ملاقات ناخواسته روي پله دوم در انتهاي راهپله سوم!
مهرداد حجتي
حتي اگر درسخوانترين دانشآموز محله يا شهر بودي و با رتبه بالا در كنكور قبول شده بودي باز هم بايد از روزنه تنگ و باريك «گزينش» عبور ميكردي تا وارد دانشگاه شوي . اصلا، اساس بر همين بود. قرار بود از آن پس دانشگاه محل تحصيل هر كسي نباشد. فقط همانها كه مورد تاييد قرار گرفتهاند. منظور تاييد عقيدتي بود. گزينش ايدئولوژيك. انقلاب فرهنگي با خودش الزاماتي آورده بود و شرايط را به يكباره در هم ريخته بود. نظم پيشين به كل بر هم خورده بود و به ظاهر نظمي تازه برقرار شده بود. اما واقعا نظمي در كار نبود. همه چيز در هم ريخته بود. بسياري از استادان سرشناس از كار بركنار و خانهنشين شده بودند و استاداني نوظهور بر سركار آمده بودند. شيوه پذيرش دانشجو هم كاملا تغيير كرده بود.حالا ملاك شايستگي علمي نبود. عقيده بود. قرار بود دانشگاه، افرادي در تراز انقلاب تربيت كند. به همين خاطر هم تصميم به بازسازي دانشگاه گرفته شده بود. رهبر پرنفوذ انقلاب، آيتالله خميني، از مدتها پيش نگراني خود را از وضعيت دانشگاه ابراز كرده بود. نه تنها دانشگاه كه وضعيت وزارتخانهها هنوز تغيير چنداني نكرده بود. او در ساعت ۱۱ صبح روز سهشنبه ۱۵ اسفند ۵۷، درست سه هفته پس از پيروزي انقلاب، در اجتماع علما و طلاب فيضيه قم گفته بود: «در وزارتخانه اسلامي نبايد معصيت بشود. در وزارتخانههاي اسلامي نبايد زنهاي لخت بيايند. زنها بروند اما باحجاب باشند. مانعي ندارد بروند كار بكنند ليكن با حجاب شرعي باشند. در حفظ جهات شرعي باشند...» (كيهان، چهارشنبه ۱۶ اسفند57 )
او در همان سخنراني به تندي خطاب به دولت بازرگان گفته بود: «اين را ميگويم تا به گوش دولت برسد.» البته كه رسيده بود. با اين حال وقتي فرداي انتشار آن سخنان، زنهاي پرشماري بيهيچ هماهنگي پيشين به خيابان آمده بودند تا به آن سخنان اعتراض كنند، وضع به گونهاي ديگر پيش رفته بود. آيتالله اشراقي، داماد آيتالله خميني به تهران رفته بود و سخنان رهبر انقلاب را تفسير كرده بود، چون شمار زنان معترض در خيابان از شماره بيرون شده بود. حالا اما يكسال بعد، در نوروز ۵۹، رهبر انقلاب در سخنان تازهاي دغدغهاي اساسيتر را مطرح كرده بود او در پيام نوروزي خود گفته بود: «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد تا اساتيدي كه در ارتباط با شرق يا غربند، تصفيه شوند و دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي. بايد از بدآموزيهاي رژيم سابق در دانشگاههاي سراسر ايران شديدا جلوگيري كرد، زيرا تمام بدبختي جامعه ايران در طول سلطنت اين پدر و پسر از اين بدآموزيها به وجود آمده است. اگر ما ترتيبي اصولي در دانشگاهها داشتيم، هرگز طبقه روشنفكر دانشگاهياي نداشتيم كه در بحرانيترين اوضاع ايران در نزاع و چند دستگي با خودشان باشند و از مردم بريده باشند و از آنچه بر مردم ميگذرد چنان آسان گذرند كه گويي در ايران نيستند. تمام عقبماندگيهاي ما به خاطر عدم شناخت صحيح اكثر روشنفكران دانشگاهي از جامعه اسلامي ايران بود و متاسفانه هماكنون هم هست. اكثر ضربات مهلكي كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاه رفتهاي كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند و تنها حرفهايي ميزدند و ميزنند كه دوست به اصطلاح روشنفكر ديگرش بفهمد و اگر مردم هيچ نفهمند، نفهمند، زيرا ديگر چيزي كه مطرح نيست مردمند و تمام چيزي كه مطرح است، خود او است...» (صحيفه امام، ج ۱۲، ص 207 )
آيتالله خميني البته پيشتر، در ديدارهاي مختلف از ضرورت تغيير دانشگاهها سخن گفته بود. اما اينبار سخن او نوعي تاكيد بر انجام يك پروژه بود. پروژهاي كه قرار بود از همان روزها آغاز و رسما در خرداد ۵۹ علني شود. حالا ديگر از دولت «كندرو» و «غيرانقلابي» مهندس بازرگان خبري نبود تا با كندرويها و اين دست آن دست كردنها، صداي انقلابيون تندرو را درآورد. ابوالحسن بنيصدر چند ماهي بود كه به عنوان نخستين رييسجمهور انتخاب شده بود و محمدعلي رجايي، هم پس از كشمكشهاي فراوان ميان بنيصدر و مجلس به نخست وزيري رسيده بود. رجايي به سران حزب جمهوري اسلامي نزديك بود. حزب جمهوري، در نخستين انتخابات رياستجمهوري، با استقبال مردم روبهرو نشده بود و كانديدايشان در رقابت با كانديدايي مستقل يعني بنيصدر شكست معناداري خورده بود.حزب جمهوري ابتدا جلالالدين فارسي را كانديداي خود معرفي كرده بود، اما پس از برملا شدن غير ايراني بودن وي، حسن حبيبي را جايگزين او كرده بود كه او نيز در رقابت با بنيصدر عرصه را به او واگذار كرده بود. در آن روزها از شوراي نگهبان هنوز خبري نبود و بررسي صلاحيت كانديداها بر عهده سيدمحمد موسويخوئينيها گذاشته شده بود كه فرد مورد اعتماد آيتالله خميني و رهبر معنوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امامِ اشغالكننده سفارت امريكا بود.او در نهايت از ميان دهها كانديدا، ۱۲۴ نامزد را داراي صلاحيت دانسته بود كه پس از انصراف تعدادي، ۹۶ نامزد را براي حضور در انتخابات معرفي كرده بود. اما از آن ميان، فقط ۸ نامزد اجازه تبليغ و مناظره انتخاباتي در تلويزيون را پيدا كرده بود. ابوالحسن بنيصدر، حسن حبيبي، احمد مدني، صادق طباطبايي، داريوش فروهر، صادق قطبزاده، كاظم سامي و حسن آيت، هشت چهرهاي كه امكان سخن گفتن با مردم را در تلويزيون يافته بودند. آنچه معلوم بود، بنيصدر از پيش، برنده آن رقابت بود، چون او از مدتها پيش، طرح پيروزي خود را ريخته بود و همه امور را با برنامه پيش برده بود. حضور در مجامع دانشگاهي، سخنرانيهاي متعدد، مناظره با چهرههاي چپ و حضور در تلويزيون از او يك چهره محبوب ساخته بود.او روزنامه مستقل خود را هم در خردادهمان سال ۵۸ تاسيس و منتشر كرده بود. روزنامه «انقلاب اسلامي» با پول مردم تاسيس شده بود . هنگامي كه بنيصدراز مردم كمك خواسته بود، در فرصتي كوتاهي، شماره حساب او پُر شده بود! بنيصدر با همان پول در خيابان آپادانا روزنامه را راهاندازي كرده بود و اينچنين از همان ابتدا از همه رقبا پيش افتاده بود . او در ۵ بهمن ۱۳۵۸ با كسب ۱۰.۷۰۹.۳۳۰ راي از مجموع ۱۴.۱۵۲.۸۸۷ راي مأخوذه (۷۶.۵٪) به عنوان نخستين رييسجمهور تاريخ ايران انتخاب شده بود. در آن انتخابات( ۶۷.۴۲٪ ) واجدين شرايط شركت كرده بودند.
او چندي پس از آن پيروزي چشمگير، پس از پيام نوروزي آيتالله خميني، در ۳۱ فروردين ۱۳۵۹ نوشته بود: «بر شوراي انقلاب است كه از خود قاطعيت نشان دهد و تصميم خود را بدون درنگ و تاخير به اجرا گذارد. امروز نظم شرط تداوم انقلاب و بلكه حيات مليماست و بايد با روحيه انقلاب و مصمم آن را برقرار كرد. دانشجويان مسلمان بايد اجراي مصوب شوراي انقلاب كه در محضر امام اتخاذ شد را فريضه خود دانسته و نه تنها در برخوردها پيشقدم نشوند، بلكه مانع از هرگونه برخوردي بگردند تا اگر طرف سه روز ستادهاي گروهها تعطيل نشدند به ترتيبي كه مقرر است عمل شود.» اشاره بنيصدر به دفاتر تشكلهاي عمدتا چپ دانشجويي در درون دانشگاهها بود.خصوصا دانشگاه تهران كه مملو از چنين تشكلهايي بود. همه سازمانها و تشكلهاي سياسي و چريكي براي خود يك دفتر درون دانشگاه داشتند و از ميان دانشجويان عضوگيري ميكردند.دانشگاه رسما پس از انقلاب ديگر ماهيت علمي گذشته خود را بازنيافته بود و همچنان در تب و تاب روزهاي پر جنب و جوش انقلابي به سر ميبرد.كلاسها ديگر شكل گذشته خود را از دست داده بودند و دانشجويان چندان تمايلي به درس نشان نميدادند.به همين خاطر هم، هر روز، صحن دانشگاه محل گردهمايي و بحث و جدلهايي شده بود كه از مدتها پيش از پيروزي انقلاب آغاز شده بود و حالا بيش از گذشته گسترش پيدا كرده بود. گاه در ميان همان بحث و جدلها كار به نزاع و درگيري هم كشيده ميشد و اينچنين نظم دانشگاه براي ساعتي متشنج ميشد.نگراني شوراي انقلاب، بيشتر از جانب گروههاي مسلح بود.همان دو سازمان چريكي زير زميني پيش از انقلاب كه حالا فعاليت شان را پس از پيروزي انقلاب، علني كرده بودند و در ظاهر با رهبران انقلاب همسويي داشتند. آنها بيشترين سهم را در فضاي دانشگاههاي كشور داشتند.تقريبا در همه دانشگاهها دفتر داير كرده بودند و از هر تخصصي براي خود ياركشي ميكردند.اين دو سازمان، در فرصت چند روزه فروپاشي ارتش - خصوصا در ۲۱ و ۲۲ بهمن - بيشترين سلاح و مهمات را از پادگانها براي خود گردآوري كرده بودند و حالا با دستي باز در حال بازسازي تشكيلات خود بودند. دو تشكيلاتي كه پس از يورش سراسري ساواك در سالهاي پنجاه، تا مرز نابودي كامل پيش رفته بود و پس از آن همه سران آنها يا اعدام يا به زندان افتاده بودند. حالا اما فضاي آزاد پس از انقلاب، دوسازمان نيمه جان را دوباره احيا كرده بود.مسعود رجوي كه پس از آزادي از زندان، رهبري سازمان مجاهدين خلق را بر عهده گرفته بود و در دانشگاه صنعتي آريامهر كه حالا به ياد مجيدشريف واقفي، شريف نام گرفته بود، جلسات «تبيين» برگزار ميكرد و فرخ نگهدار در مقام رهبر سازمان چريكهاي فدايي خلق در برنامه ميزگرد «بحث آزاد» تلويزيون با دكتر عبدالكريم سروش و حجتالاسلام مصباحيزدي مناظره ميكرد. بياغراق، در آن روزها، اين دو سازمان بيشترين هواداران را در ميان اقشار جوان داشتند.محبوبيتي كه در چشم رهبران انقلاب «ترسناك» جلوه ميكرد. از همين رو، تصميم به انقلابي ديگر گرفته شده بود. «انقلاب فرهنگي»، انقلاب مدنظر آيتالله خميني و همه رهبران انقلاب بود.او از وضعيت دانشگاه به شدت ناخرسند بود و بارها ناخرسنديش را به مسوولان ابراز كرده بود و حالا كه كار به جاي باريك كشيده بود فرمان صريح هم صادر كرده بود. ماجرا به زد و خورد خونيني بازميگشت كه درون دانشگاه رخ داده بود و در آن درگيري ميان گروهي حزباللهي با گروهي دانشجوي ماركسيست، ۳۸ نفر كشته و دهها تن مجروح شده بود. اين واقعه در فروردين ۵۹ - پس از آن دو پيام رهبر و رييسجمهور - رخ داده بود و رييسجمهور را در دوم ارديبهشت ۵۹ به دانشگاه كشانده بود تا اينبار صريحتر از قبل بر ضرورت «انقلاب فرهنگي»در يك سخنراني تاكيد كند. پس از آن اما دانشگاه هرگز آرام نشده بود. تنش ميان دانشجويان معترض به دخالت دولت در دانشگاه بالا گرفته بود و در نهايت شوراي انقلاب با حمايت آيتالله خميني تصميم به تعطيلي دانشگاه در خرداد ۵۹ گرفته بود.آيتالله خميني در ۲۳ خرداد ۵۹ طي حكمي، فرمان تاسيس «ستاد انقلاب فرهنگي» را با دعوت از چند چهره شناخته شده صادر كرده بود و اينچنين يكي از دغدغههاي عمده سران انقلاب، براي سالها برطرف شده بود.دانشگاه براي چند سال تعطيل شده بود و ستاد انقلاب فرهنگي، كار بازسازي دانشگاهها را در دست گرفته بود.اما آيا حقيقتا دانشگاه در مسيري صحيح قرار گرفته بود؟ ... قرار بود نتايج آن چند دهه بعد معلوم شود. نتايجي كه از آن بايد در گفتاري ديگر سخن گفت.