ضرورت روزنامهنگاري عرفي و زميني
سعيد اركانزادهيزدي
روزنامهنگاري در چند دهه اخير ايران دايما تقديس و جايگاه والايي براي آن در نظر گرفته شده و به روزنامهنگاران به ديده كساني نگاه شده است كه رسالتي را پيش ميبرند و شغلي متعالي دارند و بايد عامه مردم را تربيت و ارشاد كنند. نوشتن و اهل قلم بودن و خلاقيت متني و تصويري را در كار رسانهاي چنان با هالهاي آسماني آميختهاند كه حالا ديگر روزنامهنگاري را به سختي ميتوان روي زمين آورد و تجزيه و تشريح كرد و از زاويهاي نقادانه به آن پرداخت. انگار هرچه بيشتر از جنبههاي آسماني و غلو شده روزنامهنگاري حرف ميزنيم، بيشتر ميخواهيم ناكارآمدي و ضعف و گاهي حتي بيهودگي و كژكاركردي آن را در وضعيت امروز ايران بپوشانيم.
ما با اوضاع كنوني كشورمان بايد از روزنامهنگاري چه بخواهيم و روزنامهنگاري ايران بايد چه شكلي داشته باشد؟ آيا روزنامهنگاران ما معلم مردمند و رسالتي دارند براي اينكه آنها را رستگار كنند و آموزش و راه و چاه را نشانشان بدهند؟ آيا رسانههاي ما بايد چنان منزه باشند -يا خود را چنان منزه جلوه دهند - كه گويي مدارج عرفان و سلوك را پيمودهاند و بايد در نقش رسولاني به مردم پند و اندرز بدهند؟ به نظر راقم اين سطور، خير. ما امروز بيش از هر زمان ديگري به روزنامهنگارياي زميني و عرفي نياز داريم. روزنامهنگاري زميني يعني آن نوع روزنامهنگاري كه با فكتها و عينيتها و مسائل ملموس روزمره سروكار دارد و بدون اينكه براي كسي نقشي خدايگونه يا اهريمني بسازد، بدون اينكه با صفتهاي اغراق شده بخواهد چيزي را منكوب كند يا به عرش برساند، بدون قصد تبليغ و تهييج و گاهي هم تحميق، ميخواهد فقط آنچه روي داده، به شكلي سرد و عريان روايت كند. روشن است كه عينيت مطلق وجود ندارد و هر قدر هم روزنامهنگار بخواهد با آمار و عدد و رقم فقط فكتها را ارايه كند، باز هم سايهاي از سوءگيري در مطالب رسانهها باقي ميماند. با اين حال، به سادگي ميتوان به تمايز بين روزنامهنگاري عيني با روزنامهنگارياي پر از صفت و مدح و آسمانريسمان بافتن پي برد. از سوي ديگر، ما در ايران امروز نيازمند روزنامهنگاري عرفي هستيم، يعني آن نوع روزنامهنگاري ملي كه آينه تمامنماي ملت ايران است و منعكسكننده عقايد و خواستههاي ريز و درشت ساكنان متكثر اين سرزمين است كه قرنها مسالمتآميز كنار يكديگر زندگي كردهاند. البته همانطور كه اين نوع روزنامهنگاري عرفي و كثرتگرا با خطمشي ناسيوناليسم افراطي و تمايزگذار و فاصلهافكن سازگار نيست، به همان اندازه هم ميتوان به سادگي متوجه تفاوتهايش با روزنامهنگاري ايدئولوژيك و رسالتمحور و مقدسنما شد.
به همان ترتيب كه جامعه ايران امروز به سوي زميني شدن و عرفي شدن پيش رفته است، روزنامهنگارياش نيز بايد زميني و عرفي باشد. شايد امروزه بتوان اين نوع روزنامهنگاري را در حرفهاي شدن شيوههاي عمل روزنامهنگاري پيدا كرد. در حدود دو دهه از اواسط دهه ۱۳۳۰ تا اواسط دهه ۱۳۵۰ روزنامهنگاري ايران توانسته بود روزنامهنگاري حرفهاي را تمرين كند و از آن جايگاه منزه و والايي كه نويسندگان مسلكي مطبوعات و قلمزنان اهل سياست و ايدئولوژي براي خود درست كرده بودند، پايين بيايد. اصول حرفهاي و رقابتهاي حرفهاي و دستمزدهاي حرفهاي و حتي اشتباهات حرفهاي اين نوع روزنامهنگاري جاي منزهطلبي و قديسنمايي رسولان و معلمهاي مردم را گرفته بود. اما پس از انقلاب ۱۳۵۷ دوباره تفكر رسالتمحور و ايدئولوژيك تلاش كرد جايگزين روزنامهنگاري عرفي و زميني شود. حسين شهيدي در كتاب «روزنامهنگاري در ايران: از رسالت تا حرفه» نشان داده است كه چطور بخشي از روزنامهنگاران ايران تا اواخر دهه ۱۳۷۰ پاي در مسير حرفهاي شدن نهادند. اما به موازات اين تغييرات در نظام رسانهاي ايران، گرايش گستردهتري و ريشهايتري باعث شد نظام حقوقي و سياستگذاريهاي رسمي روزنامهنگاري برمبناي ارشاد مردم و رسالت قائل شدن براي رسانهها به نيت تربيت عامه قرار بگيرد. اين تفكر هنوز هم در نظام حكمراني ايران جاري است و ديدگاه مهندسي فرهنگي نشانهاي از آن است.
روزنامهنگاري ايران امروز به علت تغييرات فناورانه و تحولات جامعه مخاطبان به كلي زيرورو شده است. مردم ديگر آن نوع روزنامهنگاري را كه برايشان شعار دهد و از خصمِ ساختار رسمي چند اهريمن بسازد، نميخواهند و اين خواستههاي خود را در شبكههاي اجتماعي و رسانههاي اينترنتي به روشني بيان ميكنند. بخشي از روزنامهنگاري حرفهاي ايران نيز همين راه را رفته است و تلاش ميكند كه يك سلك روزنامهنگاري ساده و معمولي كه از طريق اصول حرفهاي روزنامهنگاري فسادهاي كوچك و بزرگ را افشا ميكند و تصويرهاي واقعي كوچه و بازار را مينماياند و نقدها و درددل مردم عادي را بيان ميكند، پي بگيرد. اما در دهههاي اخير با همين حداقل روزنامهنگاري حرفهاي هم برخورد شده است و روزنامهنگاري به مثابه يك حرفه تضعيف شده و عقب نگه داشته شده است. در واقع، مثل آن بند از ترانه «براي...» شروين حاجيپور كه به «حسرت يك زندگي معمولي» ميپرداخت، اغلب رسانهها و روزنامهنگاران حرفهاي ما نيز طي اين سالها در حسرت يك روزنامهنگاري معمولي بودهاند، اما نتوانستهاند بدان دست پيدا كنند و در عوض، مدام درباره اهميت شغلشان غلو ميشده و از تعالي و رسالت رسانه و اهل قلم سخنسرايي ميشده است. اين شعارها و اغراقها درباره جايگاه والا و منزه روزنامهنگاري تا جايي پيش رفته است كه گاهي اين شائبه را پيش ميآورد كه نكند هدف اين تقديسها جلوگيري و تضعيف روزنامهنگاري واقعي و زميني بوده است.
تجربه دههها شعار و حرف زدن از آسمانها، اما نرسيدن و عقب ماندن، اكنون براي روزنامهنگاري ايران هم شايد آموزنده باشد: مردم ايران همانقدر كه دنبال يك جامعه عرفي و زمينياند، رسانههاي عرفي و زميني هم ميخواهند تا ناظر قدرت باشند و به كاستيها انتقاد كنند و منافع عموم را پي بگيرند. مردم ميخواهند به جاي اينكه رسانهها شعار بدهند و بخواهند تكليف جهان را روشن كنند، روزنامهنگاران را به خيابانها و بازارها بفرستند تا فيالمثل بپرسند قيمت گوجهفرنگي چقدر است و مردم سوار چه ماشينهاي بيكيفيتي ميشوند و دانشآموزان در مدرسه چه گرفتاريهايي دارند و بيمارستانها چه دارويي كم دارند. مردم نشان دادهاند كه خودشان بيش از هر ارشادكننده و معلم و مرشدي صلاح خود را ميدانند و اگر دستشان باز گذاشته شود، ميتوانند در مسير سعادت و كاميابي خود قدم بردارند. رسانهها در اين راه بايد به مردم كمك كنند تا به كاميابي نزديكتر شوند، نه اينكه از برج عاج به عامه بنگرند و خيالبافي كنند يا حتي بدتر، سد راه پيشرفت آنها شوند يا از مسير منحرفشان سازند. پس مخلص كلام، رسانهها چطور ميتوانند به كاميابي مردم و پيشرفت جامعه كمك كنند؟ با روزنامهنگاري حرفهاي و اصول زميني و عرفي آن. مثل عشق سعدي كه زميني و عرفي است و با حواس پنجگانه ميخواهد معشوق را احساس كند، نه مثل عشق شعراي عارفمسلك و عرفانزده تاريخ ادبيات ايران.