نگاهي به بازتاب چهره و انديشه محمد مصدق در آثار هنرمندان تجسمي
قهرمانِ مليگرا بر بوم نقاشان ايران
مريم آموسا
بيشك محمد مصدق يكي از تاثيرگذارترين چهرههاي ايراني در قرن اخير است كه بر زندگي امروز و فرداي ما تاثيرگذاشته است. كسي كه به باور بسياراني از اهل نظر، در زمره چند شخصيت مهم تاريخ معاصر ماست. گرچه از روزگاري كه مصدق عمرش به دنيا بود چند دهه ميگذرد اما نه تنها خدمات او بر زندگي همعصرانش بلكه بر زندگي ايرانيان در قرنهاي پيش رو هم اثرگذار است. در اينجا گرچه ميخواهيم مروري داشته باشيم بر بازتاب چهره او در آثار تجسمي اما به تداول اينگونه از نوشتارهاي بينارشتهاي، تلويحا به آنچه مصدق را مصدق كرد، نگاهي مياندازيم.
محمد مصدق با ملي كردن صنعت نفت ايران، نقش كليدي در كوتاه كردن دست انگلستان از نفت ايران ايفا كرد.
با گذشت 73 سال از ملي شدن صنعت نفت ايران، همچنان به دليل مناسبات سياسي در عرصه بينالملل و چهرههايي كه به صورت پيدا و پنهان بر مناسبات اقتصادي جهان تاثير ميگذارند، آرمانهاي مليگرايانه و البته خردمند مصدق آنطور كه بايد، تحقق پيدا نكرده است. در هر گوشه اين كره خاكي هر جا كه سخن از مبارزه با سياستهاي استعمارگرانه انگليس به ميان ميآيد، محال است كه نامي از محمد مصدق برده نشود.
مردي كه با خويشكاري خويش زندگي خود را پاي شكلگيري و گسترش احزاب سياسي و ملي شدن صنعت نفت ايران گذاشت. او پايمردانه باور داشت كه در هر كشوري آزادي و دموكراسي به وجود احزاب سياسي و پويايي آنها گره خورده است از اين رو عمر خود را پاي به وجود آوردن انجمنهاي مدافع آزادي و مشروطيت گذاشت. از اين رو چون زيست هنرمندان و كساني كه با تفكر و انديشدن سر كار دارند با آرمانگرايي گره خورده است و به واسطه همين آرمانگرايي است كه هنرمندان تلاش ميكنند تا جهاني بهتر و زيباتر را پيش روي خود و ديگران ترسيم كنند همواره مصدق در تاريخ معاصر ايران بدل به شخصيتي جذاب و اتفاقا پررمز و راز براي هنرمندان شده و بسامد آثاري كه متأثر از نام، شخصيت و خدمات او خلق شدهاند، بسيار زياد است؛ چون نام مصدق با نفت گره خورده است، نفتي كه همچون خون در رگ ما ايرانيها جريان دارد و نقشي كليدي در سرنوشت ما ايفا ميكند.
جدا از كتابهاي تحليلي و پژوهشي مصدق، شخصيتي است كه زيست او همچنان در دل ادبيات، شعر و داستان، نقاشي و مجسمهسازي، طراحي و سينما و تئاتر ادامه دارد.
تاكنون نمايشگاههاي متعددي با نام محمد مصدق گره خورده است و تاكنون به شكلهاي مختلفي آثار تجسمي متعددي با محمد مصدق خلق شده است كه آخرين نمايشگاهي كه در سال جاري با پرترههايي از محمد مصدق برپا شد، نمايشگاه «روزي روزگاري، مصدق» بود كه با آثار ۴۶ نقاش از دهم تا هفدهم آذر ماه در گالري جاويد برگزار شد و در اين نمايشگاه، آثاري از آسا ابراهيميان، عزتآسا، سپيده اسلاميفرد، شيرين اشراقي، معصومه اكرامي، سمانه باقرپناهي، مقصود تيموري، فرزانه تجري، سپيده حاجيآبادي، انسيه حكمت و صبا حيدري، سپيده خدابخش، مهرداد خسروي، مريم دولتشاهي، ميترا ذاكر، مژده رحيم، ترانه رضايي، مينا رفيعي، مينا روستايي، نسترن رياضتي، محسن ژكان، زهرا سيفانپور، صدف شامخي، صدف شيرخانلو، حنانه عنايت شعار، بهاره علوي، احسان غراب، زهرا غلامي، سميرا فخاري، غزاله قادري، رزيتا قرباني، سپيده لسان طوسي، مژده لطفيپور، احسان محبوب، فاطمه محمدي، فرزانه محمديان، نغمه مسندي، آرزو ملت، مهديس ملكوتي، آرميتا نامداري، بهناز نظاري، فروغ نظري، زهرا نظريان، فائره نفيسي و گلناز هاميزاده در معرض ديد علاقهمندان قرار گرفت.
البته جدا از نمايشگاههايي كه در اين ابعاد تمام تمركز رويداد روي شخصيت مصدق گذاشته ميشود در نمايشگاههاي گروهي كه موضوعي آزاد دارند هم حضور آثاري كه با نام و ياد مصدق گره خوردهاند مشهود است. اگر تاريخ هنرهاي تجسمي معاصر را مرور كنيم با نامهاي هنرمندان بزرگي روبهرو ميشويم كه يا پرتره محمد مصدق را به تصوير كشيدهاند يا اثري مفهومي و انتزاعي را به او تقديم كردهاند.
در ميان اين نام اردشير محصص، بهمن محصص، فريده لاشايي، قاسم حاجيزاده، ايران درودي، ليلي متين دفتري، بهزاد شيشهگران، حسين تمجيد، مجتبي طباطبايي، علياصغر پتگر، بهمن محصص، علياكبر صنعتي، اميرمحمد قاسميزاده و شواتير، به چشم ميخورد.
قاسم حاجيزاده كه از او به عنوان نقاش خاطرهها ياد ميكنند و تاكنون پرترههايي از شخصيتهاي مهم تاريخ ايران را به تصوير كشيده و بيش از سه دهه است كه ايران را ترك كرده اما همچنان در آثارش به نوعي تاريخ، فرهنگ و زندگي مردمان ايران را به تصوير ميكشد. نقاشيهاي او از شخصيتهاي مهم هر يك روايتي را در خود پنهان دارند و مصدق يكي از كساني است كه او به تصوير كشيده است. مصدقي كه او به تصوير كشيده گويي از دل تاريخي خونبار ميآيد و نيروهايي اهريمني آنچنان او را احاطه كردهاند و او را به جلو ميرانند كه او سر خم كرده و بازويش را نيز فرد درجهدار گرفته و مانع ادامه راه او شده، اما مصدق كه شمايلي بيرنگ همچون روح دارد، پاهايش از رفتن باز نماندهاند و در حركت است. گويي او روحي است كه از زماني ازلي و ابدي همچنان در حال رفتن است.
بهمن محصص كه يكي از مهمترين هنرمندان معاصر ايران است در تك پرترهاي كه از مصدق كشيده به خوبي جان كلام را درباره مصدق ادا كرده و مصدق را بخشي از ايران كشيده كه ملت پشت اويند و تنها نيست.
تصويري از نقشه جغرافيايي ايران در پشت سر به چشم ميخورد كه فكرها و انديشههاي او با آبهاي روان و جاري درياي خزر پيوند خورده و با هر قطره آبي كه در اين دريا جريان دارد، به دل كوه و دشت و گياه باز گردد تا ادامه پيدا كند.
ايران درودي اثري دارد با عنوان رگهاي ما، رگهاي زمين كه اثري نمادين است كه مسير لوله نفت از آبادان به ماهشهر را نشان ميدهد، اگرچه اين اثر سفارشدهنده ايتاليايي داشته اما اين هنرمند با خلق اين اثر، اداي ديني كرده است به ملي شدن صنعت نفت و محمد مصدق.
شاملو نيز در قطعه شعري به اين نقاشي ايران درودي اشاره كرده و گفته: «تو خطوط شباهت را تصوير كن/ آه و آهن و آهك زنده/ دود و دروغ و درد را/ كه خاموشي/ تقواي ما نيست.»
شاملو در اين شعر به صراحت سخني به ميان ميآورد كه شاعران از بيان آن عاجز ماندهاند و به درودي توصيه ميكند كه آن را به تصوير بكشد. اگرچه خود شاملو از اين كلمه يعني آزادي در شعرش بهره ميبرد.
فريده لاشايي كه يكي از مهمترين نقاشان نوگرا است و نقاشيهاي انتزاعي او بسيار مشهور هستند به واسطه زيست و گستردگي و تنوع كارش در عرصه نويسندگي، ترجمه، نقاشي و طراحي زيست يگانهاي داشت. اگرچه او هنرمند ايراني به شمار ميرود اما او با آثاري كه متأثر از مناسبات سياسي و اجتماعي جهان خلق كرد خود را در جرگه هنرمنداني ثبت كرد كه شهروند جهان هستند و بياعتنا به اوضاع انسان زمانه خويش نيستند. او با خلق آثارش چه در حوزه ادبيات و چه نقاشي به مخاطب اين موضوع را يادآور ميشود كه او از جهان و سرزمين ايدلوژيك ميآيد و در ميان آثار بيشمارش، مجموعهاي را نيز به مصدق اختصاص داده است.
يكي از پرترههايي كه او از مصدق به تصوير كشيده؛ در عين حال كه شمايلي از محمد مصدق است اما ابهام در اين پرتره موج ميزند، شمايلي كه در عين اختصار، اما تصوير دقيقي از مصدق را پيش روي بيننده ميگذارد و او را رها نميكند با خوني كه از رگ رگ چشمان مصدق بر صورتش جاري شده و دهاني كه خوني است و عصايي كه بايد راه رفتن را براي او هموار كند همچون طنابي بر گردن او آويخته شده است. گويي لاشايي ميخواهد ما را به دل تاريخ معاصر ببرد و رنجهايي كه پيرمرد براي ملي كردن صنعت نفت كشيد اما درنهايت حسد كينهورزان را واداشت تا پيرمرد در انزوا و تبعيد به جهان مردگان فرا خوانده شود، اما شمايل مصدق با وجود چشماني كه خون از آن فواره ميزند و عصايي كه همچون طناب دار بر گردن او و با دستان خودش آويخته شده، استوار و نستوه است و باشكوه و گويي مصدق همچنان با چشمان باز و سياه به ما مينگرد. لاشايي در نقاشي ديگري از همين مجموعه مصدق را بر بومي سه لتهاي و در گذرگاهي از تاريخ به تصوير كرده كه در حال عبور است. خطوط و لكههاي رنگ، تصويري به مرور محو و فاقد جزييات از مصدق را پيش روي بيننده ميگذارد و ما را با اين حقيقت روبهرو ميكند كه اگرچه مصدق از نظر زماني از ما دور نيست، اما با ابهامات بسيار كه گرد او را فراگرفته، تصوير او در حافظه جمعي ما ماندگار است.
ليلي متين دفتري كه يكي از مهمترين نقاشان نوگراي ايراني به شمار ميرود و سهم بسزايي در آموزش هنر و گسترش هنر مينيمال در نقاشي معاصر ايران دارد، نقاشي يگانهاي از محمد مصدق را با ما شريك ميشود. تصويري كه در عين سادگي حرفهاي بيشماري در دل خود دارد.
او مصدق را درحالي كه لباس يكدست آبي بر تن دارد و اينبار به جاي تكيه دادن بر عصا بر بالشي سفيد تكيه داده و مشغول خواندن است به تصوير كشيده است. تصويري كه شايد تنها نوه آدم بتواند از پدربزرگش به تصوير بكشد.
ليلي متين دفتري كه نوه مصدق بود با كشيدن اين تصوير از مصدق با لباس سراسر آبي ما را به ياد لباس زندانيها مياندازد، تصويري از روزهاي تبعيد مصدق و حبس او در خانهاش. پدربزرگي كه در سكوتي پر از هياهو نشسته و دارد كتاب ميخواند. اين نقاشي را ليلي از چهره پدربزرگ در سال ۱۳۳۵ به تصوير كشيده است.
شواتير هم يكي از هنرمندان جواني بود كه در دهه نود شاهد تك كارهايي از او در سطح شهر و برخي گالريها بوديم، محمد مصدق را به ديوارهاي تهران فراخواند. پرتره كه از دل او خليجفارس و درياي عمان ميگذشتند و درياي خزر از فكر او ميگذشت. گويي دل او براي او ميتپيد و گوشهاي از تصوير كلمه ساخت ايران به چشم ميخورد. گويي او در دههاي كه تمام برندهاي خارجي در سطح كشور ما در حال پيشروي بودند، ميخواست به ياد ما بياورد كه مردي كه عمرش را صرف ملي كردن و ساخت وطن كرد، نگران است، نگران.
اميرمحمد قاسميزاده كه تاكنون پرترههاي بيشماري از بزرگان فرهنگ و ادب ايران كشيده و ساخته، تنها مجسمه تمام قد و سه متري مصدق را ساخته است.
اين مجسمه قرار بود در ميداني در ايتاليا نصب شود اما سفارشدهنده، در مراحل پاياني كار از سفارش خود انصراف داد و همچنان اين مجسمه در آرزوي نصب در ميداني در سرزمين خودمان در كارگاه مجسمهساز بهسر ميبرد.
قاسميزاده همچنين همزمان با ساخت اين مجسمه، فيلم مستند «احمدآباد كجاست» را ساخت. اين فيلم به نوعي به مردم فراموشكار اشاره دارد و تاريخي كه به اتكا به اين فراموشي همچنان تكرار ميشود. مردمي كه حتي نميدانند خانه و محل دفن محمد مصدق كسي كه جانش را براي ملي شدن آزادي گذاشت، كجاست.
جاي بسي افسوس دارد كه در بسياري از جهان مردم و دولتها، كسانيرا كه حتي يك قدم براي تسهيل شدن زندگي انسانها برداشتهاند ارج مينهند و برايشان موزه ميسازند، اما در سرزمين ما حتي امكان اين وجود ندارد حداقل در روزهاي مهم تاريخ از جمله روز ۲۹ اسفند سالروز ملي شدن صنعت نفت درهاي خانه مصدق به روي ايراندوستان باز شود. اين مجال فرصت كوتاهي بود براي اداي احترام براي مردي كه تمام قد براي ملي شدن صنعت نفت و استقلال ايران ايستاد.