نگاهي به نمايشگاه «بقايا» مجسمههاي ليلا مختاري
دگرديسي زيبايي و مرگ
اميررضا مالكيزاده
آب، مايع حيات و زندگي است كه جهان و آدمي بدون آن دايره بودن را وامينهد. دغدغههاي زيستمحيطي كه در سالهاي اخير براي بخش وسيعي از جهان نقش پررنگي داشته است، خصوصا براي اهالي شهري همچون اصفهان كه سالياني است از نعمت زندهرود هميشه جاري بيبهره ماندهاند. به همين بهانه، ليلا مختاري، هنرمند مجسمهساز، با نگاهي پساآخرزماني، پروژهاي با موضوع خشكساليهاي اخير كه در بطن خود به تقابل زندگي با زوال و نيستي ميپردازد، در نمايش انفرادي«بقايا» در گالري امروز اصفهان آثار خود را به نمايش گذاشته و در حال برگزاري است. مختاري با نگاه به تغييرات اقليم كل ايران و با تجربه زيست شخصي خود در اصفهان، آثاري را خلق كرده كه شامل مجسمه، نقاشي و كلاژ همراه با چيدمان از سفالهاي شكسته و تركيب آنها با طراحي است. او تلاشي موثر براي جلبتوجه مخاطب به مساله بحراني خشكسالي و تبعات آن انجام داده است. نكته قابل توجه در آثار مختاري نداشتن عنوان است؛ اين موضوع نگاه مخاطب را عميقتر و زيست شخصي بيننده را با مجموعه درگير ميكند.
از ديگر موضوعاتي كه در آثار برجسته است، اشاره هنرمند به موضوع عدالت زيستمحيطي و نابرابريها در بهرهبرداري از منابع طبيعي است. پرندهاي كه در ترازويي قرار گرفته، در مقابل دستاوردهاي صنعتي و انساني قرار ميگيرد و همينطور اهميت ارتباط پرندگان با كشاورزي در آثار مشهود است. به نظر ميرسد هنرمند بعد از فراغتي سهساله از نمايشگاه «بقاياي محو» كه در گالري اُ تهران برگزار كرد و تكميل آثار خود، نمايشي موفق و تاثيرگذار ارايه كرده است. او با روبهرو كردن واقعيت مرگ و نيستي در مجسمههايي كه موجوداتي از گور برگشته را در مقابل چشم مخاطب قرار ميدهد، كلاژهايي كه مرگ پرندگان تالاب را تصوير ميكشند و نقاشيهايي كه فضاي منفي و طبيعتي مُرده و بيجان را براي چشم بيننده قرار ميدهد تا آدمي را به چالش بكشاند كه درباره نقش خود در حفظ اين حيات به فكر فرو رود. هرچند از نظر آگامبن حتي كساني كه خود مستقيما وقايع دهشتناك را تجربه كردهاند، همواره از جانب ديگري روايت ميكنند و گويا خودشان هيچوقت شاهد و مقصر ماجرا نيستند.
به اذعان خود هنرمند؛ وقتي تالابهاي خشك و اين طبيعت ازدسترفته را ديدم، جدايي از تاثير آن بر زيستمحيطي انسان، بيشتر تاثير آن را روي روان انسانها احساس كردم. تصميم گرفتم تا مرگ زندگي را در آنجا مستندنگاري كنم و هدفم از اين پروژه نشان دادن تغييرات جديد شكلگرفته از تبديل شدن آن زيبايي به چيزي از دسترفته بود؛ هنرمند در اينجا از بودن به نبودن ميرسد و با نگاهي پسا ساختارگرايانه تاثير مساله مرگ و خشكسالي بر روان انسان را واكاوي ميكند و معناي از دست دادن را به چالش ميكشد و به جاي اينكه به دنبال يك معناي يكپارچه و ثابت بگردد، بر تنوع و تعدد معاني تاكيد ميكند.
مختاري براي ارايه اين آثار هفت سال با مجموعهاش زيست داشته، او در ساخت حجمها مواد مختلف بازيافتي چون پاپيهماشه، چوب، مو، پر، پارچه و... را به كار برده است. علاوه بر آن، استفاده از نورپردازي و فضاي منفي در نمايشگاه به ديستوپيا و گروتسك بودن آثار كمك كرده است.
مختاري در آثارش بيشتر از درخت، خاك، پرنده و ماهيها استفاده كرده و از عنصر تضاد در فرمها بهره برده است. ماهي كه نماد زندگي است، در اينجا تداعيگر مرگ شده و همينطور پرنده اساطيري چون لكلك نيل كه پرندهاي قاتل و مردارخوار است، در اينجا به تماشاي ويراني اطراف و انقراض خود نشسته و ميگويد: «هرگز كسي اينگونه فجيع به كشتنِ خويش برنخاست كه من به زندگي نشستم!»