• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5680 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۶ دي

قصه پر غصه ما

آتوسا راوش

خانم لاهيجي هم از ميان ما رفت.اولين‌بار در جريان برنامه انتخاباتي آقاي موسوي به دعوت خانم رهنورد در دفتر كار ايشان و آقاي موسوي، خانم لاهيجي را ديدم. شجاع و بدون رودربايستي بلندگو را روشن كرد و سخن گفت. گفت كه وقت مماشات نيست، گفت كه بايد روشن و صريح بود، گفت كه آقاي موسوي بايد جدي بيايد جلو آستين‌ها را بالا بزند، گفت كه اين انتخابات كارزاري سخت است و همه بايد بيايند كنار گود ايستادن و تعارف نداريم.
بعدازآن چند باري به دفترشان رفتم و در برخي برنامه‌هاي سخنراني كه برپا مي‌كردند شركت كردم. محفلي بود براي گپ و گفت‌وگو و معرفي آخرين كتاب‌هاي نشر روشنگران.
پايان‌نامه‌ام كه تمام شد به توصيه دوستان درصدد انتشار آن برآمدم. الگوهاي بازنمايي زنان در نشريات دهه 70 ايران تقريبا كاري كم‌نظير در حوزه گفتمان انتقادي و تحليل انتقادي گفتمان در حوزه مطالعات زنان كه به بررسي بازتاب الگوهاي ارايه‌شده از زنان در نشريات ايران در دهه 70 خورشيدي مي‌پرداخت. اولين ناشري كه به نظرم رسيد خانم لاهيجي بود متاسفانه ايشان در سفر بودند. تصميم گرفتم تا بازگشت ايشان با چند ناشر ديگر هم‌ صحبت كرده و بخت خويش را بيازمايم.  اول سراغ ناشرهاي بنام رفتم. حتم دارم نخوانده بودند رد كردند و گفتند ما فعلا در اين حوزه كار نمي‌كنيم. رمان اگر داريد بفرستيد.
سپس سراغ چند ناشر خانم رفتم به اين اميد كه اهميت موضوع را درك كرده و به چاپ كتاب اقدام كنند.
تقريبا با موضوع به‌طوركلي بيگانه بودند، حوزه‌هاي گفتمان انتقادي را نمي‌شناختند و با شيوه كارهاي تحليل گفتمان به ‌كل بيگانه بودند. بالاخره خانم لاهيجي آمدند و در اولين فرصت به ملاقات ايشان رفته و سي‌دي پايان‌نامه را تسليم‌شان كردم با توجه به ضعف بينايي ايشان و خستگي سفر فكر كردم حداقل يك ماهي طول خواهد كشيد تا جواب بدهند. يك هفته بعد تماس گرفتند و خواستند براي بحث و گفت‌وگو در مورد پايان‌نامه به دفترشان بروم.
اين اولين‌باري بود كه ناشري خود شخصا خواهان ملاقات و گفت‌وگو در مورد پايان‌نامه‌ام مي‌شد. نزد ايشان رفتم. پايان‌نامه را خوانده بودند. با حوزه بحث هم كاملا آشنايي داشتند و بسيار تشويق كردند و تبريك گفتند و اضافه كردند كه جاي چنين تحقيقاتي در حوزه زنان در ايران بسيار خالي است. قول دادند براي دريافت مجوز حتما اقدام خواهند نمود. اينكه زني در حوزه نشر ايران چنين متعهد و آگاه به مسائل زنان باشد بسيار برايم دلگرم‌كننده بود. زني كه مي‌دانست كارهاي تاليفي در حوزه زنان در ايران چقدر كم و چقدر بااهميت هستند. ناشري كه شخصا قول داد تا پيگير مجوز باشد و كار چاپ را هم به عهده بگيرد. تقريبا تصورش مانند يك رويا بود و من دلگرم از وجود چنين زناني در عرصه فرهنگ و كتاب كار را به ايشان سپردم.
بيشتر از يك سال طول كشيد تا توانستند با پيگيري‌هاي باورنكردني براي كتاب من و چند كتاب ديگر مجوز بگيرند. تقريبا هر هفته باهم در ارتباط بوديم و ايشان شرح حضورشان در ارشاد و ملاقات با وزير ارشاد دولت احمدي‌نژاد را بيان مي‌كردند. ماجراهاي گاه تلخ و گاه شيرين، از انتظارهاي طولاني ايشان در دفتر معاون تا فرار معاون از دست ايشان براي جلوگيري از پاسخگويي و هزاران ماجراي ديگر.
 روزي تماس گرفتند و گفتند كتاب مجوز گرفته و چاپ مي‌شود. بالاخره تلاش‌هاي ما پاسخ داد و روشنگران مي‌توانست كتاب را چاپ كند.
بعدازآن حدود يك ماه تماس گرفتند كه كتاب چاپ‌شده اما حالا اجازه توزيع نمي‌دهند. با اضطراب و نگراني به دفترشان رفتم، ديدم كتاب من و چند كتاب ديگر كه چاپ‌شده در دفتر ايشان چيده شده و اجازه توزيع ندارد. مي‌گفتند اين شگرد جديدشان است براي زمين زدن ناشران مجوز چاپ مي‌دهند تا ناشر هزينه كرده و كتاب را چاپ كند اما پس از چاپ اجازه توزيع نمي‌دهند تا كتاب روي دست ناشر بماند و ناشر ورشكست شده و پي كار ديگري برود.
من خيلي ناراحت بودم، بيشتر به دليل ضرر و زيان‌هاي مالي ايشان اما ايشان گفتند ما شغل‌مان اين است. نمي‌توانند ما را مجبور كنند سراغ كار غيرفرهنگي و غير كتاب برويم. من ناشرم تا آخر عمر هم ناشر باقي مي‌مانم.
روحش شاد تا آخر عمر بر عهد و پيمان خود ماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون