامعه را به سمت ناسازگاري هل داده و ذهنها را هم به خارج سوق ميدهند مانند آنچه بر مرجعيت رسانه رفت. ايران در سالهاي متوالي در جنگ سهمگين يك طرفه كه غرب و شرق در مقابلش بودند، هشت سال با اتكا به مشروعيت و سرمايه اجتماعي خود قوام و دوام پيروزمندانه يافت. در اين جهان پرآشوب، ظالمانه و نابرابر، براي سعادت جامعه، ايجاد ثبات و آرامش، بايد همه چشمها را به «همه» مردم خود بدوزيم. ايران را متعلق به «همه» بدانيم. «با هم بودگي» رمز عبور ما از اين شرايط سخت است.
امروز، قضيه فلسطين-اسراييل اين درس را به ما ميآموزد كه اولا، بايد مراقب امنيت خودمان باشيم و دوم اينكه اين امنيت بدون رضايت مردم توليد نميشود.