مریم آموسا
بیشک صادق هدایت از جمله نویسندگان و هنرمندانی است که با وجود همه تنگنظریها و سختگیریهایی که چه در زمان حیاتش و چه پس از مرگش در قبال او شد، توانست چراغی پیش روی آیندگان روشن بگذارد تا به بهانههای مختلف سراغ آثارش بروند. هر چند همچنان بر این باورم که آثار او هنوز خوب خوانده و فهمیده نشدهاند.
هدايت با نوع زيست و آثارش و عصري كه در آن زيست، نه تنها بر ذهن و انديشه نويسندگان ايراني تاثير بسزايي گذاشته است، بلکه بسیاری از هنرمندان عرصههای مختلف متاثر از نوشتهها و چهره کاریزماتیک او دست به قلم و رنگ بردهاند و به شکلهای مختلف از او الهام گرفتهاند.
دامنه تاثیر صادق هدایت در عرصه هنرهای تجسمی آنچنان گسترده و متنوع است که هنرمندان این عرصه تنها به یک یا چند طرح و نقش از او بسنده نکردهاند و گویی برخی سالیان سال با فکر و اندیشه او زیستهاند و آثاری خلق کردهاند.
اگر تنها با یک نگاه سرسری به آثاری که متاثر از صادق هدایت خلق شدهاند، نگاه کنیم در مییابیم که تنها عنوان کتاب بوف کور منبع بسیاری از هنرمندان بوده است و با الهام گرفتن از بوف (جغد) تلاش کردهاند تا به کنه رمان بوف کور پی ببرند و گاه در برخی از این آثار شاهد درهمآمیزی تصویر صادق هدایت با بوف هستيم. بوفی که همه جا هست و نیست!
جواد علیزاده نیز که نامی آشنا در عرصه کاریکاتور و نقاشی است از جمله هنرمندان ایرانی است که بیش از چند دهه است بخشی از تمرکز و وقت خود را صرف به تصویر کشیدن هدایت و بوف معروف کرده است. گویی او با به تصویر کشیدن صادق هدایت و آنگونه که از عنوان نمایشگاهش -که این روزها به کیوریتو ری هادی حیدری در گالری ثالث برپاست- برمیآید، میخواهد به ما بگوید «بوف کور» کور نیست و ما را به دیدن از چشم بوف دعوت کند.
علیزاده بخش عمده آثار نمایشگاه مجموعه بوفی که کور نیست را در فاصله سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ خلق کرده است و این آثار در سال ۱۳۵۷ در قالب کتابی با عنوان «تصویر هدایت» منتشر شده است و این مجموعه را در فروردین ماه همان سال در سالگرد هدایت در نمایشگاهی در نگارخانه نقش در معرض دید علاقهمندان گذاشته است و اتفاقا بیشتر کاریکاتورهایی که ما در تمام این سالها در اینترنت و مطبوعات دیدهایم مربوط به این دوره از کار جواد علیزاده میشود اما کار جواد علیزاده با صادق خان هدایت همینجا تمام نمیشود و او در تمام این سالها باز هم صادق خان را با بوف معروف کشیده است.
بوفی که گاه آمده و جای خود هدایت نشسته است. اگر کمی در کنه ماجرای صادق هدایت با بوف کور دقیق شویم میبینیم که اتفاقا این خود هدایت بوده است که همه جا قلم و رنگ را دست نقاشان داده است تا شمایل او را آنگونه که میخواهند، بکشند. بدون اغراق در بسیاري موارد با اینکه نقاشان و طراحان بزرگی هدایت را کشیدهاند، اما بیشتر آنها در همان عنوان بوف کور ماندهاند و به جهان پر رمز و راز آثار او کمتر توانستهاند ورود پیدا کنند.
یکی از کاریکاتورهای جواد علیزاده که به خوبی گویای این موضوع است، بوفي است كه يادآور عنوان كتاب بوف كور است، بر فضاي اتاق و ميز كار صادق هدايت نور انداخته است تا او بنويسد.
علیزاده پس از انتشار کتاب «تصویر هدایت» همچنان تصویر هدایت را کشیده است و در کنار آثاری که 45 سال پیش در نگارخانه نقش به نمایش گذاشت تعدادی از آثار اخیرش را نیز به نمایش گذاشته است.
باتوجه به اینکه آثار این مجموعه در گذر زمان خلق شدهاند میتوان عنوان کرد که خالق اثر در هر دورهای بنا به حال و هوایی که داشته هدایت و بوفش را به سبک و سیاق خاصی خلق کرده است.
گاه طرحها به سمت مینیمال رفتهاند و گاه هم آنقدر به جزییات کار افزوده که باید زمان بیشتری در مقابل تابلوهایش ایستاد تا به درک عمیقتری از کار دست یافت، گاه هم رنگ را به کارهایش اضافه کرده است. اما با این همه گویی طرحهای سیاه و سفیدی که در تمام این سالها به بهانههای مختلف از آثار علیزاده در مطبوعات دیدهایم بیش از همه در ذهن و خاطره مخاطب باقی میماند و علیزاده بخشی از این اقبال را مدیون استفاده درست از رنگ سیاه است؛ رنگی که همچون شخصیت هدایت و بوف کورش پر از رمز و راز است و کمک میکند تا مخاطب خودش را در فضای مهآلود داستانهای او فرو ببرد و گاه هم کلاه شاپوش را تا روی چشمهایش پایین بیاورد. اما با این همه دو چشم سیاه که در بیشتر موارد پشت عینک گرد پنهان شدهاند، همهجا هستند گاه این چشمها همچون دو چشم جغد به سرعت نور در ثانیه واکنش نشان میدهند و گاه هم بدل به چشمهای جغدی میشوند که از آغاز آفرینش به ما زل زدهاند و کوتاه نمیآیند و ما را با انگاره جدیدی روبهرو میکنند که این هدایت است که در شمایل جغد حلول پیدا کرده یا این جغد است که هدایت شده است.
اما نکته اینجاست هدایت با تیزهوشی و فهم عمیقی که نسبت به خودش و زمانهاش داشته است بوف را بدل به یکی از شمایلهای مهم ادبیات داستانی ما کرده است و از بستر کلمات این بوف به سایر شؤون زندگی ما راه پیدا کرده است.
اما چرا بوف کور و هدایت همچنان در دورانی که ما به سر میبریم جذابیت این را دارد که یک هنرمند تمام تمرکزش را روی به تصویر کشیدن آن و نمایشش بگذارد.
متاسفانه در باور عمومی ما؛ بوف پرنده شومی تلقی میشود که بر ویرانهها مینشیند و نحسی دیدن او دامن بیننده را میگیرد، اما در اساطیر ایرانی از جغدی یاد شده است که ناخن میخورد و گفتارهایی از کتاب مقدس را میخواند تا دیوها دلشان به لرزه بیفتد.
«ای مرغ اشوزوشت! از این ناخنها به تو آگاهی میدهم و آنها را ویژه تو میدانم. باشد تا برای تو نیزهها و کاردهای بسیاری شوند، کمانها و تیرهای شاهینپر بسیار و فلاخنهای بسیاری شوند علیه دیوان مازنی.»
شاید جواد علیزاده با برپایی این نمایشگاه در این دوره تاریخی تلاش کرده تا ما از میان تاریکیها، روشناییها را نیز ببینیم و خود را غوطهور در سیاهی که از هر سو موشی جونده به سوی ما هجوم میآورد، نبینیم.
هر چند که علیزاده در کاتالوگ نمایشگاه نیز به این موضوع اشارهای کرد که نمیخواسته ردپای امید در نوشتههای ناامید صادق هدایت را تصویر بکشد. او میگوید: «درست است نوشتههای صادق هدایت تلخ و افسرده است اما جوانان باید از آن تاثیر معکوس بگیرند. برای مثال در جوانی وقتی افسرده میشدم، به سراغ کتابهای هدایت میرفتم و تاثیری عکس از آنها میگرفتم و میدیدم قهرمان داستانهای هدایت، در مقایسه با من خیلی بیچاره و بدبخت است و وقتی مقایسه میکردم، نتیجه عکس میگرفتم.»
علیزاده معتقد است؛ ادبیات سیاه، طنز سیاه، سینمای سیاه، تئاتر پوچی و... برخلاف آن چیزی که نامش را «سیاه» مینامند، سیاه و تلخ نیست و قصدش افسردگی نیست بلکه هدفش این است که ما واقعیت روشن را از میان سیاهی برداشت کنیم و به تلخی زندگی عادت نکنیم و با آن کنار نیاییم.
نمایشگاه جدید جواد علیزاده با عنوان «بوفی که کور نبود» در گالری ثالث فرصتی برای تماشای آثار هنرمندی است که معلم بسیاری از هنرمندان کاریکاتوریست ایران است. این نمایشگاه تا ۱۲ تیرماه ادامه دارد.