ناشنوايي سياسي
عباس عبدي
اين متن را چند روز پيش يكي از همكاران روزنامه اعتماد براي من نوشت و پيشنهاد داشت كه اگر پاسخي دارم بدهم.
«امروز در حال تهيه يك گزارش بودم ، از چند نفري سوال كردم و مشغول جمعوجور كردن مطالب بودم كه يكي از دوستانم تماس گرفت و پرسيده چه ميكني؟ شرح دادم. گفت: خب آخرش چي؟ مگه هر چي فرياد بزنيم اصلا شنيده ميشه؟ جوابي براش نداشتم، اما گفتم به شما بگم شايد جوابي و يا يادداشتي...
واقعيت اينه اين روزها زياد ميشنوم كه گفتن كه ديگه فايده نداره؟ اصلا برا كي بگيم؟ كسي گوش نميده !!! و مهمتر اينكه اين حس رو خودم هم دارم»
واقعيت اين است كه ظاهر مساله چندان پيچيده نيست. زيرا امروز برخي مسائل چنان آشكار و روشن است كه حتي از تذكر دادن آنها تا حدي شرمنده ميشويم. اينكه چگونه ميتوان تصور كرد كه جامعه ما نيازمند دادن تذكر در بديهيات باشد؟ جامعه به كجا رسيده كه برخي ميتوانند مدعي شوند مملكت مال آنان است! در اين باره چه حرفي ميتوان زد؟ هنگامي كه حتي بديهياتي چون مهاجرت، رويگرداني از دين، فقر و تورم و... را هم انكار ميكنند چه ميتوان گفت؟ بنابراين در توصيف واقعيت با نويسنده اين مطلب همراهي ميكنم ولي در مقام نتيجهگيري برداشتم متفاوت است كه شرح ميدهم. حقايق اجتماعي و پذيرش آنها مثل پذيرش حقايق علمي و رياضي نيست. مثلا ۴=۲+۲ يك گزاره رياضي است كه آن را در قالب كلاس درس به دانشآموز ياد ميدهند و آنان نيز با يك يا چند بار توضيح آن را ياد ميگيرند و همه جا به كار ميبرند. ولي درباره گزارههايي چون ضرورت و فايده حاكميت قانون و مشاركت و نظارت عمومي و... چنين نيست. شايد در كلاس درس هم بتوان ضرورت پذيرش آنها را ثابت كرد و آموزش داد ولي هنگامي كه به ميدان سياست آورده شود اين آموزشها به كلي كنار گذاشته يا فراموش ميشوند. چون عرصه سياست برخلاف كلاس درس كه تابع منطقِ علمي است، تابع قدرت است. شنيده شدن هر گزارهاي تابع قدرت گوينده و شنونده است. در طول تاريخ از طريق آموزش و كتابهاي درسي، آزادي تحقق نيافته است، بلكه از طريق حضور در عرصه عمومي و رسيدن به موازنه قواي اجتماعي است كه مردم حقوق يكديگر را به رسميت شناخته و حق آزادي را براي همگان قائل ميشوند و حكومتهاي خود را نيز ملزم به رعايت آن ميكنند. اگر از اين نظر نگاه كنيم نوشتن گزارش، خبر، تحليل، يادداشت و بهطور كلي فعاليت روزنامهنگاري براي اين هدف نيست تا به گوش مقامات برسد و آنان هم بگويند عجب حرف درستي است و آن را اجرا كنند. اگر چنين بود كه بسياري از حقايق با يك يا چند بار گفتن، شنيده ميشد و ديگر مشكلي در جهان نميماند. هدف روزنامهنگار بيان حقيقت براي تبديل شدن به قدرت در ذهن مردم و تضعيف طرف مقابل است، اين كار يك فرآيند پيوسته است. آنچه موجب شنيده شدن ميشود فقط استحكام منطق نوشته نيست، بلكه در تبديل آن به قدرت است، چون سياستهاي نادرست جز با قدرت سياسي اصلاح نميشوند. قدرت در برابر قدرت. نوشتن منطقي و گزارش خوب دادن، تهيه و توليد آمار و اطلاعات دقيق، تبيين روابط اقتصادي و اجتماعي و... همه و همه موجب ميشود كه موازنه قواي اجتماعي براي بهبود امور تغيير كند. در واقع انتظار شنيدن صاحبان قدرت را نداشته باشيد، بلكه بايد كاري كرد كه مجبور به شنيدن شوند. بسياري از آنان ميدانند كه سياستهايشان نادرست است ولي ادامه ميدهند، چون آن را به سود خود ميدانند و فقط هنگامي كه در برابر خود قدرت مردم را ديدند تغيير سياست ميدهند. از اين نظر بيان گزارههاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي يك فرآيند مستمر و پيوسته است. مثل گزارههاي رياضي نيستند كه يك بار براي شنونده گفته و مساله حل شود. جالب است بدانيم كه در سياست، حتي ممكن است ۲ به علاوه ۲ برابر ۴ نشود. ۵ يا ۳ يا عدد ديگري شود. ماجراي سياست را در چارچوبهاي منطق رياضي نبايد ديد. چه بسا زماني حرفها شنيده خواهد شد كه شايد از نشنيدن آن نااميد ميشويد. نمونه خارجي آن را بايد در جنگ غزه جستوجو كرد. از شعارها و ادعاهاي موجود فعلي گذر كنيد. پيش از جنگ هر چه به نتانياهو و حزبش ميگفتند كه راه را بر فلسطينيها نبند، نهتنها گوش نميداد، بلكه مسخره ميكرد. هر چند حرفهايي كه به او زده ميشد منطقي بود. ولي اكنون كه جنگ شده، ذهنيت همگان تغيير كرده است. به عبارت ديگر آن گزارههاي منطقي كه گوش شنوايي نداشت، اكنون شنونده پيدا كرده است. در امور داخلي نيز با كنش رسانهاي و سياسي ميتوان گوشها را شنوا كرد. به راه درست خود اطمينان داشته باشيد. هيچگاه نااميد نشويد. نااميدي آرزوي گوشهاي ناشنواست و ناشنوايي آنان را مدلل و توجيه ميكند.