غم كرمان هدف تروريزم معماي اقدام
علی ربیعی
ايران به دليل موقعيت ژئوپليتيكي و مزيت اقتصاد انرژي - متاسفانه به دليل جدايي از اقتصاد جهاني، از اين مزيتها به مرور كاسته شده است- همواره شاهد حوادث متعدد و دردناكي از تعرض به خاك و ازدست دادن تكههايي از خود بوده است. همچنين خاطرات رنجآوري از اشغالگري در طول تاريخ را در پيكر زخمخورده و حافظه تاريخي مردم خود به يادگار دارد. پس از پيروزي انقلاب و به دنبال حمله عراق به ايران، پديده تروريزم گسترده و نه متكي بر يك فرد يا گروه كوچك، بلكه تروريزمي سازمان يافته و متكي بر حمايتهاي خارجي نيز به اين روند ناگوار اضافه شد. از سوي ديگر سياستهاي نامناسب مركز- پيرامون و تحريكات خارجي، بر پيچيدگي اين روندها افزود.
حادثه كرمان در همين چارچوب قابل تحليل است:
۱. در چهار دهه گذشته جريانهاي بنيادگرايانه، به مرور در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا شكل گرفته است. اين جريانهاي متكي بر قرائتهاي خشونتمحور، پس از حضور اتحاد جماهير شوروي در افغانستان تحت پديده عرب-افغان آغاز و تحت لواي اسامي ديگري چون القاعده و.... و داعش تداوم يافته است. اين نوع به ظاهر جنبشها فاقد رويكردهاي اجتماعي و سياسي اعتراضي متعارف بوده و جملگي مبتني بر نوعي رفتار با خشونت و تروريزم عمل ميكنند. شواهد زيادي وجود دارد كه از ابتداي دوران فعاليت عرب-افغانها تا تطور اين گروهها، همواره تحت سيطره سازمانهاي جاسوسي در سطوح مختلف بودهاند. اين نوع جريانها، كمابيش به محلي براي جدال سازمانهاي جاسوسي نيز تبديل شدهاند. پس از يازدهم سپتامبر، سازمان سيا علاوه بر مقابله، به دنبال نفوذ در اين سازمانها بود. همچنين برخي شواهد، نشاندهنده حضور جدي موساد در ميان اين گروههاست. نگاه كنيد القاعده و داعش را، تاكنون هيچ تحرك جدي عليه رژيم اسراييل نداشتهاند. به نظر ميرسد در تحولات امنيتي دو دهه گذشته و حضور آنها در عراق و سوريه، بيش از آنكه حركتي به مثابه يك جريان اعتقادي صورت گيرد، بيشتر در راستاي اهداف بلندمدت اقتصادي و امنيتي رژيم اسراييل عمل شده است.
بنابر اين نفوذ موساد در بين اين گروهها و استفاده از آنها به عنوان نيروي عمليات نيابتي، كاملا جدي و قابل ارزيابي است. من براساس نوع اقدام و شواهد موجود، از ابتدا اين اقدام تروريستي وحشيانه را نوعي عمليات انتحاري ويژه داعش ارزيابي ميكردم. تجربه نشان ميدهد كه اين نوع عملياتهاي كور ناشي از توهم ايدئولوژيك، نشاندهنده عضويت عوامل آنها در سازمانهايي با ماهيت يا ايدئولوژي داعشي است.
۲ - رژيم اسراييل در مقابله با حماس، بهرغم كشتار گسترده و ويراني بسيار، نتوانسته به موفقيت كامل و نهايي دست يابد. همه شواهد و قراين حاكي از آن است كه رژيم اسراييل يا صهيونيستهاي حاكم بر اسراييل، موفقيت خود را در كشاندن درگيريها به بيرون از غزه و دادن ابعاد منطقهاي به آن ميبينند. با اين وصف، در درجه نخست حمله به حزبالله لبنان و درگير ساختن آن و سپس با قرار دادن ايران در «معماي اقدام»، درگيري و ايجاد يك ناامني بزرگ در منطقه را هدفگذاري كرده تا ضمن توجيه در حل كردن مساله حماس، اهداف امنيتي و سياسي بلندمدت خود را نيز دنبال كنند. بدين شكل صهيونيستها در تلاش هستند امريكا و كشورهاي اروپايي را وارد درگيريهاي منطقه كنند (هرچند به نظر ميرسد اين كشورها، استراتژياي براي درگير شدن در اين فضا ندارند). در داخل كشور نيز بعد از درگيريهاي حماس و رژيم اسراييل، برخي با تحليلهاي خام، غيرمنطقي و تحريككننده و در ادامه پس از غم كرمان، همچنان بر اين معماي اقدام ميافزايند.
در اينجا معماي اقدام منظور شرايطي است كه كنش يا عدم كنش، هر كدام داراي پيامد است.
۳. همه ايرانيان، خواهان اقداماتي قاطع براي امنيتزايي و زدودن ناامنيها و حفاظت از جان خود و هموطنانشان هستند. اما فراتر از تلاشهاي مسوولان براي يافتن عوامل و خشكاندن ريشههاي چنين حوادث تلخ و ناگواري، انتظار ميرود كه كليه اهداف و سناريوهاي ممكن در سطح امنيت ملي و آيندهنگري تحليل و براساس آن اقدامات بازدارنده و امنيتزا تدبير شود. اين حادثه نشان داد كه دستگاههاي مسوول (شوراي تامين استان و شهر) پيشبيني و آمادگي لازم براي چنين اتفاقي را نداشته و بايد پاسخگو باشند. بديهي است كه باتوجه به كينه عميق داعش (اعم از داخلي و منطقهاي) از شهيد قاسم سليماني، احتمال وقوع اقدامهاي انتقامگيرانه وجود داشته است.
۴. مدتهاست از يلگي فضاي خبري و رواني به خصوص در حوزه سياسي سخن گفتهايم. اين امر ناشي از ناكارآمدي رسانههاي بزرگ و ملي و محدود ساختن رسانههاي كوچك و آزاد است و منجر به سپرده شدن ذهنيت جامعه به شايعات و اسير شدن افكار عمومي در دام سياستهاي رسانهاي بيگانگان شده است. اين ماجرا هم بهرغم بزرگي غم ملي خود، باز هم نشان از نارسايي رسانهاي و تبييني دارد. در اين ميان، مواضع افرادي كه صداي اپوزيسيون شدهاند، از درخواست از امريكا براي حمله به ايران و تشديد تحريمها تا همسويي با رژيم آپارتايد اسراييل (حتي برخلاف مواضع جريان روشنفكري و آزاديخواه جهان) و مواضعي كه بيشتر نمك پاشيدن بر زخم مردم و در سمت تروريزم ايستادن است هم مايه افسوس است و هم اين سقوط جاي تامل دارد.
۵- اين حادثه تلخ تلنگري است كه بار ديگر هوشياري تكتك ايرانيان را - بهرغم فراز و نشيبها، برخي فشارهاي داخلي و ناملايمات- برميانگيزد و به يادمان ميآورد كه چه راه سختي را پيمودهايم تا ملت و ايران، بزرگ و ماندگار شود.
اما از همه اين حرفها گذشته، بدون شك اين غم سالها بر دل همه ما سنگيني خواهد كرد و همانند زخمي بر روحمان خواهد ماند.