در ايران زماني كه از هنر اجرا يا پرفورمنس آرت، صحبت به ميان ميآيد، نام «مارينا آبراموويچ» هنرمند صربستاني كه به «مادر هنر اجرا» معروف است، در ذهن نقش ميبندد. هنرمندي كه با پرداختن به مسائل اجتماعي و اجراهاي پرخطر، حس خشونت بالقوه شركتكنندگان (مشاركت تماشاگران) در اجراهايش را به چالش ميكشد.
پرفورمنس آرت، شاخهاي از هنر معاصر است كه هنرمند، هنرش را به شكل زنده و با استفاده از بدنش و از جنبههاي بازيگري، شعر، موسيقي، رقص يا هنرهاي تجسمي مانند نقاشي، براي مخاطبانش اجرا و خلق ميكند. در اين شاخه از هنر هيچ حد و مرزي در اجرا وجود ندارد و در بيشتر مواقع هنرمند، موضوعات سياسي، فلسفي، اجتماعي و فرهنگي را با اجرايي كه از قبل برنامهريزي كرده يا به شكل بداهه اجرا ميكند، به نمايش در ميآورد. پرفورمنس آرت با هنر مفهومي پيوندي نزديك دارد.
گاهي در هنر پرفورمنس، مخاطبان اجرا، چنان تحت تاثير قرار ميگيرند كه با كنش و واكنشهاي خود، بخشي از اجرا و اثر ميشوند. مخاطب در هنر اجرا سيال است و زماني كه به اين باور واقعي برسد كه خود او از تاثيرگذاران بر اثر است، با مداخله در روند خلق، ارتباطهاي جديدي را ميان خود، اثر و هنرمند اجراگر، سامان ميدهد.
در پرفورمنس آرت مسير خلق از پايان آن اهميت بيشتري دارد. به قولامير راد، نقاش و هنرمند پرفورمنس آرتيست؛ قرار نيست چيزي به ذهن مخاطب منتقل شود، بلكه قرار است چيزي در ذهن مخاطب ساخته بشود.
پرفورمنس آرت چهار ويژگي كلي دارد كه در تمام اجراها جاري است؛ زمان، مكان، بدن اجراكننده و رابطه ميان اجراكننده و بيننده. برخي محققان معتقدند كه ريشههاي پرفورمنس آرت، از دل نقاشان كنشي و اكشن اكسپرسيونيسم انتزاعي بيرون آمده است. نوع برخورد نمايشي هنرمنداني چون «جكسون پالاك»، «كازوو شيراگا»ي مجسمهساز از گروه ژاپني گوتاي، ژرژ ماتيو كه با خشونت به بوم نقاشي رنگ پرتاب ميكرد، رفتهرفته سبب شد تا هنرمندان بدن خود را ابزاري براي اجراي آثار هنري به شكل زنده (يعني بدن خود را رسانه كردن) و بيننده را درگير اجراهاي هنري خود بكنند.
مكان اجرا تاثير زيادي در رساندن مفهوم و بيان پرفورمنس آرت دارد، بهطور مثال اينكه يك اجرا در خيابان يا در گالري باشد. مدت زمان نيز عنصري حياتي در هنر اجرا و واقعي است. اجراهاي هنري به دليل ماهيت زودگذر بودنشان، براي انتشار و ماندن در تاريخ هنر، ضبط يا عكاسي ميشوند.
به گفته «روزلي گلدرگ»، مورخ هنر «پرفورمنس آرت، به لحاظ تاريخي، رسانهاي است كه مرزهاي بين رشتهها و جنسيتها، بين خصوصي و عمومي و بين زندگي روزمره و هنر را به چالش ميكشد و آن را نقض ميكند و از هيچ قاعدهاي پيروي نميكند.»
محمودرضا رحيمي، در مقالهاي با عنوان درباره زيباييشناسي در پرفورمنس آرت نوشته است: «پرفورمنس آرت نشان داد كه هر هنري، اگر هنرها در جوهره خود با يكديگر آميخته شوند (همانند كلاژ) نه تنها شأن همديگر را به مخاطره نمياندازند، بلكه در زمينههاي اشتراكي ظرفيت همديگر را توسعه ميدهند. هنر پست مدرن در چيدمان نهايي خود در پي مفهومي عميق و گمگشته از سادهترين امكانات هر دوره و سبكي بهره ميبرد و تمام نشانههاي موجود در هنر پست مدرن در گوشه و كنار مخاطب موجودند. اما اكنون از سوي هنرمند به اثر هنري تبديل شدهاند. از اين جهت در پرفورمنس آرت نيز مخاطب قسمتي از شگفتزدگي خود را مديون سادگي انتخاب هنرمند در نشانههايش خواهد بود. همين نكته نشاندهنده شخصيتر بودن هنر هنرمند در اين دوره نسبت به دورههاي ديگر است، اما اين شخصي بودن در نحوه تفكر است و نه تحميل سليقه.»
محمدرضا شريفزاده، دكتراي فلسفه هنر با گرايش فلسفه هنر معاصر در فرهيختگان گفته بود كه هنر پرفورمنس بسيار دير به ايران آمد. از اواخر دهه ۷۰ با نخستين نمايشگاهي كه موزه هنرهاي معاصر با عنوان كلي «نمايشگاه هنر مفهومي» برگزار كرد، تازه هنرمندان ما با يك خلأ ۳۰ تا ۵۰ ساله متوجه شدند كه چنين مدياهايي نيز وجود دارد و هنر مفهومي به «هنر چيدمان»، «هنر اجرا» و... تقسيمبندي شده است و عدهاي عملا به صورت خودآموخته وارد اين حوزه شدهاند. اما ما از دهه ۵۰ و شايد قبلتر برخي آثار مشابه هنر اجرا را در ايران داشتيم...
هنر اجرا در غرب از ابتداي پيدايش خود به عنوان يك هنر انتقادي مطرح است و پيشينه سياسي و اجتماعي با چاشني انتقاد دارد. اكنون نيز در غرب وضعيت اين هنر به همين صورت است. در ايران معمولا نهادهاي سردمدار هنر كه نهادهاي دولتي هستند با هراس به اينگونه اجراها نگاه ميكنند. اما در نهايت پرفورمنس آرت بدون وجه انتقادياش معنا پيدا نميكند.
پرفورمنس آرت با تئاتر در سه عنصر، بازيگر، موضوع و مخاطب اشتراك دارد، اما تفاوت اساسي اين شاخه هنري با هنرهاي نمايشي را مارينا آبراموويچ به خوبي بيان كرده است: «در تئاتر، خون، كچاپ است. در اجرا، همه چيز واقعي است.» البته هنرمندان پرفورمنس آرت خود را بازيگر نميدانند، بلكه اجراكننده ضمير ناآگاه يا آگاهشان ميدانند و خودشان هستند. معتقدند كه بازيگري در تئاتر در عاليترين شكل خودش نيز از واقعيت عيني به دور و نوعي وانمود كردن است. امروزه موزهها نيز درهاي خود را براي نمايش پرفورمنس آرت باز كردهاند. برخورد ناشناخته نوسان اكشن، مكان، زمان و مخاطب، بخشي از هيجان وسوسهانگيز تكرار نشدني هر چيزي است كه زنده شاهد آنيم.