• ۱۴۰۳ شنبه ۲۷ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5667 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۱ دي

تمناي ساختن يك «ما»ي تحول‌خواه

محمدحسن خدايي

محمدحسن خدايي

شايد بتوان نمايش «من» را يكي از بديل‌هاي قابل اعتناي اين روزهاي تئاتر در كلانشهر تهران فرض كرد. نمايشي كه سال‌هاست با افراد مشتاق و آماتور در زمينه بازيگري، تمرين، توليد و اجرا مي‌شود و چندان وابسته به فرد نبوده و شكلي از ابداع زندگي جمعي است. هنرجوياني كه امكان مي‌يابند در اين پروسه گروهي مشاركت كنند، همچنان‌كه در روند تمرينات آموزش مي‌بينند اين فرصت را مي‌يابند كه تجربه زيسته خويش را به ديگر اعضاي گروه ارايه داده و مسير ساختن نمايش را پيچ و تاب تازه‌اي بخشند. اين طريقت تئاتري را مي‌توان مولفه‌اي كمياب دانست از ساختن تئاتر و اجرايي كردن ايده‌هاي خام و بالقوه.
فرهاد تجويدي در اين سال‌ها خود را از وسوسه توليد نمايش‌هاي تازه در امان نگه داشته و مومنانه بر بازتوليد نمايش «من» پافشاري كرده است. بنابراين به‌ جاي حرف‌هاي تازه، همان گفته‌شده‌هاي قديمي نمايش «من» را بار ديگر بر صحنه بيان كرده و از ياد نمي‌برد كه مي‌توان مقهور مدهاي زودگذر زمانه نشد و بر چند ايده ثابت، اما مهم تكيه كرد. در سالن آمفي‌تئاتر فرهنگسراي شفق كه از قضا چندان هم مناسب اجراي تئاتر نيست، اعضاي جوان گروه به دو قسمت تقسيم شده‌اند. يك دسته را پسران تشكيل مي‌دهند و دسته ديگر را دختران. نوعي تمايز و مرزبندي جنسيتي از همان ابتدا ترسيم مي‌شود كه محافظه‌كارانه به نظر مي‌آيد، اما در ادامه بنا بر ضرورت‌هاي اجرايي، مدام اين مرزها برداشته شده و نقش‌ها فارغ از جنسيت اهميت مي‌يابد. نقش‌هايي كه در ظاهر قرار است بر مدار «من» عينيت يابد به تدريج رنگ باخته و به يك «ما»ي جمعي و تحول‌خواه تبديل مي‌شود. نمايش با حضور انبوهي «من» كار خود را آغاز مي‌كند كه دوست دارند ايده اختصاصي خود را به گروه تحميل كنند، اما واقعيت چيز ديگري است و اين نمايش تمناي ساختن يك «ما»ي جمعي را بازتاب مي‌دهد كه قرار است «من»ها را به «ما» بدل كند. يك «ما» كه بي‌وقفه ساخته شده و مجموعه‌اي است از اتصال بدن‌‌هاي منفرد. رابطه‌اي پرتنش ميان بدن تك‌تك بازيگران با بدن‌مندي كل اجرا كه از دل ديالكتيك دايمي مابين جزء و كل برساخته مي‌شود. در اين مكانيسم اجرايي، بدن‌هاي اتميزه بازيگران كه نيروي چنداني براي تغيير وضعيت ندارند اما خشمگين، مستاصل و خودخواه هستند، با اتصال به بدن‌ اعضاي ديگر گروه، يك اجتماع سياسي مي‌سازند كه واجد صدا و نيرو است[...]. در اين نمايش، هيچ بازيگري نمي‌تواند به شكل انفرادي، استعداد و هنرنمايي خويش را عرضه كند و انتظار واكنش مثبت تماشاگران را داشته باشد. هر چه هست در «مجموع‌شدن» بدن‌ها حادث شده و يك اجراي خودبسنده و تكين را مي‌سازد. نمايش «من» از شعار دادن شرمساري ندارد. در طول اجرا به شكل فردي يا گروهي، خطاب به تماشاگران، دولتمردان، مردمان محله و منطقه و جهان، جملاتي نغز و آشوبناك پرتاب مي‌كند كه از فرط بديهي ‌بودن و تكرار شدن در اين سال‌ها، گوش را آزار مي‌دهد. اما گريزي از تكرار اين بديهيات اوليه زندگي نيست، چراكه در اين زمانه تفوق شتاب‌گرايي و منطق سرمايه‌داري نئوليبرال، گاهي ‌بايد ايستاد و در روند عادي امور وقفه ايجاد كرد. نمايش «من» شعار مي‌دهد و مانيفست مي‌خواند و از اين كنش انقلابي، دچار وجدان معذب نمي‌شود. نمايش فرياد مي‌زند كه همه بايد بدانند انسان واجد كرامت است و نبايد گرفتار نيازهاي اوليه زندگي باشد. بازيگران مقابل تماشاگران مي‌ايستند و گاهي با مشت‌هاي گره كرده، شعار مي‌دهند. شعارهايي ساده، برآشوبنده و خشمگين كه به سمت عرصه نمادين پرتاب مي‌شود و خواهان تغيير اوضاع است. اين از بخت‌ياري ماست كه بار ديگر بتوان از طريق يك اجرا، به ميانجي فرمي خلاقانه، شكلي از مبارزه را به نمايش گذاشت و از شعار دادن، اعاده حيثيت كرد. 
 قطعه‌وار بودن فرم اجراي نمايش «من»، امكاني است استراتژيك در خلق يك جهان تكه‌پاره اما منسجم. اين قطعات به فراخور نيازها، اولويت‌ها و ضرورت‌ها، در طول روايت ساخته و سپس ويران مي‌شوند. همه بازيگران ‌بايد در خلق اين قطعات مشاركت كنند و تا جايي كه مي‌توانند در خدمت اجراگري باشند كه تجربه زيسته خويش را براي ديگران بيان مي‌كند. اغلب بازيگران اين امكان را مي‌يابند كه راوي يكي از اين قطعات باشند و از اين منظر، اجرا خصلتي دموكراتيك دارد و در مقابل هژمونيك شدن يك راوي يا يك گفتار مقاومت مي‌كند. اين دموكراتيزاسيون فضاي اجرايي، تمرين مناسبي است براي كار جمعي و برساختن فضاهاي مشترك. از ياد نبريم كه اين فضاهاي مشترك استعداد توليد و بازتوليد جايگاه فرادستي و فرودستي در ميان جمع را ممكن مي‌سازد. در نمايش «من» حتي اگر در قطعاتي از اجرا، اين فرادستي و فرودستي ساخته شود، بلافاصله در قطعه بعدي، ويران و از نظرها ناپديد مي‌شود. همچنان‌كه بدن بازيگران كمابيش مانند روايت‌شان، طبيعي و صادقانه است و در خدمت دموكراتيك شدن اجرا.   نمايش «من» فاقد اشيا و اكسسوار صحنه است. ميزانسن‌ها و حركات بازيگران، در اين بي‌چيزي مطلق اما رهايي‌بخش، به كمك بدن بازيگران تعين مي‌يابد. به ديگر سخن، بدن بازيگران همچون دال شناور عمل كرده و مي‌تواند بنا بر نياز و ضرورت، بدل به يك شيء، يك وسيله يا يك وضعيت شود. في‌المثل در صحنه‌‌ كتاب‌فروشي كه به دليل كسادي بازار فرهنگ به قهوه‌خانه تبديل ‌مي‌شود اين تغيير شغل و مكان با خلاقيت بازيگران، به راحتي اتفاق افتاده و تماشايي از آب درآمده است، چراكه بازيگران با چند ژست و كنار هم قرار گرفتن بدن‌ها، فضاي كتاب‌فروشي را به يك قهوه‌خانه بدل كرده و آن را باورپذير جلوه مي‌دهند. به بيان ديگر بدن بازيگر در نمايش «من» استعلايي نيست و هويتي ثابت ندارد و مي‌تواند به فراخور اجرا متغير باشد و در خدمت منطق دروني اجرا. صحنه‌هاي مربوط به نانوايي، واگن مترو و ميدان فوتبال از اين مكانيسم استفاده كرده و تداعي‌گر فضاهاي ذكر شده. اجرا گشوده به اين سياليت بدن‌ها، مي‌تواند با كمترين هزينه، به ميانجي خلاقيت گروه جوان و منعطف اجرايي، هر صحنه‌اي را بي‌آنكه به چيزي نياز داشته باشد، بسازد. اين مساله از هزينه‌هاي توليد كاسته و راه گريزي است در مواجهه با مناسبات كالايي ‌شده توليد تئاتر در ايران امروز.  فرهاد تجويدي در مقام كارگردان از همان ابتدا در اجرا مداخله مي‌كند. اما اجرا قرار نيست اين اقتدارگرايي كارگردان و جايگاه نمادينش را تحمل كند. بنابراين وقتي متوجه مي‌شود كه به عنوان يك كارگردان نمي‌تواند اختلافات اعضاي گروه را حل‌وفصل كند، صحنه را ترك كرده و گروه اجرايي و تماشاگران را به يكديگر مي‌سپارد. بازگشت او در انتهاي نمايش، استعاره‌اي است از نياز به اقتدار يك كارگردان براي به پايان رساندن يك اجرا. گويا همچنان نتوان در اين زمانه ژست دموكراتيك گرفت و تمامي سازوكار يك نمايش را به گروه جوان اجرايي سپرد. در انتها وقتي يك عامل بيروني چون زلزله به اختلافات پايان داده و يك همدلي كاذب مابين بازيگران ايجاد مي‌كند، فرهاد تجويدي در جايگاه كارگردان به صحنه بازگشته و اعلام مي‌كند كه اجرا به پايان نرسيده و در يك گفت‌وگوي جمعي با تماشاگران، به فرجام نهايي خويش خواهد رسيد. تعاملي كه از دل پرسش و پاسخ شكل مي‌يابد از نقاط درخشان نمايش «من» است. اجرا در اين دقايق از «من» بودن خويش بيش از پيش فاصله گرفته و به يك گفت‌وگوي انتقادي و اجرايي تماشايي بدل مي‌شود. تماشاگران اين امكان را مي‌يابند كه يكي از اجراگران شده و بر روند عمومي اجرا تاثيرگذارند. اينجاست كه تعامل حقيقي مابين اجراگران و تماشاگران برقرار شده و رسالت نمايش «من» در طرح پرسش به نتايج مطلوب خويش نزديك مي‌شود. گروه اجرايي بر صحنه نشسته و اجازه مي‌دهند تماشاگران ساكت سالن آمفي‌تئاتر فرهنگسراي شفق، سخن بگويند و آنان را خطاب كنند. مصداق بارز اين جمله كه «تمامي زندگي صحنه تئاتر است و ما بازيگران آن». در نهايت اين گفت‌وگو به فهم تازه‌اي از رابطه تئاتر و تماشاگر منجر شده و به قول رانسير، تماشاگر را از انفعال خارج كرده و به او عامليت و رهايي مي‌بخشد. نمايش «من» هر چه هست به هيچ‌ وجه در خدمت بازنمايي ايگوهاي متورم و «من»هاي پرمدعا نيست، بلكه اجرايي است صادقانه از ساختن يك فضاي مشترك گفت‌وگويي به ميانجي آن شكلي از تئاتر كه بيش از كلام، بر بدن‌ها و ژست‌ها استوار است. فرهاد تجويدي نشان داده كه مي‌توان با حداقل امكانات، كارهاي بزرگ انجام داد و مقهور مناسبات تثبيت ‌شده توليد نشد. در اين راه ‌بايد از «من» فاصله گرفت و بر ساختن يك «ما» تاكيد كرد. 

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون