منفورترين وتوي تاريخ
هادي برهاني
امريكا بار ديگر با استفاده از حق وتو مانع تصويب قطعنامه شوراي امنيت درخصوص برقراري آتشبس فوري در غزه شد. اينبار امريكا كاملا تنها بود. سيزده عضو (از پانزده عضو) شوراي امنيت به اين قطعنامه (كه توسط امارات پيشنهاد شده بود) راي مثبت دادند و انگلستان نيز موضعي ممتنع اتخاذ نمود. اين جلسه شوراي امنيت به درخواست دبيركل سازمان ملل، آنتونيو گوترش، تشكيل شده بود. مواضع مسوولانه و شجاعانه گوترش در حمايت از مردم بيپناه غزه خشم اسراييليها را برانگيخته و آنها را به اتخاذ مواضعي تند و اهانتآميز عليه وي كشانده است. گوترش در اقدامي كمسابقه (در تاريخ سازمان ملل) با استناد به بند ۹۹ منشور سازمان ملل متحد شوراي امنيت را به دليل بحران غزه، به عنوان تهديدي عليه صلح و امنيت بينالمللي، به اين جلسه فراخوانده بود. تنهايي امريكا در جلسه اخير شوراي امنيت بازتابي مشخص از انزواي موضع اسراييلي اين كشور در صحنه بينالمللي است. همه اعضاي جامعه بينالمللي در حال حاضر به شكلي از برقراري آتشبس در غزه حمايت ميكنند يا حداقل از ابراز مخالفت علني با آن اجتناب مينمايند. اين موضع با توجه به كشتار وسيع كودكان و زنان در غزه و انعكاس اخبار و تصاوير آن در رسانههاي گروهي، كه موجب تاثر شديد افكار عمومي جهان شده است، امر غريبي نيست. اين موضوع حتي بر افكار عمومي امريكا نيز تاثير جدي گذاشته و اكثريت جوانان امريكا و قاطبه هواداران حزب حاكم (حزب دموكرات) را به طرفداري از آتشبس متمايل ساخته است. با اين اوصاف، شايد بتوان وتوي اخير امريكا را منفورترين وتوي تاريخ اين كشور تلقي نمود. اين امر نه تنها به دليل مخالفت اكثريت جامعه جهاني با اين تصميم بلكه به دليل عواقب فاجعهبار آن خواهد بود. به موجب اين وتو اسراييل فرصت خواهد داشت به كشتار وحشيانه كودكان غزه ادامه دهد. اين كشتار علاوه بر نفرت از عامل اصلي آن، اسراييل، توفاني از تنفر عليه امريكا در منطقه و در جهان بهپا خواهد كرد. از امروز براي هر بيگناهي كه در غزه كشته شود دو قاتل ديده ميشود؛ اسراييل و امريكا! امواج نفرت كه اينك در خاورميانه بيداد ميكند دير يا زود به امريكا خواهد رسيد و نه تنها منافع امريكا را در منطقه به خطر مياندازد بلكه ممكن است به عمق امريكا نيز كشيده شود و يك يازده سپتامبر ديگر را رقم بزند. به هر حال، خاورميانه مانند هر منطقه ديگري در جهان، از افراط و خشونت بيبهره نيست و افراطگرايان و خشونتطلبان نيز براي ابراز نفرت از امريكا به دنبال راههاي مطلوب خود خواهند بود. نفرت از امريكا يكي از هزينههايي است كه امريكا به دليل چنين حمايتي از اسراييل ميپردازد. ساير هزينهها، ازجمله هزينههاي سياسي، اقتصادي، رواني، بينالمللي و... نيز رقم هنگفتي را تشكيل ميدهند كه هر بيننده عاقلي را در برابر يك سوال اساسي قرار ميدهد؛ دليل پرداخت چنين هزينهاي براي حمايت از يك موجوديت بيگانه در آن سوي عالم چيست؟
يك پاسخ مشخص به اين سوال تاكيد بر منافع امريكا به عنوان تبيينكننده اصلي اين حمايت است. اين منافع ميتواند شامل منافع ملي (يا منافع فعلي) يا منافع استراتژيك (منافع آتي) باشد. اين پاسخ مشخصا مورد علاقه دو دسته كاملا متفاوت است: اسراييل يا طرفداران آن كاملا از اين پاسخ حمايت مينمايند، زيرا اين پاسخ حمايت امريكا از اسراييل را موجه و معقول جلوه ميدهد و به ويژه آن را براي مردم امريكا قابل فهم و قابل دفاع مينماياند. بر اين اساس در واقع منافع امريكا با چنين حمايتي تامين ميشود. دسته ديگر، غربستيزان و امريكاستيزان هستند كه امريكا را موجوديت امپرياليستي ميبينند كه منافع آن جز از طريق چنين حمايتهاي جنايتآلودي تامين نميشود.
هيچ چيز در صحنه واقعيات نتوانسته بنده را قانع نمايد منافع حمايت امريكا از اسراييل بيش از هزينههاي هنگفت آن است و از اين رو اين استدلال معروف را بيشتر كالايي ميبينم كه طرفداران اسراييل توليد نموده و به خورد مردم دادهاند و بسياري ازجمله غربستيزان آن را با طيب خاطر خريدهاند. به نظر بنده مهمترين عامل حمايت استثنايي امريكا از اسراييل قدرت و توان تاثيرگذاري لابي اسراييل در امريكاست. البته منظور از لابي تنها موسساتي مانند آيپك و مانند آن نيست بلكه شامل همه اسراييلگراياني است كه در مراكز قدرت در امريكا قدرت گرفته و تاثيرگذارند. اين عده شامل سرمايهداران، هنرمندان، دانشمندان، كارگردانان، حقوقدانان، تحليلگران و لشكر عظيمي از نخبگان (يهودي و غيريهودي) امريكايي است كه مراكز تاثيرگذاري بر امريكا مانند كنگره، كاخ سفيد، دانشگاه، هاليوود، رسانههاي گروهي، شبكههاي اجتماعي (مانند فيسبوك) را تصرف كرده و دراختيار گرفتهاند. البته اين تصرف جنبه نظامي، امنيتي و حتي مخفي ندارد و عمدتا از راههاي دموكراتيك و با استفاده از فضاي باز و آزاد فعاليت لابيها و اشخاص در امريكا به دست آمده است. از اين چشمانداز، تا زماني كه قدرت لابي اسراييل در امريكا در محدوده فعلي باقي بماند، نميتوان انتظار داشت در سياست خاورميانهاي امريكا تحول جدي پديدار شود. بر اين اساس تنها راه نجات امريكا و آزادي آن از سيطره تاثير صهيونيسم مهار قدرت لابي اسراييل است. اين مهم از جامعه مسلمانان امريكا ساخته است كه واجد انگيزههاي زيادي براي ايجاد اين تحول ميباشند. اين جمعيت، كه اتفاقا از حيث عدد (شش يا هفت ميليون نفر) با تعداد يهوديان امريكا برابري ميكند، برخلاف رقباي يهودي فاقد كيفيت لازم براي رقابت با لابي اسراييل است. اگر اين سرمايه بالفعل به تواني بالقوه تبديل شود، اگر سهم مسلمانان در جوامع علمي، هنري، خبري و... امريكا افزايش يابد قدرت لازم براي مقابله با تاثير لابي يهودي و آزاد كردن امريكا فراهم خواهد شد والا تا آيندهاي غيرقابل پيشبيني آش همين آش است و كاسه همين كاسه!
كارشناس خاورميانه