چگونه فرهنگ «يكشبه پولدار شدن» موجب بياعتمادي به بازار سرمايه شد؟
بورس، آرزوهايي كه سوخت
گروه اقتصادي
چرا بورس ديگر نتوانست به روزهاي خوب گذشته برگردد؟ زماني كه هر روز شاخصها اوج ميگرفت و سرمايهگذاران بيشتري را به سمت تالار شيشهاي دعوت ميكرد. 4 سال از آن دوران گذشته و بورس با اينكه افتان و خيزان جلو ميرود اما ديگر نتوانسته ركوردهاي رشد شارپي خود را جابهجا كند.
علي روحاني دانشيار جامعهشناسي دانشگاه يزد، رضا تقيزاده عضو هيات علمي دانشگاه يزد و حسنعلي كريمي دانشجوي كارشناسي ارشد علوم اجتماعي دانشگاه يزد در پژوهشي كه دو فصلنامه جامعهشناسي اقتصادي و توسعه آن را منتشر كرده با استفاده از مفهوم «آرزوها» به سراغ بازار سرمايه رفتهاند و اثرات حضور سرمايهگذاران در بورس را بررسي كردهاند.
نتايج اين پژوهش كه با عنوان «بورس، آرزوهاي محاق؛ يك پژوهش كيفي انتقادي» منتشر شده، نشان ميدهد كه مشاركتكنندگان اين تحقيق بر اثر عوامل چندگانهاي مانند تلاطم اقتصادي و نااطميناني از زندگي، تورم، ترس از آينده، پيشبينيناپذيري زندگي، تبليغات دولتي و حاكميتي، خانهنشيني به دليل پاندمي كرونا و تبليغات شفاهي مردم عادي به صورت گروهي كد آنلاين بورسي گرفته و وارد فعاليتهاي بورسي شدهاند.
پژوهشگران علت ورود آنان را با نظريه نيازهاي «مازلو» تبيين كردهاند كه به واسطه كاهش ارزش پول ملي در سالهاي اخير و افت محسوس قدرت خريد شهروندان، آنها بهطور مداوم در سطح نيازهاي اوليه خود ماندهاند و از راههاي مختلف به دنبال حفظ وضعيت حداقلي زندگي خود هستند. به همين دليل مجبور ميشوند به سوي هرگونه كنشي كه ارزش پول آنها را حفظ كند حركت كنند. اين كنش ميتواند از خريد طلا و زمين و خانه تا خريد سهام در بازار بورس متنوع باشد.
البته اين مساله در مقايسه با كشورهاي توسعهيافته با اقتصادهاي پايدار كمتر دلايل سودجويي مبتني بر اخلاق بورژوايي دارد زيرا همانطور كه «جان مينارد كينز» اقتصاددان مشهور انگليسي ميگويد «در كشورهايي كه چند سال تورم بالاتر از ده درصد را تجربه ميكنند، كمتر بايد دنبال سجاياي اخلاقي بود.» در نتيجه كنشهاي شهروندان هرچند شايد مبتني بر اخلاق اجتماعي نباشد، اما عملكرد آنها كمتر معيار سودجويانه دارد و بيشتر به دنبال حفظ وضعيت اقتصادي و اجتماعي حداقلي خود هستند.
اما از سوي ديگر بايد بر نقش سياستگذاريها، تبليغات دولتي، حاكميتي و ... تاكيد داشت كه به نوعي نشاندهنده روابط قدرت و اثر آن بر زندگي شهروندان است. در واقع، عملكرد نهادهاي دولتي و بهطور كلي فرآيند طيشده از جذب و تبليغ حداكثري مردم، فروش سهام شركتهاي دولتي به آنها و سپس ريزش بيسابقه در بورس... همگي نشانگر وضعيتي نابرابر از شهروندان فاقد قدرت در برابر نهادهاي دولتي است كه از قدرت اقتصادي و رانت اطلاعاتي و قدرت دستكاري در بازار بيبهرهاند.
اين وضعيت نيازها و آرزوهاي طبقه متوسط و متوسط رو به پايين جامعه را دستخوش تحولات جدي ميكند. امكان مقايسه زندگي خود با ديگر مردم جهان و مصرف رسانهاي بالا، شهروند ايراني را داراي آرزوهايي جهاني اما محدوديتهاي محلي بسيار مواجه ميكند. چنين فضايي صرفا فضاي آنوميك آرزوها، نيازها و واقعيتهاي جامعه را بر هم ميزند. بيشتر پيامدهاي به هم خوردن اين فضا، «فردي» است و در قالب عوارضي چون خودكشي و طلاق يا از دست رفتن پول و اعتبار در خانوادههاي مشاركتكننده در بورس مشاهده شده است.
اما مطمئنا اين وضعيت پيامدهاي اجتماعي بزرگتري داشته است كه نشانههاي آن در عدم اعتماد به دولت در سطح كلان خود را نشان ميدهد. اين وضعيت در گروهها و فضاهاي مربوط به كنشگران اقتصادي بورسي به وفور در حال رخ دادن است.
از سوي ديگر، كاركرد مهمترين نشانگر وضعيت اقتصادي كشور يعني بازار سرمايه زير سوال رفته است. در واقع به جاي اينكه بورس بتواند همانند بسياري از كشورهاي توسعهيافته نقش فعالي در اقتصاد داشته باشد، غالبا با مترادفهاي منفي در اذهان مردم به يادگار مانده است.
حتي پس از ريزش بزرگ بورس در سال 99، نشانههاي مثبتي از روندهاي جديد در رفتار سرمايهگذاران ديده نميشود و غالب افراد و شهروندان تازهوارد، همچنان در زيانهاي سنگيني به سر ميبرند كه ميتواند در بلندمدت، شيوهها و آلترناتيوهاي اجتماعي منفي مانند اعتراضات خياباني گسترده را منجر شود.
در بخشي از اين پژوهش با استناد به مصاحبههاي ميداني، نظر سرمايهگذاران بورسي و مردم عادي كه براي حفظ ارزش پول خود به سمت بازار سرمايه آمده اند؛ بررسي شده است. به باور پژوهشگران، عمده كساني كه در اين مصاحبهها شركت كردهاند، اقتصاد را مهمترين جنبه زندگي خود عنوان كردهاند. آنها عنوان كردهاند كه گستردگي اقتصاد در زندگي روزمره و حيات و ممات شهروندان از فقير و غني از كارگر تا مديران عامل و مديران اجرايي رده بالا ديده ميشود.
با توجه به اين شرايط و مركزيت اقتصاد در زندگي شهروندان ميتوان مشاهده كرد كه اكثريت افراد جامعه بر اساس همين منطق و شرايط اقتصادي زندگي خود را سامان ميدهند و براي رسيدن به آنچه در جامعه دارايي يا سرمايه قلمداد ميشود تلاش و زحمت فراواني را متحمل ميشوند. اين تلاش و زحمت براساس جوامع مختلف و سطوح اقتصادي متفاوت اشكال متنوعي به خود ميگيرد. از دسترسي به كالاي كمياب تا دسترسي به حداقلهاي زندگي در كشورهاي مختلف شكلي از مبارزه در زندگي با محوريت اقتصاد است.
پژوهش حاضر به نقل از مشاركتكنندگان در مصاحبهها از اهميت تاثير تحريمها بر زندگي روزمره مردم مينويسد. به باور مشاركتكنندگان در اين تحقيق، اين تحريمها از طرف كشورهاي توسعهيافته به ويژه امريكا اعمال شده و تمام بخشهاي اقتصادي از توليد تا توزيع را مختل كرده است. اين تحريمها موجب كندي بدنه اقتصادي كشور و تعطيلي بسياري از شركتها شده و توان رقابتپذيري صنايع داخلي را بسيار ضعيف كرده است. آنها البته به نقش مديريت نابسامان داخلي نيز اشاره ميكنند. به باور آنها تصميمات اشتباه توسط مسوولان عمدتا ناكارآمد منجر به حادتر شدن اين وضعيت ميشود.
به گفته پژوهشگران، «تورم» يكي از پرتكرارترين مفاهيمي بوده كه در بيان مصاحبهشوندهها رخ نمايي كرده است تورم افسارگسيختهاي كه فعاليت شركتها، صنايع و مردم عادي را فلج كرده و آنها را از قدرت پيشبيني امور بازداشته است.
تورم موجود در كشور در چند دهه گذشته تقريبا هميشه دورقمي بوده و اين وضعيت ايران را تبديل به يكي از كشورهايي كرده كه دههها نتوانسته است اين پديده را مديريت كند. اين تورم سنگين موجب شده كه قدرت خريد مردم در طول زمان بهشدت كاهش يابد و بسياري از آنها حتي در تامين نيازهاي اساسي زندگي خود با دشواري مواجه شوند. پژوهشگران ميگويند كه در اين زمينه، خانوادههاي زيادي دچار تنزل طبقاتي در جامعه شده و بسياري اين وضعيت را يك نوع همترازي بين درآمد و هزينه مينامند. به باور آنها، اقتصاد اثر ناهمگوني روي ثروتمندان و مردم عادي ميگذارد و ثروتمندان را پولدارتر و فقرا را فقيرتر ميكند. اين وضعيت يك نارضايتي و آنارشي اجتماعي را ايجاد كرده است.
از اين رو، اواسط سال 98 بود كه به يكباره، بورس تبديل به بازاري سودده و محلي براي «روياي يكشبه پولدار» شدن بود. پژوهشگران چنين تعبيري را براي آن زمان به كار بردهاند: «بورس، پاسخي فردي به مسالهاي اجتماعي.»
بورس براي طيفي از مردم تبديل به راهحلي براي جبران كاستيهاي زندگيشان شده بود... همه به بورس به مثابه يك منجي پناه آوردند تا بتوانند به واسطه آن از اوضاع نامناسب اقتصادي خود بكاهند و به نوعي به يك ساحل آرامش حداقل از نظر مالي برسند. اين موج ابتدايي تا سال 99 ادامه داشت اما موج اصلي و ورود انبوه به بورس، در چهارماه ابتدايي سال 99 بود. سرمايهگذاران كمتجربه يا بيتجربه در بورس اين توانايي را ميديدند كه بورس بتواند آنها را در گذار از فقر كمك كند.
اين رونق در چند ماه ابتدايي سال 99 منجر به تزريق حجم عظيم سرمايههاي مردم به بورس شد: فروش خانه، دام، خودرو، طلا، گرفتن وام و ... از جمله اين تزريقهاي پولي به بازار سرمايه بود. هرچند بسياري از تحليلگران اقتصادي و اجتماعي به اين روند پرشتاب معترض بودند اما در اين مسير، تامين مالي گسترده شركتها از اين حجم پول واردشده به بازار سرمايه و عرضه تعداد زيادي از شركتهاي تازه در بورس صورت گرفت و بيم و اميد زيادي را بين بورس بازها به وجود آورد.
اما رشد بيحساب و كتاب بورس در جايي متوقف شد و به آني اوضاع به كلي متفاوت بود. عمده افرادي كه به تازگي در بورس سرمايهگذاري كرده بودند نه تنها سودي نبردند بلكه با از دست دادن سرمايه خود، اعتماد خود را هم از دست رفته ديدند.
پژوهشگران به نقل از مصاحبهشوندگان معتقدند كه دليل اين اوضاع نابسامان بورس و رشد بيسابقه و ريزش بيسابقه آن، نتيجه دستكاريهاي دولت بوده است. در واقع مردم وارد يك حباب بورسي شدند و گرچه اين اتفاق جلوي يك «فروپاشي اقتصادي» را گرفت اما بهاي آن براي مردم عادي بسيار گران بود.
نويسندگان ميگويند، بعد از ريزش بورس، بازار سرمايه ديگر نتوانست پاسخ مناسبي به مشكلات اقتصادي مردم باشد؛ بلكه برعكس خود عامل تشديد فشارهاي اقتصادي به مردم شد و بارقههاي اميدي كه در دل آنها كاشته شده بود را پژمرد. فرهنگ «يكشبه پولدار شدن» در جريان حبابسازي از بورس بهشدت تبليغ شد و غالب مردم در اذهانشان روياپردازي كردند؛ روياهايي كه زندگي شخصي آنان را نيز در حباب قرار داد.