• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۱ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5786 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ خرداد

گذر خان، يك رمان كلاسيك

عليرضا هواسي

ميگن هر چيزي يه حكمتي داره. معمولا اين جمله رو براي وقايع و حقايق ناخوشايند به كار مي‌برن. شايد نابينايي شيخ ابراهيم كوچ‌صفهاني در رمان گذر خان حكمتش اين بوده كه در عوض چشم خوانندگان به اتفاقاتي باز بشه كه براي ممدسن، شخصيت اصلي داستان مي‌افته. او كه در سن نوجواني است، پدرش رو كه روضه‌خواني خوش‌صداست، همراهي مي‌كنه و به مجالس و مكان‌هاي مختلف مذهبي ميره و در اين رفت و آمدها وقايعي رو مي‌بينه كه احتمالا براي اكثر خوانندگان مثل خود ممدسن تازگي دارن. شيوه روايت داستان از نظر زماني، يك سير خطي رو به‌طور كلي دنبال مي‌كنه، اما در ميانه‌هاي آن بازگشت‌هايي به گذشته هم وجود داره كه براي مثال بار اولي كه ممدسن پدرش رو به روضه زنانه مي‌بره، زماني كه بيرون در گرما منتظره كه روضه تمام بشه، چند بار خاطراتي رو مرور مي‌كنه كه هنرمندانه حقايق ضمينه‌اي داستان رو بيان مي‌كنه. در طول داستان، به شخصيت‌ها در جاي خودشون و با ويژگي‌هاي منحصربه‌فردشون بسيار خوب پرداخته شده و ارتباط اونها هم خيلي طبيعي است؛ گويي نويسنده يك داستان تاريخي كه واقعا رخ‌داده رو روايت مي‌كنه. خودِ شخصيت‌ها به جنبه اجتماعي داستان خيلي ارتباط پيدا مي‌كنند. در اين ميان براي من شخصيت ايوان، مادر ممدسن يادآور يك شخصيت تاريخي در بين‌النهرين باستان به نام «ايريشتي‌آيا» است. او دختر «زيمري ليم» حاكم ماري (منطقه‌اي در بين‌النهرين باستان) بود. ايريشتي‌آيا، طبق رسومي كه در آن زمان وجود داشته، توسط پدرش به معبد هديه داده مي‌شود تا براي بركت رساندن به خانواده و دفع بلايا، خداي معبد را ستايش كند. اين دختران به معبد فرستاده مي‌شدند تا به نام خدمت به خداي معبد، در واقع به كاهنان آن معابد خدمت كنند. البته داستان‌هاي آشناي زيادي در بين‌النهرين باستان وجود دارند كه با مطالعه اونها مي‌شه اين رو بهتر درك كرد كه شرايط فرهنگي و اجتماعي يك‌شبه به وجود نيومدن و ريشه‌هاي عميق در گذشته‌ها دارن. البته موضوع اجتماعي و فرهنگي، تقريبا بيشتر موضوع نيمه اول كتاب هست و در نيمه دوم كتاب مبارزات سياسي و پررنگ‌تر از آن حوزه و زندگي طلبگي‌ موضوعات اصلي‌تر داستان هستند. البته اين موضوعات مثل رشته‌هايي در جاي جاي داستان در هم تنيده شده‌اند و تار و پود داستان رو تشكيل ميدن. نقطه اوج داستان اما در چند اپيزود آخر و به‌خصوص اپيزود آخر كه جزو سي‌ويكم كتاب هست اتفاق ميفته. اگرچه اتفاقات داستان در سير هيجان‌انگيزي اتفاق مي‌افتند، اما جزو سي‌و‌يكم وارد فاز جديدي ميشه كه نويسنده با چيره‌دستي اون رو به رشته تحرير درآورده.  به‌طور كلي اين رمان نشون ميده كه اون چيزي كه از نويسنده قبل از خوندن اثرش مي‌دونيم، نوك كوه يخ هست و اين داستان دريچه‌اي به دنياي بزرگ دروني اوست. البته شايد اين امر براي عامه هنرمندان صادق باشه، اما چنين داستان خوبي با اين حجم از جزييات، از كسي كه پيش از اين به عنوان سياستمدار شناخته شده كمي غيرمنتظره به نظر مي‌رسه. در لايه زيرين اين داستان اما مي‌شه ردي از شكايت از رياكاري و معنويت‌زدايي توسط برخي افراد از مكان‌ها و فضاهايي ديد كه نماد معنويت و پاكي هستند. شايد اين قصه گوياي ناخرسندي كسي است كه از كودكي سوداي معنويت در سر داشته و تاب ديدن به بازيچه گرفته شدن معنويت رو نداره.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون