آيا اصناف هنري بايد در انتخاب وزير ارشاد و مسوولان مربوطه دخالت داشته باشند؟
گرايشات هنري يا مناسبات ديوانسالاري؟
عليرضا داودنژاد
توضيح: به مناسبت اكران فيلم مصايب شيرين ۲ كه آخرين يادگار همكاري داودنژادهاي پدر و پسر است با عليرضا داودنژاد در مقام كارگردان تماس گرفتيم و از او خواستيم درباره اين فيلم گفتوگويي داشته باشيم، اما او ترجيح داد مقدمتا به سوالي كه از نظر او اين روزها در فضاي رسانهاي و ميان بعضي پرسشگران و همكاران او مطرح است پاسخ دهد؛ ما ذيلا متن اين سوال و جواب را عينا منتشر ميكنيم و در روزهاي آينده منتظريم او به سوالاتي نيز كه ما درباره فيلم مصايب شيرين ۲ مطرح كردهايم، پاسخ دهد.
به نظر شما اصناف هنري و سينمايي بايد در انتخاب وزير ارشاد و مسوولان مربوطه دخالت داشته باشند و اصولا چنين مقامي بايد بيشتر با گرايشات ذوقي و هنري و رسانهاي سروكار داشته باشد يا بيشتر از فنون مديريت اداري و مناسبات ديوانسالاري سر در بياورد؟
مسلما هر دو؛ چطور ممكن است كسي مدير جايي شود كه آنجا را نشناسد و از سوابق و مسائل و پيچيدگي معضلات دروني آنجا خبر نداشته باشد و فرصتها و تهديدهايي را كه دامنگير آنجاست، نداند چيست؟ فقط در صورتي چنين اتفاقي ميافتد و بارها ديدهايم، افتاده است كه اصل بر وابستگي باشد و نه برشايستگي. حالا شخصيتي رييسجمهور شده كه ادعا دارد قصدش ميدان دادن به مدير شايسته است و مگر مدير شايسته كسي نيست كه با حوزه مديريت خود آشنا باشد و مسائل و معضلات آن را بشناسد و براي چارهجويي و گرهگشايي از آنها شناخت و توانايي و راهحل داشته باشد؟
وزيري و مسوولي كه موسيقي گوش ندهد و فرق ملودي و آكورد را نداند و شعر نخوانده و شاعر و ترانهسرا و آهنگساز و خواننده مورد علاقهاي نداشته باشد و از افسانه و اسطوره و قصه و داستان و رمان سر درنياورد و به طراحي و نقاشي و گرافيك توجه چنداني نشان ندهد و مهارت و سليقه و كيفيت را در هنرهاي تجسمي مخصوصا در صنايعدستي تشخيص ندهد و متوجه تكرار و افول آن در نقاط مختلف ايران نشده باشد و از انقراض تدريجي نسلهاي استاد كار اين صنايع و عدم انتقال مهارتهاي آنها به نسلهاي بعدي نگران نشده باشد و به چارهجويي براي آن نينديشده باشد و از غيبت هنر معماري در ساخت و سازها و اغتشاش در فضاي معماري پايتخت و شهرهاي بزرگ و شهرستانها و روستاها و از الگوي يكسانسازي ساخت و سازها توسط بساز و بندازها و محو ويژگيهاي بومي و محلي و ملي هنر معماري از پايتخت گرفته تا روستاهاي دوردست اذيت نشده باشد و از تئاتر و تعزيه و روحوضي و انواع نمايش و نسلهاي گوناگون نويسنده و كارگردان و بازيگران آن فقط اسم و رسمي شنيده باشد و از علل و دلايل اينكه منظومه هنري رسانهاي ملي ما چرا قافيه را به رقيبان منطقهاي و جهاني باخته چيزي نداند و تصنع در آثار رسانهاي و هنري با باورپذير بودن آنها برايش تفاوت چنداني نكند و پي نبرده باشد كه بدون داشتن يك سينماي قوي و محترم و محبوب نميتوان به منظومه هنري رسانهاي باورپذير و اثرگذار و فراگير رسيد و نداند كه فاصله انداختن بين رسانه و هنر با زندگي جاري و مسائل مبتلابه مردم حاصلي جز فاصله گرفتن مخاطبان از توليدات رسانهاي و هنري داخلي ندارد و نهايتا منجر به استقبال بيشتر آنها از محصولات وارداتي ميشود و چشمها و گوشها و قلبها و مغزهاي كوچك و برزگ و پير و جوان اين ملت را هر چه بيشتر به تسخير محصولات تركي و هندي و چيني و كرهاي و اروپايي و امريكايي در ميآورد -كه آورده است - و اين را خيانتي آشكار به فرهنگ و هنر و تمدن اين مملكت نداند و بالاخره از اينكه اكثريتي عظيم از شصت ميليون مخاطب ايراني موبايل به دست و نشسته در پاي انواع مانيتور و تلويزيون و شبكههاي ماهوارهاي مشتري بازار سياه و امواج محصولات وارداتي هستند غمي به دل راه ندهد و از نفي و طرد و انزواي نيروهاي خوش قريحه و متخصص و خلاق داخلي كه ميتوانند به حفظ و رونق و اعتلاي سينماي ملي مدد برسانند و پرچم ايران را در قله جشنوارههاي جهاني به اهتزاز درآورند، غمگين نشده باشد و براي به ميدان آوردن آنها تقلا نكند و اساسا اموري مثل پژوهش و آموزش و پيوند آنها با بازار كار برايش مطرح نباشد و در چشمانداز خود به نهضت توليد محتوا و برقراري ارتباط با دهها ميليون مخاطب داخلي و منطقهاي و جهاني فارسي زبان نينديشيده باشد و براي اين امور فكر و نقشه و برنامه نداشته باشد و با همه اين احوال بيايد و به مقام وزارت يا معاونت هنري و سينمايي برسد و بعد بگوييم شايستگي اصل بوده و نه وابستگي؟!
مگر آنكه قرار همچنان بر ادامه ديناميتگذاري فرهنگي و ترويج انفعال و تقليد و بازتوليدات ماهوارهاي و بخور بخور عدهاي قليل و بيكاري و فقر عدهاي كثير باشد تا در نهايت جماعاتي از سينما به سريالسازي براي پلتفرمها و تلويزيون كوچ داده شوند و بقيه هم دل شكسته و ورشكسته دست از سر سالنها بردارند و بنشينند و تماشا كنند كه نمنمك با تساهل و تسامح در سانسور فيلمهاي خارجي جا را براي واردات و نمايش جهاني و همزمان آنها در پايتخت و ديگر شهرهاي ايران باز ميكنند ... و نهايتا كار پلتفرمها اغلب -به دليل سانسور يا بگو خودسانسوري- به بازتوليد فيلمها و سريالهاي جم تيوي و امثالهم توسط نيروهاي مولد داخلي اختصاص پيدا كند و سالنهاي سينما هم عمدتا در اختيار آرتيستها و هنرمندان هاليوودي و باليوودي قرار بگيرد.
در واقع فقط مسوولاني استحقاق حمايت صنفي را دارند كه با توضيح و تشريح و تبيين ديدگاه و برنامه و چشمانداز و نقشه راه خود براي سوالات كليدي پاسخ سنجيده و اقناعكننده داشته باشند و اعتقاد خود را به حفظ و رونق و اعتلاي توليدات سينمايي و مخصوصا تعهدشان را به «جلوگيري از فروپاشي قلمرو سينماي حرفهاي به نفع سريالسازي براي تلويزيون يا پلتفرمهاي نمايش خانگي ثابت كنند» و براي اين سوال جواب داشته باشند كه همزماني ورشكستگي و كاهش كيفي فيلمهاي سينماي ايران با افتتاح و توسعه روزافزون سالنهاي سينما در تهران و شهرستانها از چه فكر و فلسفه و برنامهاي تبعيت ميكند و در ضمن براي شكستن انحصار و ساختن بازارهاي مردمي نمايش خانگي و فعليت بخشيدن به دهها ميليون مخاطب بالقوه داخلي و خارجي براي فيلمهاي سينماي ايران از نهادها و تعاونيهاي صنفي حمايت بيدريغ داشته باشند و در غير اين صورت همان بهتر كه خودشان ببرند و بدوزند و بپوشند و از اصناف نه توقع حمايت كه انتظار ارزيابي و نقادي و در صورت لزوم اعتراض و مقابله داشته باشند.
آقاي وزير براي اين سوال جواب دارد كه همزماني ورشكستگي و كاهش كيفي فيلمهاي سينماي ايران با افتتاح و توسعه روزافزون سالنهاي سينما در تهران و شهرستانها از چه فكر و فلسفه و برنامهاي تبعيت ميكند؟
آقاي وزير از اينكه اكثريتي عظيم از شصت ميليون مخاطب ايراني موبايل به دست و نشسته در پاي انواع مانيتور و تلويزيون و شبكههاي ماهوارهاي مشتري بازار سياه و امواج محصولات وارداتي هستند غمي به دل راه ندهد و از نفي و طرد و انزواي نيروهاي خوش قريحه و متخصص و خلاق داخلي كه ميتوانند به حفظ و رونق و اعتلاي سينماي ملي مدد برسانند و پرچم ايران را در قله جشنوارههاي جهاني به اهتزاز درآورند، غمگين نشده باشد و براي به ميدان آوردن آنها تقلا نكند و با همه اين احوال بيايد و به مقام وزارت يا معاونت هنري و سينمايي برسد و بعد بگوييم شايستگي اصل بوده و نه وابستگي؟!