شمس الحق آريانفر، عضو ارشد جبهه مقاومت ملي افغانستان در گفتوگو با «اعتماد» تاكيد داشت كه پلن ايالات متحده براي بازگرداندن طالبان، ناامن كردن آسياي ميانه و ايجاد تهديداتي بالقوه براي بازيگراني چون ايران، روسيه و چين است.
حضور مخالفان طالبان در نشست وين از چند منظر با اهميت است، نخست تركيبي است كه در جريان اين گردهمايي شاهدش بوديم، آيا ميتوان گفت كه چنين سندي با لحاظ كردن كثرتگرايي حاكم بر ساختار افغانستان، منعكسكننده مطالبات مردمان اين كشور است؟
خير، تمامي احزاب افغانستان در اين نشست حضور نداشتند. با اين همه اين نشست جزو گامهاي نخست است. در ادامه بايد تلاش شود تا ظرفيتهاي افغانستان جذب و در نشستي وسيعتر راهي براي فيصله اختلافها پيدا شود. در همين راستا، اين مقوله كه سي نهاد و حزب جمع شده بودند، نقيصه نشست وين و گردهمايي اينچنيني است.
دلايل عدم حضور احزاب رسمي افغانستان چيست، آيا ميتوان كثرتگرايي حاكم بر افغانستان را دليل عدم حضور برخي احزاب قلمداد كرد؟
واقعيت اين است كه امريكاييها به گونهاي افغانستان را مديريت كردند كه امروز احزاب مطرح كشورمان كه به شكلي برجسته در تحولات نقش داشتند به واسطه همين مديريت، از تحرك بازماندهاند. از همين رو در شرايط كنوني طالبان به عنوان گروهي كه نميتوان رويكردشان را به لحاظ ملي و اسلامي توجيه كرد، گروهي كه صرفا ميخواهد برداشتهاي خود را از اسلام ارايه دهد، قدرت را در دست دارد. امريكا نيز فارغ از رويكرد لفظي كه اتخاذ كرده، از طالبان حمايت ميكند.به همين دليل و به واسطه انفعال نهادها و احزاب رسمي، امروز نسل جوان تلاش ميكنند تا روياروي طالبان قرار گرفته و با توسل به تقابل گفتماني معادلات را خلاف خواست امريكاييها تغيير دهند.
در باب مشاركت جوانان جهت يافتن راهي براي خروج از بحران، آيا اين احتمال وجود دارد تا شرايط براي تعامل با طالبان در افغانستان هموار شود؟
طالبان در افغانستان ميراثي جز خشونت برجاي نگذاشته و مخالف همه ارزشهاي ملي، انساني و اسلامي است. اين گروه صرفا برداشت خود را در اولويت قرار ميدهد. بر همين اساس بعيد به نظر ميرسد اين گروه در آينده افغانستان لحاظ شود. تلاش بر اين است تا گروههايي در راس تعريف شوند كه بخواهند افغانستان را در مسير رشد و توسعه تعريف كنند. در همين راستا بايد به اين مقوله نيز اشاره كرد كه غرب از طالبان به عنوان ابزاري در بازيهاي منطقهاي استفاده ميكند. به باور من طالبان براي ايجاد بحران در منطقه به افغانستان بازگشته و از همين رو اين جريان براي كل منطقه تهديدي جدي است.
احمد مسعود چهره برجسته نشست وين بود، با لحاظ كردن كارنامه سياسي ايشان به عنوان رهبر جبهه مقاومت افغانستان و همچنين با توجه به اين حقيقت كه ايشان را ميراثدار پدر، احمد شاه مسعود ميدانند، رهبر جبهه مقاومت تا چه ميزان شانس رهبري مخالفان براي گذار از بحران حاكم را دارد؟
امريكاييها در طول بيست سال با تمامي افراد سياسي به گونهاي برخورد كردهاند كه اين گروه اعتبارشان را از دست دادهاند، در همين راستا سكوت برخي از اين چهرهها در طول دو سال گذشته نيز از منظر مردمان افغانستان به نوعي فرصتسوزي قلمداد ميشود.با اين همه شايد عدم سكوت احمد مسعود نسبت به تحولات افغانستان و تلاش ايشان جهت يافتن راهي براي خروج خواه با توسل به رويكردهاي گفتماني، بالاخص در غياب حضور فعال ازبكها، تاجيكها و هزارهها موجب شده تا مردم افغانستان بالاخص نسل جوان به ايشان اميد داشته باشند.برهمين اساس اگر بازيگران منطقه به پتانسيل و توانايي احمد مسعود، توجه داشته باشند، اين چهره به خوبي در جامعه افغانستان پذيرفته شود.
درباره حمايت بازيگران منطقه از گفتمان مخالفان طالبان بيشتر بگوييد. بازيگران منطقه چه اهرمهايي براي خروج افغانستان از بحران در اختيار دارند؟
طبيعتا احمد مسعود براي اجرايي كردن بخشي از پلنهاي خود نيازمند حمايتهاي بازيگران منطقه است. بازيگران منطقه بايد كمك كنند تا حضور غرب و استعمار در افغانستان پايان يابد در غير اين صورت ايالات متحده درصدد است تراژدي وزيرستان پاكستان را در افغانستان تكرار كند. از منظري ديگر غرب درصدد آن است تا شمال و غرب و مركز افغانستان را به مركز تروريسم تبديل كند. بيدليل نيست واشنگتن 80 ميليارد دلار سلاح را آگاهانه در اختيار گروههاي راديكال مستقر در اين مناطق قرار داده است. گروههاي راديكالي كه پيش از اين دست خالي بود، امروز به پيشرفتهترين سلاحها در افغانستان دست پيدا كردهاند. اين رخداد تصادفي نيست.
به باور شما چرا ايالات متحده (آنگونه كه شما ميفرماييد) در برابر تسليح گروههاي راديكال به سلاحهاي پيشرفته، سكوت كرده، آيا اين بخشي از استراتژي پنهان اين بازيگر است؟
به نظر ميرسد هدف اصلي واشنگتن ناامن كردن منطقه و مانعتراشي براي بازيگراني رقيب چون چين، روسيه و ايران است. در همين راستا گروههاي راديكال امروز در قامت سربازان رايگان در خدمت منافع ايالات متحده عمل ميكنند تا منطقه را ناامن كنند. از همين رو به نظر ميرسد بهترين راه براي پايان دادن به اين نسخه صادراتي، تقويت نيروهاي محلي و بومي است. پس بايد اجماع منطقهاي درباره افغانستان حاصل شود.
ايران و پاكستان در اين مسير از چه اهرمهايي براي برقراري تعامل ميان طالبان و گروههاي مخالف برخوردار هستند؟ آيا اين دو بازيگر قادرند زمينه را براي خروج افغانستان از چالشهاي حاكم هموار كنند؟
پاكستان در اين بازه زماني نقش مثبتي ايفا نكرد. با اين همه همين نقش منفي ريشه در تاريخ دارد. زماني كه كمونيستها، مجاهدان و مليگراها قدرت را در اختيار گرفتند، همه عليه اسلامآباد ادعاهاي سرزميني و مرزي داشتند. اين ادعاها سبب شد پاكستان درصدد باشد تا افغانستان را آرام نگذارد. حتي در شرايط كنوني، به باورم پروژه امريكاييها براي استفاده از افغانستان جهت ناآرام كردن ايران، روسيه و چين مطلوب پاكستان است، چراكه بدينگونه، بخشهاي شمال و غرب افغانستان تبديل به وزيرستان خواهد شد. در چنين شرايطي ادعاهاي ارضي افغانستان براي هميشه پايان خواهد يافت. طبيعتا پاكستان آرام خواهد شد و در جنوب افغانستان نيروهاي خود را مستقر ميكند. اما ايران، روسيه، چين و كشورهاي آسياي ميانه نقش سازنده داشته و دارند. اين گروه از بازيگران ميتوانند از قدرتهاي ميانهرو در افغانستان حمايت كنند. بر همين اساس، اگر نيروهاي ضد طالبان تضعيف شوند، بازيگران منطقه نميتوانند روياروي آنها تعريف شوند. آن زمان اسراييل ديگري در افغانستان تعريف ميشود و منطقه شاهد درگيريهاي دايمي خواهد بود.
امروز امارت اسلامي به شكلي ضمني توسط گروهي از بازيگران به عنوان ساختار سياسي حاكم بر افغانستان شناسايي شدهاند، حال، ايران، روسيه و چين چگونه ميتوانند با لحاظ كردن اصل عدم مداخله، مانع از تحقق چنين سناريوهايي شوند؟
امروز نيروهاي زيادي كه مخالف طالبان هستند، حضور دارند، با اين همه همين گروهها به اندك امكانات نياز دارند تا بتوانند روياروي طالبان قرار بگيرند. طالبان، نيرويي غيربومي است، اكثر آنها يا پاكستاني هستند يا زاده پاكستان. از همين رو بازيگراني مثل ايران قادر است در مسير همبستگي نيروهاي مخالف طالب نقش اساسي داشته باشد.