• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5671 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۶ دي

براي علي دهباشي... اي بخارا شاد باش و شاد زي!

سيد عطاءالله مهاجراني

برخي انسان‌ها در قالب و قواعد موجود نمي‌گنجند و از معيار‌هاي معمول فراتر مي‌روند. يك نفر نيستند، چند نفرند. يك جمعيتند. عمرشان با ساعت و سال‌هاي عادي سنجيده نمي‌شود. فراتر از زمان حركت مي‌كنند. شوق و تكاپوي‌شان حتي اگر بيماري فرساينده و نفسگير آسم به جان‌شان افتاده باشد، شوق و تكاپويي ديگر است. علي دهباشي چنين است! فراتر از شخص و فرديت و زمان و سال و ماه است و نماد اوج شوق و تكاپو!
خبري ناگاه در فضاي رسانه‌هاي اجتماعي به سرعت برق و باد همه جا گشت كه خبر از درگذشت علي دهباشي مي‌داد، خوشبختانه خبر تكذيب شد و دل‌ها قرار و آرام گرفت، گفته شد علي دهباشي عزيز پس از عمل موفقيت‌آميز به بخارا باز مي‌گردد و به شب‌هاي بخارا و: 
اي بخارا شاد باش و شاد زي
مير زي تو شادمان آيد همي
به استناد سخن مولانا جلال‌الدين بلخي، در ديوان شمس: 
بيا تا قدر يكديگر بدانيم
كه تا ناگه ز يكديگر نمانيم
به نظرم رسيد چرا قدر علي دهباشي را تا در ميان ماست كه ان‌شاءالله عمرش به بلنداي آفتاب باشد، ندانيم و تا ميان ماست، مقاله‌اي درباره او ننويسم!؟
علي دهباشي فرزانه‌اي است كه خلاصه خود است! مثل هيچ‌كس نيست. بدون شك كلك و سمرقند و بخاراي او در تاريخ فرهنگ و زبان و هنر و ادبيات پارسي و ايران‌شناسي از جمله مهم‌ترين اسناد فرهنگي ماست. اين كار بزرگ با همت والاي او به سامان رسيده است. اگر كسي علي دهباشي را نشناسد، نمي‌داند كه او نه آنچنان دفتر و دستك و همكاراني داشته است و نه بودجه درخوري كه خيالش راحت باشد. به ويژه در سال‌هايي كه فرزند شايسته فرهنگ‌مدارش شهاب دهباشي، هنوز نباليده بود و دستيار همراه علي دهباشي نبود، تمام بار بر دوش او بود. كيف سنگيني كه وقتي به دوش مي‌كشيد به همان سوي كيف نيمه خميده و متبسم به هر سوي مي‌رفت و سرفه و تنگي نفس كه ديگر همراه هميشگي او شده بود. 

نامه‌هايش به نشاني نشر چشمه فرستاده مي‌شد و پاتوقش كتابخانه طهوري بود. در محوطه اطراف دانشگاه تهران در آمد و شد بين قرارهايش بود. مثل گارسيا ماركز! كه نوشته است وقتي مادرم دنبال من مي‌گشت، به او گفته بودند: «برو كتابفروشي موندو يا كافه‌هاي اطراف گابو را پيدا مي‌كني!» كيف سنگين علي دهباشي، با شرايط آسم كه يادگار فضاي سربي چاپخانه و كار از نوجواني بود، انگار صليب او بود.
يك وقتي با علي دهباشي صحبت بود كه چرا خودش امتياز مجله نمي‌گيرد؟ تا از مشكلات مدير مسوول كلك و گاه و بيگاه ناهماهنگي‌ها و هزينه‌ها و البته آزار‌ها رهايي پيدا كند؟ متوجه شدم كه علي دهباشي دانشنامه ليسانس ندارد و مطابق قانون مطبوعات مي‌بايست دانشنامه داشت. قرار شد از اساتيد تراز اول دانشگاه نامه‌هاي تاييديه بگيرد كه آنان دانش و توانايي علمي و فرهنگي علي دهباشي را گواهي كنند. گرفته بود. از اساتيد ممتاز و درجه اول دانشگاه‌هاي كشور، زرياب خويي و زرين‌كوب و شفيعي كدكني... اين موارد در هيات نظارت بر مطبوعات براي اخذ مجوز مطرح شده بود و البته ده‌ها جلد كتاب كه توسط علي دهباشي منتشر شده است، امتياز نشريه بخارا به نام او صادر شد. و نخستين شماره مجله بخارا در مرداد و شهريور ۱۳۷۷ منتشر شد و بخارا تبدل به يكي از مهم‌ترين نشريات فرهنگي و ادبي كشور شد. در اين سال‌هاي آخر، علي دهباشي، جلوه ديگري در ساحت فرهنگ و انديشه داشت، شب‌هاي بخارا از جمله جذابترين و پر بارترين مناسبت‌هاي فرهنگي و ادبي كشور بوده است. بسياري از شب‌ها به افتخار كساني برگزار مي‌شد كه نام‌شان كمتر شنيده شده بود و بسياري از سخنرانان كساني بودند كه براي نخستين‌بار در چنان مناسبت‌ها و حلقه‌هايي سخن مي‌گفتند. گستره ادبيات و فرهنگ جهاني و باز تاب آن در شب‌هاي بخارا، مثال‌زدني است. رنگين‌كمان نام‌ها و سخنرانان را در نزديك به هزار شب بخارا ببينيد! ابن‌سينا سخن انديشه‌برانگيز درخشاني دارد، فضيلت هر علمي به تناسب فضيلت معلوم آن علم است. به گمانم كسي كه مانند علي دهباشي، فرهنگ و ادب و انديشه و هنر را موضوع زندگي و كار و عشق خود قرار مي‌دهد، ارزش و فضيلت او به تناسب فرهنگ و زبان و ادب و انديشه است. اميدوارم علي دهباشي كه اكنون در منزلت كمال تجربه عمر خويش و كار فرهنگي نشر بخارا و ابتكار شب‌هاي بخاراست، سايه‌اش بر دوام باشد و به فرهنگ و زبان ما درخشش بيشتري ببخشد. دير زياد آن بزرگوار خداوند!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون