• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5664 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۷ دي

نيم نگاهي به هنر بدون هنرمند

در آن دوردست بعيد

سعيد واعظي

وقتي كاري نداشته باشي كه فلان شعر يا داستان يا فيلم و اساسا هنر براي خودش تشخص دارد و ماهيتش پويا و زنده است و با همراهي مخاطب قدرت بازآفريني دارد، ديگر برايت مهم نيست كه خالقش كيست. چه بسا در گذر روزها به نام كسي غير سازنده‌اش ثبت شده باشد. اينكه بخواهي سرگذشت خالق اثر را بداني يك چيز است، ولي براي شناخت اثر، چندان نيازي به شناخت سازنده‌اش نداري. وقتي توي زمانه كپي‌رايت، هر روز صداي چندين نفر بلند مي‌شود كه خالق فلان اثر، من بودم و به نام ديگري زده شده، ديگر چطور مي‌شود به يقين گفت كه بسياري از آثار پيشين ايران و جهان به نام غير سازنده‌اش سرقت نشده باشد. ما به اشتباه براي تذكره‌نويسي و تذكره‌خواني به واكاوي زندگي كسي مي‌پردازيم كه ابدا صاحب اثر نيست و شايد به اشتباه در مورد شباهت اثر و خالقش افاضه مي‌كنيم، غافل از اينكه اساسا هنر، برآمده از ذهن وابسته به ناخودآگاه جمعي است كه فقط به نام كسي زده مي‌شود و دربرگرفته تجربه شهودي همه آدمياني است كه تا به اين زمان زيسته‌اند و همه‌اش يك‌جا به كسي وحي شده كه ما او را هنرمند مي‌دانيم. به اين ترتيب اساسا اين خود هنر است كه در گذار زمان موضوعيت دارد و هنرمند فقط ذيل اسمي قرار مي‌گيرد كه شايد به خودي خود اگرچه براي خيلي‌ها جذاب باشد ولي اصل نيست. مگر اينكه همانند مولوي، سرگذشتي داشته باشد كه به مثابه هنرش ماهيت جوهري دارد .
غالبا آدم‌ها در گذر روزمرگي‌شان به هنرمند بيش از هنر توجه دارند و يادشان مي‌رود كه اساسا اين هنر است كه قابليت جاودانگي دارد نه هنرمند و اين هم نه به دليل وجه ميرايي آدم‌هاست كه اگر حافظ و فردوسي و داستايوفسكي و كوندرا و... به قدر نوح، هزاران سال هم مي‌زيستند باز هم پشت جوهره وحياني هنرشان محو مي‌شدند، چرا كه اساسا در نگاه آدم‌ها، درخشش مرگ هنرمند بيش از زندگي او است و بايد هنرمند مرده باشد تا بشود برايش افسانه‌سرايي كرد. اگر فروغ نمي‌مرد، خواندن نامه‌هايش به پسر و برادر و ابراهيم گلستان براي هيچ كس جذاب نبود يا اصلا گوري نداشت [...]  ولي شعر فروغ مستقل از خالقش زنده مي‌ماند و بنا به تاويل دوره‌هاي زماني، چندباره بازآفريني مي‌شود [...]. بنابراين كندوكاو در زندگي فروغ، ديگر به بازشناسي شعرش كمكي نمي‌كند، چراكه تاثير پيراموني هنرمند، شخصيت ديگري از او مي‌سازد كه فضاي كارهايش را در بر مي‌گيرد و در زندگي روزمره‌اش نمودي ندارد كه در زندگينامه‌اش آورده شود. بر اين اساس خود هنرمند، براي تاويل اثرش همان اندازه توان دارد كه من و شماي مخاطب داريم.
از طرف ديگر مطابق شنيده‌هاي اين روزها كه مشابه همان واكنش‌هاي هميشگي آدم‌ها كه بيشتر برگرفته از سمت‌گيري‌هاي سياسي است، هنرمند تا زنده است يا مورد اتهام است يا مورد ستايش كه هيچ كدام‌شان چندان قابل ‌اعتنا نيستند، چراكه بر پايه همين واكنش‌هاي بيشتر غيرهنري، زندگينامه‌ها نوشته مي‌شوند. مگر اينكه نويسنده، ادعاي شناخت نفس به نفس با هنرمند را داشته باشد كه آن هم به شواهدي نياز دارد كه پيش از همه‌ چيز، ادعايش را ثابت كند؛ ولي هنر، ماهيتش وراي همه اين سمت‌گيري‌ها و اتهام‌ها و ستايش‌ها برگرفته از ناخودآگاه جمعي شكل مي‌گيرد و بر همين اساس زنده مي‌ماند و به هيچ مورد پيراموني براي بازشناسي نياز ندارد.
«گر زان كه نه ‌اي طالب، جوينده شوي با ما/ ور زان كه نه ‌اي مطرب، گوينده شوي با ما» (مولوي) 
هنر، مجموعه‌اي از خواب‌ها و خيال‌ها و عاشقانه‌ها و... از زندگي ميليون‌ها ساله آدم‌هاست كه به شهود كسي مي‌آيد و ناگزير ثبت مي‌شود و ‌اي بسا از دل ويرانه‌هايي هزار ساله سر برمي‌آورد و به ما مي‌رسد. چنانكه فردوسي مي‌ميرد ولي شصت‌ هزار بيت شاهنامه كه بارها زير خاك مدفون شد، سوزانده شد، تكفير شد، امروز جوان‌تر از هزار سال پيش خوانده مي‌شود.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون