سعيد دهقاني
اين روزها در ايران شعر معاصر عرب محبوبيتي بيش از گذشته دارد. شايد مهمترين دليلي كه براي اين استقبال بتوان برشمرد، دقت و استادي مترجماني است كه هم زبان مبدا را به خوبي ميشناسند و هم زبان مقصد را. سعيد هليچي يكي از آنها است. برگردانهاي هليچي از ادبيات معاصر عرب هم در زمره پرفروشترين كتابهاي كشور بوده و هم بازنشر آثارش در كانالهاي فارسيزبان در فضاي مجازي مورد استقبال قرار گرفته. به تازگي كتاب «در سرم زني ست» اثر عامر الطيب، شاعر عراقي با ترجمه هليچي در ايران منتشر شد است. به اين مناسبت سراغ او رفتيم و درباره ادبيات معاصر عرب در ايران گفتوگو كرديم.
به نظر ميآيد امروزه مشتاقان شعر معاصر عرب در ايران طيف گستردهاي از مردم هستند تا جايي كه اين روزها در شهر شيراز كه زادگاه دو تن از شاعران بزرگ پارسي است، شعر عرب بيش از دهههاي گذشته محبوب شده. آنها آموختهاند كه ساحت ادبيات جايي براي قوميتستيزي و «ديگري» ستيزي ندارد. دريافتهاند كه ادبيات، زبان انسانيت است. البته كسب تجربه اين نسل از ايرانيان به قيمت سالها دور ماندن از گنجينه عظيم ادبيات عرب بوده است. ديدگاه شما در اين باره چيست؟
بيشك همينگونه است و ماهيت ادبيات همين است. ادبيات و خصوصا شعر فراتر از نژادها و مرزهاست. من كتابفروشي را ميشناسم كه خودش شاعر و مترجم است. او به من گفت هنگام مطالعه كتاب «تاريخ اندوه» كه گزيدهاي از اشعار عدنان الصائغ شاعر عراقي به ترجمه بنده است، بيامان ميگريسته، درحالي كه شعرهاي آن كتاب مربوط به دوره خاصي از تاريخ عراق بود اما باتوجه به قرابت زيستي ما در خاورميانه، رنجها و غمها و شاديها شبيه به هم هستند و اين مهمترين دليل پيروزي ادبيات بر ديوارهاي سست نژادپرستي و مرزهاست كه عدهاي ميخواهند اين ديوارها محكمتر شوند و مردم جهان را از يكديگر دور كنند. بيشك شعرهاي محمود درويش هم طي اين سالها طرفداران بيشماري پيدا كرده است كه من خواستم در حد توان خود اين شاعر سترگ را به جامعه ادبياتدوست كشور معرفي كنم و كتاب «تاريخ دلتنگي» نقش بسزايي در اين امر داشته است؛ چراكه اين كتاب فقط در 50 صفحه به زندگي ادبي و شخصي درويش پرداخته و 30 شعر از كتابهاي گوناگون جناب درويش هم در اين كتاب آمده است و با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده است.
به نظرتان اشعار نزار قباني و محمود درويش چه ويژگيهايي دارند كه در ميان انبوهي از آفريدههاي ادبي شاعران معاصر جهان عرب بيشتر مورد استقبال قرار گرفتهاند؟ البته ممكن است پيشفرض من در اين پرسش را قبول نداشته باشيد و بر اين باور باشيد كه اين دو گوي سبقت را از ديگر همعصران خود نروبودهاند. در آن صورت باز هم نميتوان منكر شد كه در ميان فارسيزبانان اين دو از همه شناختهشدهتر و محبوبتر هستند. چرا؟
در وهله اول خود شعر. شعر خوب، شعر زيبا، شعر قوي راه خودش را پيدا ميكند و شعر خوب راهش به سوي قلبهاست و اين امر باعث جاودانگي يك شعر يا شاعر ميشود. شعرهاي نزار قباني و محمود درويش مثال خوبي براي اين ماجراست. گرچه شعرهاي اين دو شاعر بزرگ در بسياري از مواقع متفاوت است و مخاطبان اين دو شاعر هر كدام را به شيوه خاص خود ميشناسند اما بيشك يكي از مهمترين دلايل شناخت اين دو شاعر زندگي شخصي آنها و شعرهايي است كه در اين مورد سروده شده و نقش بسزايي در رواج و انتشار اشعارشان در كشورمان داشته است. جايي كه نزار قباني در سوگ معشوقهاش بلقيس شعر باشكوه خود را جاودانه ميكند و از آن طرف مصاحبهها و اشعار محمود درويش در فراق معشوقهاش ريتاي يهودي. تمام اينها باعث شده است كه اشعار اين دو شاعر بزرگ در كشور و خاورميانه و جهان رنگ و بوي خاصي به خود بگيرد.
هنگامي كه پارههايي از اشعار معاصر عرب را ميخوانم، سرزمين را همچون معشوقهاي در زبان و قلم اين اديبان مييابم كه ويژگيهاي انسانگونه دارد: «چشمانت به زيبايي قدس است، هزار دشمن در پي اشغال آن است.» يا شاعري ديگر پهنه سرزمين زادگاهش را به پيكر دختري تشبيه ميكند. چنين رويارويي با مقوله موطن، چگونه و چرا در شعر معاصر شكل گرفت؟
در حوزه ادبيات يكي از عوامل مشترك ميان شاعران خاورميانه، داشتن خاستگاه سياسي و اجتماعي مشترك است. اين خاستگاه تحت تاثير جريانها و شرايط گوناگون منطقه همچون قضيه فلسطين در جهان عرب است كه اكثر شاعران و هنرمندان عرب به آن پرداختهاند و در اشعار خود به جستوجوي آزادي براي كشور فلسطين و مردمانش بودهاند. اساسا در مورد تاريخ پيدايش مفهوم «وطن» در شعر معاصر نيز بايد گفت كه وطن در شعر شاعران معاصر نمود بارزي دارد و با مفهوم اجتماعي گره خورده است. در شعر اين شاعران ميتوان به عناويني چون وطن و جهل، وطن و فقر، وطن و مردم و... اشاره كرد كه موضوع جهل و فقر و غفلت از برجستهترين موضوعات شعري آنها به شمار ميرود. پيدايش مفهوم وطن و پررنگتر شدن آن، با بيشتر شدن مسائل و مشكلات سياسي و اجتماعي همراه شده است. فقر، عقبماندگي، مشكلات زنان و حقوق آنها و نابرابري از موارد شايع دوران معاصر ماست كه در شعر شاعران كنوني حضور قابل توجهي دارد.
با توجه به اينكه آثاري از محمود درويش را به فارسي برگرداندهايد پرسشي صرفا درباره اشعار و... دارم. به نظر ميرسد اين شاعر فلسطيني جهانبينياش را در پوسته مضاميني مانند وطن پنهان كرده است. براي روشنتر شدن بحثم گريزي ميزنم به شعر «لاعب النرد.» در فرازي از اين شعر ميگويد «شايد زيتوني ميشدم/ شايد معلم جغرافيا يا كارشناس سرزمين مورچگان/ يا نگاهبان پژواك/ كيستم من كه با شما سخن ميگويم؟» گويي او به خوانشي از نظريه تناسخ باور داشته و حلول خود در هر چيزي را محتمل ميدانسته. حال آنكه در خوانش كمتر عميق شعر اين تصور به وجود ميآيد كه زيتون نماد فلسطين است و اين شعر صرفا براي اين مضمون سروده شده. در فرازي از همين شعر ميگويد «برد من از زندگي، تنها هوشياري بود/ نه براي اينكه از شب مهتاب كام جويم/ بلكه شاهدي باشم بر كشتار». در اينجا نيز انگار منظور درويش فراتر از كشتار فلسطينيان است. او به ويژگي آدمي به عنوان موجودي آگاه به رنج خود اشاره دارد. به عبارتي، محمود درويش انگار از نمادهاي فلسطين براي بيان دغدغههاي جهانشناسانه خود بهره ميبرده. آيا درست فهميدهام؟
ترديدي نيست كه محمود درويش با اشعار وطندوستانه خود نقش بسزايي در شناساندن فلسطين به جهان دارد و به گونه عجيبي پرچم افراخته شعر پايداري است. وقتي مخاطب براي اولينبار شعر محمود درويش را ميخواند، به وجد ميآيد و احساس ميكند آنچه نيازهاي حسي و اخلاقي او را برميآورد، از او دريافت كرده است. خصوصا براي يك فلسطيني كه در شعر درويش تراژدي و در عين حال آرزو و اميد او را ميبيند و حماسه مبارزه و بيان اصيل هويت ملي خود را زندگي ميكند. وقتي براي بار دوم آن را ميخواند، ابعاد عميقتري را در آن كشف ميكند و پس از هر مطالعه اينگونه است. شعر درويش با مكررخواني تمام نميشود. از اين رو به نظر ميرسد موضوع پرداختن به محمود درويش و شعر او به دليل قدرت شعري و عمق معنايي، كاري دشوار و طاقتفرساست. تنها زماني ميتوان بر اين دشواري غلبه كرد كه مولفههاي فرهنگي، شناختي، سياسي و انساني درويش كه اساسا اجزاي شعر او هستند، برچيده شود. مثلا اگر درويش به اندازه كافي از روايت صهيونيستي و چگونگي ساختن آن آگاهي نداشت و اگر درويش از فرهنگ اسراييل آگاهي كافي نداشت، اين توانايي را و خلاقيت در بيان عميق و آگاهانه هويت ملي و فرهنگي مردم فلسطين را هم نميداشت. همچنين اگر او با تاريخ و اديان و فلسفه آشنايي نداشت، نميتوانست به اين هويت بُعد انساني و كثرتگرايي خيرهكننده و تسامح و پذيرش ديگري بدهد. آگاهي او زود به بلوغ رسيد و «نكبه» فلسطيني در سال 1948 در شعر او به تراژدي حماسي با ذوق اساطير يونان باستان و سومري درآميخت. درويش يك فلسطيني بود با تمام معني فلسطين از نظر تاريخ و تنوع تمدني، فرهنگي و مذهبي. او با شعرش امتداد و بيان اين فلسطين است. درويش كه به فلسطينيگري خود وابسته است و ريشه در آن دارد، جواني خود را به عنوان يك ماركسيست و عضوي از حزب كمونيست را همراه اميل حبيبي، اميل توما، توفيق زياد، سميح القاسم و ديگران آغاز كرد. به عنوان يك ماركسيست نسبت به ستمديدگان و زحمتكشان، عدالت اجتماعي و برابري كامل بين مردم فلسطين تعصب و در برابر استثمار، بيعدالتي، نژادپرستي و افراطگرايي كور موضعگيري داشت. خروج او از فلسطين، اوايل باعث شد كه با فرهنگهاي عرب و تجربيات روشنفكران عرب آشنا شود و از طريق رفت و آمد بين چندين كشور به شناخت خوبي از فرهنگهاي بينالمللي دست يافت و به نويسندگان امريكاي لاتين بسيار نزديك شد. اگرچه او يك ماركسيست است و همانطور كه خودش ميگويد تحت تاثير شعر لوركا بوده است اما در فرانسه و اروپا نيز اگزيستانسياليسم هايدگر و سارتر را با توجه به مسووليت فرد در قبال تصميمات، انتخابها و اعمالش از نزديك مطالعه كرده است. شعر درويش از اين همه كثرتگرايي فرهنگي و فكري و ميهنپرستي فلسطينياش كه در دامانش بود، شكل و محتواي خود را گرفت و به اين عمق كه به چاهِ تمامنشدني آب ميماند، رسيد. نبوغ محمود درويش اين است كه شعرهايش را به خانههاي فلسطينيها تبديل كرد. خانهاي براي آوارگاني كه در جستوجوي وطن و خانهشان بودند. اوج فلسفي درويش با مجموعه اشعار اثر پروانه پديدار ميشود. شايد منظور درويش مبارزه ملي فلسطين بوده است. هرقدر هم كه بيعدالتي بزرگ باشد و هرقدر هم كه مشكلات و موانع آزادي و استقلال مردم فلسطين بزرگ باشد، او مانند اثر پروانهاي است كه ديده نميشود اما از بين هم نميرود. او سعي ميكند از غيرممكنها اميد بيافريند. شعر به طور خاص براساس يك ايده فلسفي، رياضي و فيزيكي مرتبط با جاذبه نامرئي سروده شده است. او ميگويد: «رد پروانه ديدني نيست/ رد پروانهاي زدودني نيست». پس از چندين بار خوانش شعر محمود درويش، به سختي ميتوان تصميم گرفت كدام يك بر ديگري چيره شود، شاعر يا فيلسوف؟ براي من شاعر فيلسوف است، زيرا شعر او با وجود شكوه و تسلطش بر تمام فنون نمايانگر فلسفهاي يكپارچه است كه مبتني بر ايده آزادي و رهايي است. از طريق مبارزه حماسي و از طريق انديشه.
اخيرا كتاب شعر «در سرم زني ست» از عامر الطيب با ترجمه شما منتشر شد. او چگونه شاعري است و مهمترين ويژگيهايش از نظر شما كدامند؟
اين شاعر عراقي متولد 1990 در شهر الصويره استان واسط است. او عضو اتحاديه عمومي نويسندگان عراق است و اولين مجموعه خود را با عنوان «أكثر من موت بإصبع واحدة» توسط اداره عمومي كتاب مصر منتشر كرد. سپس مجموعه دومش «يقف وحيدا كشجرتين» را منتشر كرد كه برنده مسابقه ادبي اتحاديه عمومي نويسندگان عراق در سال 2018 براي نويسندگان زير 35 سال شد. سومين مجموعه او توسط موسسه انتشارات و توزيع الامينه در تونس منتشر شد كه عنوان آن «كريات الدم الخضراء» بود. چهارمين مجموعه شعر او با عنوان «البقيه في حياه شخص آخر» توسط انتشارات خطوط و ظلال در اردن منتشر شد. عامر الطيب مجموعه شعرهاي ديگري هم دارد مانند «ليس من أجل تشواتغ تسو فقط»، «الأفعال الماضيه إلی الأبد» و «سماء بعيده كقبر مفتوح». شعرها و نوشتههاي ديگري هم از او در روزنامههاي عربي منتشر و بعضي از آنها به انگليسي، فرانسوي، اسپانيايي و كردي ترجمه شدهاند. ترجمه بنده از «در سرم زني ست» نخستين كتابي است كه از اين شاعر در ايران و به زبان فارسي منتشر شده است. اهميت شعر عامر الطيب در اين است كه وقتي آن را ميخوانيم مستقيما از يكنواختي خارج ميشويم، زيرا همانطور كه ژان كوكتو گفت: «شعر در جهاني كه فقط به شايعات اهميت ميدهد وجودي نمييابد.»
اين اعتراض به شعر كه توسط عامر الطيب و گروهي از شاعران نثر امروز در جهان عرب انجام ميشود، تلاشي سترگ است كه از شعر محافظت ميكند و آن را از غول جهاني كه همان تكرار مكررات است، مصون ميدارد. تعدد معنا، باز بودن افق تفسير و انتقال دايمي قدرت در شعر بين شاعر و خواننده كه قادر است شاعر اصلي را به طور نمادين فراموش كند تا در درون او شاعري نو خلق كند، چنانكه اكتاويو پاز گفت. خواندن اشعار عامر الطيب، آگاهي را براي نوآوري روشي جديد و آزاد براي فهم برميانگيزد و عمل خواندن به تمرين بينش و ذوق درجهبندي رنگها تبديل ميشود. مثل آنجا كه نوشته: «عشق نه شبيه درختان اقاقياست/ و نه قرصهاي مرفين/ و نه شبيه رقص در سالني خالي/ شبيه روشنايي آفتابِ سقوط كرده/ بر پنجره است/ شبيه مه كه پايانش را نميدانم/ دقيقا شبيه به خودم...»
شعرهايي غافلگيركننده و بكر كه در الگوهاي آماده، ايدههاي از پيشساخته شده و پايانهاي شناختهشده دست ميبرند. هر كس به هر يك از شعرهاي اين شاعر عراقي دقت كند، مقدار زيادي از برانگيختگي حقيقي در واقعيت را درمييابد. شعرهايي كه بهمثابه پادزهر عمل ميكنند، پادزهري براي جهاني ايستا كه نه مرگ ميتواند آن را تغيير دهد و نه زندگي، جهاني واحد و يكپارچه، جهاني كه هر روز به سوي يكنواختي و وحدت زبان و ادراكات و مفاهيم پيش ميرود. جهاني خالي از شعر و بيش از پيش ايستا. مينويسد: «به پيكاسو نيز گفتم: / كبوتر نشان صلح نيست/ او حشرات/ كرمها/ و حلزونهايي را ميخورد/ كه روياي زندگي دارند/ آن هم نهايتا پنج سال.../ آقاي پيكاسو كبوتر موجودي است/ همچون امريكا.../ زن، زن، زن/ هر آنچه كه ما/ بلا بر سر زمين آوردهايم را ديده/ و همچنان اصرار بر ديدارمان دارد...»
ترديدي نيست كه محمود درويش با اشعار وطندوستانه خود نقش بسزايي در شناساندن فلسطين به جهان دارد... مخاطب وقتي براي بار دوم شعر او را ميخواند، ابعاد عميقتري را در آن كشف ميكند... شعر درويش با مكررخواني تمام نميشود.
اهميت شعر عامر الطيب در اين است كه وقتي آن را ميخوانيم مستقيما از يكنواختي خارج ميشويم... اعتراض به شعر كه توسط عامر الطيب و گروهي از شاعران امروز در جهان عرب انجام ميشود، تلاشي سترگ است كه از شعر محافظت ميكند و آن را از غول جهاني كه همان تكرار مكررات است، مصون ميدارد.