معماي لاينحل «خاورميانه جديد» براي بايدن
محمد بيات
با حركت نظام بينالملل به سمت نظم «چند قطبي» و «منطقهاي»، ايالاتمتحده امريكا سعي دارد تا با بازتعريف نظم ژئوپليتيكي در مناطقي همچون غرب آسيا، اروپاي شرقي، قفقاز جنوبي و شاخ آفريقا زمينه رقابت با روسيه-چين را به نفع خود فراهم كند. در اين مسير ديدگاههاي متفاوتي ميان اعضاي هيات حاكمه، نخبگان دو حزب اصلي امريكا و كارشناسان دستگاههاي اطلاعاتي براي بازتعريف نظم منطقه خاورميانه وجود دارد. در دوران اوباما دولت وقت امريكا سعي داشت تا از طريق توافق هستهاي با ايران به موازنه پايدار در غرب آسيا دست يابد و سپس استعدادهاي نظامي خود را در منطقه اوراسيا و جنوب شرق آسيا افزايش دهد. با خروج دولت ترامپ از برجام و ايجاد كمپين «فشار حداكثري» نه تنها سعي كرد تا تهران را از معادلات منطقه حذف كند، بلكه به سمت ايجاد بلوك سياسي-امنيتي واحد ميان كشورهاي عربي و رژيم صهيونيستي حركت كرد كه مهمترين نمادهاي آن «معامله قرن» و «توافق ابراهيم» است. با قدرتگيري مجدد دموكراتها و روي كار آمدن دولت «بايدن-هريس» بار ديگر گمانهزنيها درباره احياي برجام و افزايش تماسهاي امنيتي ميان تهران-واشنگتن براي برقراري نظم و موازنه در خاورميانه افزايش يافت اما به دليل تغيير دولت و تيم مذاكرهكننده ايراني اين موضوع به تعويق افتاد و به سرانجام نرسيد.
با وجود حاكم شدن وضعيت «بنبست» در روند مذاكرات احياي برجام ميان تهران-واشنگتن، دولت بايدن تصميم گرفت تا با اتخاذ سياستي تعاملي ضمن مهار مناقشه اتمي ايران، به سمت ايجاد بلوك جديد منطقهاي ميان كشورهاي عربي و اسراييل حركت كند. واگذاري پرونده اتمي ايران به برت مكگرك زمينهساز مذاكرات مسقط-دوحه و حصول توافق تبادل زندانيان و آزاد شدن قريب به 10 ميليارد دلار از منابع بلوكه شده ايران در كرهجنوبي و عراق شد. همزمان واشنگتن با برگزاري نشستهاي امنيتي «النقب» سعي داشت تا نوعي تهديد نظامي معتبر عليه ايران ايجاد كند اما بهبود روابط تهران و بلوك محافظهكار سني (توافق پكن) سبب به بنبست رسيدن اين طرح شد. بايدن با واگذاري پرونده ايران به افراد عملگرايي همچون جيك ساليوان و مكگرك سعي داشت تا برنامه هستهاي ايران را به گونهاي مهار كند كه ديگر نيازي به احياي برجام و برداشته شدن تحريمهاي تهران نباشد. با اين حال گزارش اخير آژانس بينالمللي انرژي اتمي حاكي از آن است كه ايران با لغو مجوز فعاليت بازرسان آژانس عملا اجراي مصوبه بازدارنده مجلس درخصوص توسعه صنعت هستهاي را دنبال مينمايد.
ديگر راهبرد خاورميانهاي دولت بايدن آمادهسازي مقدمات عاديسازي روابط پادشاهي عربي سعودي و اسراييل تا اوايل سال 2024 بود. در اين سياست واشنگتن قصد داشت تا تلآويو را بدل به شريك امنيتي كشورهاي عربي و دروازه ورود كشورهاي منطقه به سوي بازار كشورهاي اروپايي و امريكا كند. اساسا تعريف پروژههايي همچون «I2U2» و «هند- عرب- مديترانه» تنها با هدف ايجاد كريدور امنيت غذايي يا انتقال كالا-انرژي دنبال نشده است، بلكه هدف غايي اين مسيرهاي جديد ايجاد موازنه در برابر ابرطرح «يك كمربند-يك جاده» چين، مهار محور مقاومت و ادغام اسراييل در نظم سياسي- اقتصادي- امنيتي منطقه غرب آسيا دنبال شده است. واشنگتن درحالي به صورت همزمان سياستهاي «مهار برنامه اتمي ايران» و «عاديسازي روابط رياض-تلآويو» را دنبال ميكرد كه سهم حداقلي براي تهران و اعضاي شبكه مقاومت در مسير ساخت خاورميانه جديد درنظر گرفته بود. به عبارت ديگر در بازتعربف نظم جديد واشنگتن ترجيح ميداد تا ايران به عنوان كشوري منزوي و خارج از نظم بينالمللي باقي بماند. درحالي كه واشنگتن به دنبال خلق «خاورميانه جديد» بدون درنظر گرفتن منافع، استعدادها و نقش محور مقاومت در خاورميانه بود؛ عمليات غافلگيركننده توفانالاقصي تمام معادلات را تغيير داد. تنها چند ساعت پس از عمليات هفتم اكتبر بسياري از كارشناسان و انديشكدههاي معتبر غربي از احتمال توقف مذاكرات اتمي ايران-امريكا و به تعويق افتادن عاديسازي روابط سعودي-اسراييل تا مدت نامشخص نوشتند. با آنكه تهران بارها هرگونه ارتباط يا اطلاع از عمليات توفانالاقصي را رد كرده است اما نتيجه غايي اين عمليات تحولي بزرگ در فرآيند نظمسازي جديد در منطقه خاورميانه است. به عبارت ديگر شعلهور شدن آتش جنگ در آستانه شرق مديترانه سبب عقب افتادن پروژههاي امريكا در منطقه «منا» براي مهار چين، روسيه و ايران شده است. مهمترين نكته در روند «حفظ» يا «تغيير» ساختار اقتصادي-امنيتي منطقه خاورميانه توجه به منافع و نقش تمام بازيگران مهم و تاثيرگذار است. طي سالهاي اخير امريكا سعي كرده تا از طريق ارتباط با يكي از بلوكهاي منطقه به نوعي موازنه پايدار دست يابد. تحولاتي همچون اشغال افغانستان-عراق، بيداري اسلامي، ظهور داعش، توافق برجام، توافق دوحه، صلح ابراهيم و درنهايت عمليات توفانالاقصي نشاندهنده سياست خارجي اشتباه واشنگتن در غرب آسيا و لزوم بازنگري در راهبردي كلان واشنگتن در روابط با كشورهاي منطقه است. اگر امريكا قصد دارد تا به نوعي موازنه و بازدارندگي پايدار در خاورميانه دست يابد ابتدا بايد نقش ايران و محور مقاومت را به عنوان بازيگر مهم و تاثيرگذار به رسميت بشناسد. ازسرگيري مذاكرات اتمي، كمك به برقراري صلح در فلسطين اشغالي، برداشتن تحريمهاي سزار عليه دمشق، كمك به حل بحران سياسي در يمن و مشاركت در روند احياي اقتصاد لبنان ميتواند اقداماتي سازنده از سوي واشنگتن با هدف «بازيابي» هماهنگيهاي راهبردي با تهران باشد.كارشناس ارشد مسائل خاورميانه