درسهايي از تاريخ و روز ملي شدن صنعت نفت
اما اين بحران در برابر بحران زيرساختي، كمبود آب يا بهتر بگوييم خشكسالي ناشي از تغييرات اقليمي است كه جان زمين كشور ما را در هم پيچيده و هر آن بر بروز فاجعه به ما هشدار ميدهد. ازسويي فرونشست زمين كه كشور ما مقام دوم جهاني را دارد و گسلهاي فعال و نيمه فعال و جمعيت ساكن روي اين گسلها در كنار ضعف مديريت آب و چرخيدن مدار مديريت آب بر همان روشهاي ماقبل مدرن و اصرار بر تداوم آن؛ جديترين بحران امروز كشور است كه اگر حل نشود ادامه زندگي را با دشواري روبهرو ميكند. آلودگي هوا نيز كه ابربحران كشور ماست كه نسبت به ديگر بحرانها در رقابت تنگاتنگ با آنها براي كسب رتبه نخست در بحرانهاي كشور قرار گرفته است؛ اما حل اين مساله هم، نه دست دشمن است نه دست دشمن دوستان، بلكه دست ما است كه حل نميشود و تبديل به بحراني فراگير براي همه شهرها شده است؛ راهحلهاي آن نيز از سوي تجارب جهاني قابل جستوجو است و امري نيست كه فقط ايران مبتلا به آن شده باشد. اما بيتوجهي به آن و ناديدهانگاري منافع ملي مبتني بر سلامت منجر به اين بحران بزرگ شده كه هر روز عميقتر ميگردد. بحران بعدي ما بحران مهاجرت است؛ فرهيختگان، جوانان، فرزندان و صاحبان حرف و مهارت عزم مهاجرت كرده يا ميكنند و هيچ تداركي براي آن وجود ندارد و روزي چشم باز ميكنيم كه با خلأ نيروي انساني ماهر و صاحبنظر روبهرو ميشويم و با حسرت مينگريم كه، هزينههاي هنگفت تربيت نيروي انساني را به باد دادهايم. اين بحرانها سرچشمه بيروني و دشمن نابهكار و... ندارد، اينها امري دروني است كه به دليل عدم توجه به نياز ملي و منافع ملي دستخوش خواستهاي گروهي و فردي شده و بر هم تلنبارگرديده است و براي حل اين بحران كه جمعيتي نزديك
10 ميليون را شامل ميشود تدارك رفتارهاي تنبيهي ديدهايم و به پليس و حراست دانشگاه و... توسل جستهايم درحالي كه مساله فرهنگي-اقتصادي است كه بايد حل شود نه ضابطه قانون و مجرميت.... بحران بعد كه نيازمند عزم ملي و گفتوگوي جمعي مردمان است بحران نبود گفتوگو و نداشتن ظرفيت شنيدن و عدم توان براي جستوجوي راهحل از سوي بخشي از جامعه است كه يقينا با درسي كه از
29 اسفند آموختيم ناكارآمدي اجتماعي در پذيرش تفاوتها و باور تفاوتها و تفاهم براي حل مسائل مشترك با پذيرش تفاوتها است. تفاوتهاي نسلي و تغييرات اجتماعي برگرفته از تحولات انقلاب ارتباطي امري نيست كه آن را ناديده بگيريم و تصور كنيم كه با نديدن مساله حل ميشود يا با بيتوجهي مسالهاي وجود ندارد. اين تفاوتها وجود دارد و اين خواستها سبك ديگري از زندگي را تدارك ميبيند كه شايد پيش از اين ديده نشده بود، اما اين مهم مورد پذيرش بخشي از خانوادهها و قسمتي از جامعه است، پس مسالهاي هست. با پذيرش مساله؛ ميتوان سوالاتي طرح كرد و مورد بررسي قرار داد و نسبت به حل آن تلاش را آغاز كرد. آنچه طرح شد، تنها بخشي از بحرانهاي بزرگ يا
به عبارتي ابربحران در كشور بود كه ميتوان آنها را با كمك و تلاش مشترك برمبناي حل مساله فارغ از تفاوتها حل كرد. شبيه آنچه مصدق و گروههاي فكري آن زمان براي رسيدن به ملي شدن صنعت نفت انجام دادند و اين مهم را به عنوان برگ زرين تاريخ اقتصادي و سياسي و فرهنگي ايران به نمايش گذاشتند. در نهايت بايد بر اين مهم دقت كنيم. كشور ما بحرانهاي متعددي را طي كرده و پيش رو دارد؛ اما بايد بپذيريم كه در منطقهاي زندگي ميكنيم كه كمآبي و بيآبي و تنش آبي براي ما و همسايگان امري جدي است، بايد بپذيريم كه حقآبه هيرمند و... هنوز تحقق پيدا نكرده؛ بايد بپذيريم سرچشمههاي بسياري از رودخانهها و حتي درياچهها نظير خزر دراختيار ما نيست، آنگونه كه شاهد كاهش وسعت خزر نيز هستيم، پس با اين نگاه براي حل مشكلات كشور گام برداريم و پيش از هر چيز آشتي ملي و تفاهم ملي را كليد بزنيم و اين مهيا نميشود مگر آنكه مديريت سياسي كشور به اين باور برسد كه گفتوگوي ملي و آشتي ملي تنها راهكار حل مسائل كشور است.