واكاوي عملکرد انديشه و زبان جلال رفيع
غلامحيدر ابراهيمباي سلامي
مردي كه جان خويش را بر سر قلم نهاد و با صبوري در اين كلك خيالانگيز خون خود دميد تا قلمرو فرهنگ و رواداري را بگستراند و به جامعهپذيري نسل جوان ياري رساند. جلال رفيع نويسنده و روزنامهنگاري خراساني است كه از دانشكده حقوق دانشگاه تهران آغاز كرد و براي تغيير و بهبود جامعه با حسينعلي منتظري، اكبر هاشميرفسنجاني و سيد محمود طالقاني در زندان ساواك همبند شد. در تجربه زيسته و واكاوي پديدارشناسانه از انديشه و زبان جلال رفيع «انقلاب اسلامي» در ايران همان مفهوم آميختهاي است كه از چالش مدرنيته با سنت پديد آمده است بدين گونه كه واژه «انقلاب» مفهوم مدرني است كه از ايدئولوژيزاسيون نوعي حوزه معرفتي ظهور ميكند كه ميتوان آن را در جريان باز تعريف و غنيسازي مفاهيم سنتي و گاه دور افتاده در انديشهها و گفتمان «علي شريعتي» به روشني مشاهده كرد. روشها و آبشخور اين گفتمان را در غرب نيز ميتوان در رويكردها و درسگفتارهاي فرانتس فانون، ژان پل ساتر، لوئي ماسينيون و تهنشستها و شعارهاي انقلاب الجزاير و انقلاب فرهنگي فرانسه پيدا كرد. جلال رفيع نمونه بارزي از همان انقلابيوني است كه پس از انقلاب به هيجان و آتشي كه پشت سر خود برافروخته بودند، خيره و به شدت نگران نتايج و پيامدهاي غيرقابل كنترل آن شدند. از همين رو است كه جلال از همه چيز دست ميشويد و به همه پستها و مقامها پشت ميكند و براي آرامش مردم، ثبات جامعه و گسترش و تعالي فرهنگ به رسانه و ترويج رواداري و تابآوري و تحمل نظر ديگران در عرصه عمومي روي ميآورد و به بسط ارزشها و باورهاي متعالي فرهنگ براي پذيرش «چندگانگي» و كثرت به منظور حفظ «يگانگي» و وحدت جامعه ايران ميپردازد. جلال نويسندهاي است كه به خوبي ميداند فرهنگ زيربناي نظام اجتماعي و بستر و منشا اصلي حوزههاي سياست، اقتصاد و اجتماع است.بدون تحول در ذهنيات، باورها و ارزشها در هيچ كدام از ابعاد نظام اجتماعي تغييري روي نخواهد داد.چنانكه توماس هابز در «لوياتان» با تشريح مفاهمي همچون قوانين و حقوق طبيعي انسان و قراردادهاي اجتماعي در نهايت ميگويد: دولتها كه بر منابع مادي و انساني جامعه مسلطند نتيجه ارزشهاي ملتها هستند.
به سخن ديگر فرهنگ هر ملت است كه دولت و حاكميت آن ملت را ميسازد. از آنجا كه جلال دل در گرو سنت دارد در معروفترين آثار خود يادآور «فضيلتهاي فراموش شده» ميشود و فرهيختگي «حسينعلي راشد» را با روايتهايي از «آخوند ملاعباس تربتي» بر صدر مينشاند. ايستارها و نگرشهاي متجددانه جلال رفيع فراتر از انديشه بيشتر انقلابيون دهه هفتاد ميلادي در مواجهه با نظام سرمايهداري و تجربه كوتاه زندگي در امريكا در «بهشت شداد» متجلي شده است.رفيع پس از انقلاب بسيار زودتر از ديگران خود را از تهنشستهاي تفكرات انقلابي و ادعاي مبارزه با امپرياليسم به سبك كاسترو و چگوارا رها ساخت و در بهشت شداد، با همان سبك روايي و گفتوگوي طنزآميز خويش فارغ از تحليلهاي جدي و خشك سياستمدارانه، در قالب گفتوگو، در باب رويدادهاي مهمي چون نحوه مواجهه و تعامل با امريكا، آتش زدن پرچم و قطع رابطه با آن كشور بزرگ و نيز در باب دانش و فرهنگ مدرن در غرب، حرفهاي تازه و مغاير انديشه رسمي و حاكم را در حدي كه شرايط زماني و مكاني اقتضا داشت، مطرح كرد. روح لطيف جلال رفيع آغشته به ژنوم فرهنگ خراسان و شعر و ادب پارسي است و بسياري از نوشتار و گفتار او با هنر و طنز جريان مييابد. مصاحبت او با «عثمان خوافي» آن هنگام كه با زخمههاي دوتار و آهنگ و ملودي دلنشين موسيقي نوايي مينوازد در گفتوگويي صميمي گل مياندازد و در مطبوعات منتشر ميشود . او بسان هر ايراني فرهيخته در همه آثار خود ميراث فرهنگي و زبان و ادب پارسي را به عنوان مصدر احساسات پاك و روح متعالي انساني با حكاياتي از شاهنامه فردوسي، گلستان سعدي، ديوان حافظ و مثنويمعنوي مولوي پاس ميدارد. در گذر روزگار قلم در انديشه و پنجه جلال رفيع به مثابه يك «نهاد» عمل ميكند و كاركردهاي خود را در هزاران صفحه پرشمار «روزنامه اطلاعات» به همت «سيدمحمود دعايي» و همكارانش به نمايش ميگذارد و اين همان فرآيندي است كه با «كلمه» شروع ميشود و نويسنده ايدهها و خميرمايه ذهن خود را هر روز به صورت نوآورانه بر بال داستاني مينهد و براي تعالي خلق منتشر ميكند.
در عنوان اين نوشتار به بيتي پندآموز از «آفتاب خراسان» استاد ملك الشعراي بهار تأسي كردهايم:
«روح پدرم شاد كه ميگفت به استاد/ فرزند مرا عشق بياموز و دگر هيچ» و همچنين كتاب زيباي «زندگي، عشق و ديگر هيچ» اثر لئوبوسكاليا را به ياد ميآوريم تا انسانيت، مهر و عشق را چون «جان جلال» پاس بداريم و مقام انسان را «رفيع » گردانيم.
گزارش و روايت رويدادها و حكايتهاي تلخ و شيرين شخصيتهاي بزرگ فرهنگي، انديشه و كنجكاوي ديگران را برميانگيزد و سلسله مراتب تحول در اشخاص و نهادها را بنيان مينهد، چراكه «زبان قدرت فرهنگ است» و قلم زدن در تبيين همين فرهنگ است كه قلمرو ذهن و جهان و چگونگي زندگي ما را تعيين ميكند. به پاس نيم قرن تلاش آن فرزانه كه مصداق نام «جلال رفيع» است ديروز مراسم نكوداشتي در روزنامه اطلاعات برگزار شد، عمرش دراز و قلمش در جريان باد.
- جامعهشناس