• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۸ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5645 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۳ آذر

بز عزازيل

محسن آزموده

ناسزا گفتن به جلال آل‌احمد و روشنفكراني چون او مد روز شده. هر كسي -كه از قضا كم هم نيستند- از شرايط و روزگار ناراحت است، چهار تا فحش هم به او و ديگراني چون علي شريعتي مي‌دهد. اين موضوع البته تازه نيست، سال‌هاست كه بر همين منوال است، منتها در چند سال اخير وضعيت تشديد شده و از نقد و انتقاد به ناسزا و دشنام رسيده. خشم مردم از اوضاع و احوال اجتماعي و سياسي و فرهنگي قابل درك است. اينكه كاسه كوزه‌ها را سر نسل‌هاي قبلي مي‌شکنند و آنها را مسبب همه بدبختي‌ها و مصيبت‌ها مي‌دانند، يك واكنش قابل انتظار است و از آن گريز و گزيري نيست. اگرچه اين سخن به آن معنا نيست كه اين اتهام‌ها و افتراها درست است يا آدم‌ها حق دارند كه هر چه دل‌شان مي‌خواهد، به گذشتگان بگويند، ارزيابي كرد و كار گذشتگان و اتفاق‌ها و رويدادهاي گذشته، حساب و كتاب دارد. اگر نداشت، رشته يا دانشي به اسم تاريخ پديد نمي‌آمد. نقد تاريخي روش‌مند است، بايد تا سر حد امكان بدون پيشداوري و سوگيري صورت بگيرد. 
جلال آل‌احمد مثل هر آدم ديگري فرزند زمانه خود بود، محكوم به شرايط محيطي و جغرافيايي و تاريخي. از خانواده‌اي روحاني و نسبتا متمول بر آمده بود و در زمانه‌اي پرآشوب مي‌زيست. كودكي و نوجواني‌اش در تهران عصر پهلوي اول سپري شد و جواني‌اش مصادف شد با يكي از آشوبناك‌ترين و شلوغ‌ترين دوره‌هاي تاريخ ايران، يعني دهه 1320. دهه‌اي كه با انتقال قدرت از رضاشاه به پسرش آغاز شد، ايران درگير مصيبت‌هاي جنگ جهاني دوم بود، حزب توده و كمونيست‌ها، مثل ساير گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي در خلأ قدرت حاكم، فضايي باز براي فعاليت و يارگيري پيدا كردند، مجلس در وضعيت فترت دربار، امكان نفس كشيدن پيدا كرده بود و سياستمداراني كهنه‌كار مثل قوام و مصدق، 
هر يك با علايق و تمايلات خود فضايي براي فعاليت پيدا كردند. مذهبي‌ها دسته‌ها و گروه‌هاي متعدد تشكيل دادند و ناسيوناليست‌ها، مجالي براي ابراز وجود يافتند. در اين دهه بسياري از جوانان نوجو و تحول‌خواه به حزب توده گراييدند و جلال آل‌احمد هم يكي از ايشان بود. اما در ادامه و با بالا گرفتن نهضت ملي از اين حزب جدا شد و با كساني چون خليل ملكي و نيروي سوم او به مصدق نزديك شد. 
بعد از كودتا آل‌احمد هم مثل بسياري از روشنفكران منزوي شد و روي به نوشتن و ترجمه كردن و فعاليت‌هاي فرهنگي آورد و در حد بضاعت و توان و سوادي كه داشت، نوشت و ترجمه و تدريس كرد. قلم روان و زيبا و شخصيت جذاب و جسور او باعث شد كه در حلقه‌هاي روشنفكري سري در ميان سرها در آورد و دفاعش از جريان‌هاي نوگرا مثل شعر نو و بنيانگذارش نيما، موجب شد كه مورد توجه جوان‌ترها واقع شود. آل‌احمد كه همواره گرايشي سياسي و منتقد داشت، در آغاز دهه 1340، خيلي زودتر و صريح‌تر از بسياري از همسن و سالانش به نقد حاكميت استبدادي و حمايت غرب از آن پرداخت و با وام‌گيري اصطلاح «غربزدگي» از احمد فرديد، معنا و مفهوم خاص خودش از اين اصطلاح را عرضه كرد. شهرت او و توقيف كتاب باعث شد كه اين اصطلاح سر زبان‌ها بيفتد، اگرچه اقبال جامعه از اين مفهوم را نمي‌توان به اين دو عامل (شهرت آل‌احمد و توقيف كتاب او) تقليل داد و توجه عمومي به اين مفهوم‌پردازي را بايد در چشم‌اندازي وسيع‌تر ارزيابي كرد. 
ترديدي نيست كه آنچه آل‌احمد در آثارش به ويژه غربزدگي نوشت، از نظر تاريخي با اشتباه‌ها و غلط‌هاي فراوان همراه بود و اين خطاها را بسياري از پژوهشگران در زمان او و بعد از او نشان داده‌اند. ديدگاه‌هاي او درباره تحولات سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي كلان، بسيار كلي‌گويانه و نشانگر عدم آگاهي او از دانش‌ها و رشته‌هايي است كه در آنها اظهارنظر مي‌كرد، مثل فلسفه و تاريخ و اقتصاد سياسي و ادبيات و... او دانش‌آموخته ادبيات بود و به علت علاقه‌مندي شخصي، به بسياري از حوزه‌هاي ديگر هم سرك مي‌كشيد. با اين همه مثل بسياري از روشنفكران درباره چيزهايي اظهارنظر مي‌كرد كه تخصصي در آنها نداشت و راجع به آنها تحقيقي نكرده بود. او همچنين در زمان حياتش راجع به خيلي‌ها قضاوت‌هايي تند و نادرست داشت، حرف‌هايي كه امروز با گذشت زمان بسيار زشت و ناپسند مي‌نمايد. بلايي كه حالا بر سر خودش آمده. از ماست كه بر ماست. آل‌احمد درنهايت در سال 1348 و در 46 سالگي درگذشت. او در حد توان خود كوشيد و لابه‌لاي هزاران صفحه‌اي كه نوشت، حرف حساب و قشنگ هم كم نيست، مثل تقريبا اكثر روشنفكراني كه از حضور جدي وسط ميدان نهراسيدند و گوشه‌نشيني نكردند. 
اين ادعا به آن معنا نيست كه آل‌احمد و روشنفكراني مثل او به هيچ‌وجه مسوول وقايع پس از خود نيستند. نقش هر كسي را بايد جداگانه و سر جاي خود ارزيابي كرد. بحث بر سر اين است براي مشكلات امروز دست در انبان تاريخ نكنيم و يك بز عزازيل بيرون نكشيم. امروز روشنفكراني مثل جلال آل‌احمد براي ما نقش بز عزازيل را ايفا مي‌كنند، موجودي بلاگردان در كتاب مقدس كه قرار است بار همه گناهان و اشتباهات بقيه را به دوش بكشد. به فرض هم كه در تاريخ خطايي رخ داده -اگرچه مطمئن نيستم- آيا بهتر نيست مسووليت خودمان را بپذيريم، به جاي آنكه فرافكني و مقصرتراشي كنيم؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
از اين «هوا» فاصله بگيريد گانگستر دنياي سياست شوك قيمت مصالح ساختماني شکست پروژه یکدست‌سازی حاشيه‌هاي ميزباني امارات از نشست «آب و هوايي» زنده‌سازي تاريخ در روايت انسان معاصر و هنجارشكني ادامه دارد نهاد امنيتي يا اطلاعاتي؟ رقابت رييسي و قاليباف بر سر زعامت بر اصولگرايان شبكه مترو به مثابه كف خيابان جامعه دوستدار انسان (فراگير، دردسترس عادلانه وبدون مانع) من و آمندلي و علي كريمي! مناسب ‌سازي شهري بهترين هديه به معلولان معناي بازگشت اسراييل و مقاومت فلسطيني به جنگ بز عزازيل صنعت دروغگويي راهنمای اکسپرسیونیستی ميراث شارلماني نهاد امنيتي يا اطلاعاتي؟ شبكه مترو به مثابه كف خيابان جامعه دوستدار انسان (فراگير، دردسترس، عادلانه وبدون مانع) مناسب ‌سازي شهري بهترين هديه به معلولان ساخت استاديوم 120 هزار نفره منسوخ شده است چهره پنهان مافیای « دبش» گزارش خبرنگار «اعتماد» از گیلان درباره دو دهه ناكارآمدي، سياستگذاري غلط، فساد و رانت در صنعت چاي كشور با عنوان #چاي_گيت
کارتون
کارتون