شهر يعني زندگي!
بهروز مرباغي
درست است كه در تعريف «شهر» وفاق كامل عمومي نيست و تعابير بسيار متفاوتي از آن وجود دارد، اما اگر از اين مرحله گذر كنيم و شهر را «زيستگاهي انساني» بدانيم كه فراتر و وسيعتر از روستا است و در آن «نيازهاي غيرمادي» انسانها بسيار فراتر از نيازهاي مادي و روزانه است، ميتوانيم شهر را نه جايي براي زندگي، بل خود زندگي بناميم. شهر يعني زندگي! دليل اين تعريف سختيها و چالشهايي است كه انسان امروزي در طول صدها و هزارها سال از سر گذرانده تا به افتخار «شهروند»ي نائل آيد. درست مثل زمانيكه انسانهاي جوامع متمدن پس از سالها زحمت و كار، بالاخره، با عنوان دوره بازنشستگي به آرامش ميرسند و از زندگي لذت ميبرند. حاصل يك عمر كار و تلاش را در دوره بازنشستگي، با سفر و تفريح و تفرج تجربه ميكنند.
شهر هم چنين مقامي در آرامش عمومي مردم جهان دارد. درست است كه بسياري از ماها حسرت دوران گذشته و زندگي در باغ و مزارع را داريم، ولي واقعيت روشن و قاطع آن است كه شهر دوره متكامل و پيشرفته در زندگي انسان نسبت به روستا است. شكي در اين نيست.
اما اين امر قطعا به اين معنا نيست كه زندگي در شهر بهخودي خود يعني آرامش. شهر را بايد قدر دانست و از آن مراقبت كرد. براي قدر دانستن شهر بايد «شهري» و «شهروند» بود. درست مثل موسيقي كه براي درك و لذت بردن از موسيقي بايد تربيت شد و گوش «موسيقيشنو» داشت و براي تشخيص زيبايي چشم زيبابين بايد داشت. براي لذتبردن از شهر بايد شهروند شويم. اين مشكلترين وظيفه ما در اين جهان آشفته است. اما چگونه ميتوان شهروند شد؟ آيا زيستن در يك شهر به معناي شهروندشدن است؟ قطعا نه! «شهروند» برآيند رفتار و تربيت شخصي افراد و درجه تكامل اجتماعي يك شهر است. انسان شهروند در يك شهر عقبمانده نميتواند به وجود آيد يا رشد كند. شهر بايد چنان نظم و انسجامي داشته باشد كه شهروند بيشترين توان و انرژي خود را صرف كشف و توسعه نيازهاي غيرمادي جديدتر و متنوعتر كند. شهر نبايد شهروند را در چرخه و منگنه شرايط محيطي قرار دهد. در زيستگاهي كه موضوع هوا و آلودگي محيطزيستي تبديل به دغدغه شهروندان شده نميتوان انتظار داشت مردم رشد كنند و به موسيقي بينديشند. وقتي بخش بزرگي از زمان روزانه يك شهري در صف نان و اتوبوس باشد نبايد انتظار داشت او شهروند بار بيايد. شهروند در جامعه و كشوري به وجود ميآيد كه در آن مديريت و حكومت سيستمي برقرار است و فرد تكليف خود را با تمام كنج و گوشه فعاليت شخصي و اجتماعي ميداند. انسان شهروند در جامعه خردپذير به وجودميآيد. جامعهايكه چشمانداز تعريفشده دارد و توسعهگرا است. جامعهايكه شهروندش به آينده شكوفاتر ميانديشد و خود را در خلق آن آينده سهيم و موظف ميداند. شهروند در چنين جامعهاي ميتواند به وجود آيد!
معمار و مدرس دانشگاه