حدود هشت سال از درگذشت داود رشيدي ميگذرد، او متولد ۲۵تيرماه سال ۱۳۱۲ بود و در ۵شهريور ۱۳۹۵ با زندگي وداع گفت.من بيش از ۴۰سال با او رفيق ودمساز بودهام، شخصيتي بود در نهايت ادب و احترام با خلق و خوي يك انسان به تمام معنا؛ فهميده باوقار و مهربان. نه فقط در هنر تئاتر كه استاد بود هنوز هم نمايشنامههايش در اذهان باقي است. (مثل در انتظار گودو، ريچارد سوم، پيروزي در شيكاگو و...) بلكه در سينما هم نشان داده بود، ميتواند به همان قدرت و قوت در تئاتر حضور داشته باشد. داود رشيدي چهرهاي محبوب ميان عامه بود و هست و كمتر كسي است كه خصلتهاي نكويش را نداند، براي من دوست ابدي است و هميشه در قلبم جاي دارد، شايد همين باعث شدتا با او اين گفتوگوي دوستانه را انجام دهم.
درباره فعاليت تئاتريتان زياد صحبت شده و كتاب هم در اين زمينه درآمده، اينجا ميخواهم از داود رشيدي در سينما سخن بگويم ممكن است بگوييد كه چه شد به سينما آمديد؟ و چگونه براي فيلم فرار از تله انتخاب شديد؟
ميدانيد سينما وسيلهاي است كه همه دوست دارند دستي در آن داشته باشند، مديومي است كه بهتر و بيشتر ميتواند با مردم ارتباط برقرار كند تا تئاتر يا حتي تلويزيون، ولي سينما تاثير بيشتري دارد، تماشاگر ميتواند روي پرده بزرگتري در سكوت بنشيند و ببيند و گوش فرا دهد خيلي موثرتر است. يادم ميآيد جلال مقدم خدا بيامرزد زنگ زد و گفت ميخواهد بيايد خانه ما، من در را باز كردم و او با آن قد بلند و رشيدش وارد شد با هم دوست بوديم و بسيار موجود شاد و بامزهاي بود.
گفت آمدم تو را دعوت كنم براي بازي در يك فيلم، من تا آن وقت فيلمي بازي نكرده بودم بالاخره براي هر بازيگري، بازي در فيلم و آمدن به سينما به نوعي وسوسهبرانگيز و لذتآور است. گفتم سناريو را بده ببينم، گفت تو قبول كن، گفتم اذيت نكن گفت بازي ميكني يا نه، گفتم بايد بدانم، چي هست ؟ گفت بهروز وثوقي هم بازي ميكند، بهروز در آن زمان ستاره اول فيلمها بود و شهرت و محبوبيت داشت، طبيعتا اينطور به نظر ميرسيد كه نقش من نقش دوم است و در اختيار بهروز با اين حرفها، به تصورم پيشنهاد خيلي هوسانگيزي بود و براي رد به سينما بعد گفتم حالا سناريو را ميدهي يا نه؟ گفت اول تو قبول كن، گفتم اگر نقش خوب باشد چرا قبول نكنم. سناريو را فرستاد و موضوع خوبي داشت و نقش من هم خوب بود، اما همان وقت بعضيها به من ميگفتند مواظب بهروز باش، هميشه كاري ميكند كه همه چيز به نفع خود او تمام بشود، ميگفتند او نقش را به كل به خودش برميگرداند. كاري ميكند كه... (مكث ميكند)
كه نقش شما كمرنگ بشود، نه؟
اتفاقا درست برعكس بود، بهروز نه تنها همكار خوبي بود و بسيار به من كمك كرد كه اصلا او بود كه سينما را به من شناساند. واقعا مديون او هستم. در خصوص تفاوت سينما از تئاتر زياد با هم حرف ميزديم، ميگفت برخلاف تئاتر، در سينما ميتوان يك پلان (يا صحنه) را پنج، شش بار تكرار كني، خيلي چيز از او آموختم .
كار كردن با جلال مقدم چطور بود؟ ميگويند كارگرداني سرسخت و لجوج و سختگير بود، اينطور است؟
نه، قبلا درباره او چيزهايي به من گفته بودند ولي من پيش از آن او را به عنوان يك دوست ميشناختم و با هم در ارتباط بوديم، مردي بسيار خوش اخلاق، طناز و باهوش بود و آدم از بودن با او لذت ميبرد. كارش را هم خوب بلد بود، البته سختگير هم بود و روي هر صحنه زياد تعمق و تفكر ميكرد، با بازيگرهايش ميدانست چگونه بايد رفتار كند.
بعد از فرار از تله، در فيلمهاي مختلفي بازي كرديد، اما انتخابهايتان مثل انتخاب نمايشنامهها، آنقدر حساب شده نبود، چرا؟
ميدانيد تئاتر درآمدي نداشت و كارهاي سختي هم بود خصوصا نمايشنامههاي سنگين، ولي سينما از لحاظ مالي صدبرابر اينها بود، دستمزدهايش خيلي بيشتر بود بعد از فرار از تله كه خيلي با استقبال مردم و منتقدان روبهرو شد به من پيشنهادهاي زيادي شد و البته از لحاظ مادي وسوسهبرانگيز هم بود، در آن موقع وضع ماليمان خوب نبود، آن وقت دستمزد خيلي بالا ميتوانست سه، چهار ماه زندگيمان را تامين كند، ميدانم در انتخاب زياد دقت نكردم.
اما يكي از نقشهايتان كه هميشه به ياد ميماند، نقش آقا حسيني، در فيلم كندوي فريدون گله بود، خصوصا بازي در صحنهاي كه اولينبار با ابي (بهروز وثوقي) برخورد ميكنيد.
فريدون گله را اسما ميشناختم و آدمي بلندپرواز بود و ايدههاي خيلي خوبي داشت، يكي، دو تا فيلم نسبتا خوب هم درست كرده بود، نقش را كه به من پيشنهاد كرد و ديدم با بهروز همبازي هستم، با خوشحالي پذيرفتم.
فريدون گله، كارگردان جالبي بود، چند تا فيلم خوب دارد و چند تا فيلم بد. مشخص نميشود اصلا چگونه فيلمسازي در كدام سبك و روال بود؟
گله زرنگ و با انرژي بود اگر ميخواست ميتوانست يك كار خوب ارايه دهد.
در فيلم «ميعادگاه خشم» كه برداشتي ناشيانه از وسترن جذاب جان استرجس آخرين قطارگان هيل بود، ميخواست شما را شبيه به آنتوني كويين در آن فيلم درآورد به نظرم تا حدودي هم شبيه بوديد، نه؟
من به فكر آنتوني كويين نبودم، خودم بودم. (ميخندد)
فيلمي بود كه ازش راضي باشيد؟
كارگردانش كي بود؟
سعيد مطلبي؟ با فردين بازي ميكرديد؟
يك خاطرههايي از اين فيلم دارم كه گذاشتم بعد از مرگم بگويم. (ميخندد)
ميرسيم به بازي شما در «شيلات» كه فوقالعاده بود، با آن تيپ گرم و گريم جالب. كار كردن با رضا ميرلوحي چطور بود؟
كارش سنجيده و قابل تامل بود.
ميرلوحي فيلمساز خوبي بود.
روشنفكر بود سينما را ميشناخت، همينطور ادبيات. من از اين نقش بسيار راضي بودم و آن را جدي گرفتم، بعضي از نقشها از بعضي كارگردانها، يكجورايي گذري بود، ميرفتيم سركار و بازي ميكرديم و همين . بعضي مواقع هم همه چيز خوب بود، گروه و كارگردان، به نوعي چالش بود و آدم را وا ميداشت بهتر كار كنيم، بعضي وقتها هم كارگردان ميآمد سرصحنه، ولي ستاره فيلم همهكاره بود، كارگردان ميرفت كنار، مثل فردين كه سينما را خوب ميشناخت.
يادم ميآيد سر فيلمي بودم كه فردين بازي ميكرد و كارگردان آقا ماليان بود، اما فردين كارگرداني ميكرد.
راستش فردين آن همه فيلم بازي كرده بود تحصيل نكرده بود، ولي تجربه داشت به زير و بم سينما وارد بود و در حقيقت همه رموز كارگرداني را ميدانست، دربارهاش ميگفتند دكوپاژها را تغيير ميدهد تا به سود خودش تمام ميكند با اين حال هم فردين و هم بهروز ثوقي همكاران خوبي برايم بودند و خيلي چيزها از آنها ياد گرفتم.
دلم ميخواهد كمي از بچگيهايتان بگوييد كجا بزرگ شديد؟
در تهران به دنيا آمدم، خيابان ري، كوچه آبشار، مجتمعي بود كه داييام در حياط ديگر با دختر و پسرش زندگي ميكردند و من و مادرم در يكي از خانههاي آنجا.
كدام مدرسه درس خوانديد؟
به خاطر شغل پدرم كه سفير كبير بود، ميرفتيم تركيه، فرانسه و بلژيك و مدام در سفر بوديم.
يك مدرسه مشخص نبود؟
اولين مدرسهام، مسعود سعد بود، مدرسه فارسي و فرانسوي.
بعدش چه موقع به فرانسه رفتيد؟ در چه زماني؟
فكر كنم در سال 1948 بود، با پدرم كه ماموريت پيدا كرد از مادرم هم جدا شده بود، خيلي غمگين بود اول رفتيم، به ازمير تركيه و بعد پاريس كه من در آنجا ماندم و ديپلم خودم را گرفتم، دوره تئاتر را هم همانجا گذراندم.
چه موقع به ژنو رفتيد؟
در سال 1960 بود و من در رشته حقوق سياسي و هم حقوق قضايي مدرك گرفتم، در همان ژنو بود كه با فريدون رهنما، يكي از منسوبين پدرم آشنا شدم و او مرا تشويق كرد بيشتر به تئاتر بپردازم، در پاريس هم با دوست عزيزي آشنا شدم كه هنوز هم دوستيمان پابرجاست، سفرها كرديم و با هم خاطرات خوشي داريم، داريوش شايگان مرد بزرگي است مدتي از هم جدا مانديم و تازگيها دوباره يكديگر را پيدا كرديم .
از كي احساس كرديد به سينما علاقه داريد؟
به سينما از وقتي كه جلال مقدم سراغم آمد.
قبلش چندان به سينما علاقه نداشتيد؟
به سينما ميرفتم، مثل يك تماشاچي علاقهمند .
چه فيلمي در آن موقع ديديد در دوران بچگي برايتان جالب بود؟ اثر گذاشت؟ فيلمي يادتان ميآيد؟
فيلم مرد سوم بود.
يكي از بهترين نقشهايي كه بازي كردهايد البته نه در سينما، بلكه در تلويزيون نقش شيش انگشتي در سريال زيباي هزاردستان علي حاتمي ميدانم، پيش از اين سريال با علي حاتمي دوست بوديد ولي چرا هيچ وقت براي او در فيلمي بازي نكرديد؟
پيش نيامد.
يادم هست كه خيلي به هم نزديك بوديد.
بله، خيلي، يادم ميآيد من پاريس بودم و باران ميباريد و فضايي دلتنگكننده بود به من زنگ زدند كه علي حاتمي درگذشته، آن فضا و باران و اندوه و فقدان علي خيلي غمانگيز بود، او نه يك دوست، بلكه يك برادر برايم بود.
درباره نقش رضاشاه در فيلم كمالالملك كمتر گفتهاند در حالي كه هم بينهايت به اين شخصيت شباهت داشتيد و هم بسيار خوب از عهده اجراي آن برآمديد.
من هميشه سعي ميكنم بهترين نقشي را انتخاب و بازي كنم، اما اغلب هم اينطور نيست، بايد شرايطي ايجاد شود كه نقش خوبي پيش بيايد بايد در فضاي لازم قرار بگيري، خود فيلم كارگردان و مهمتر از همه نقش. به نظرم يكجور روحي و رواني است، بايد آدم حال خوبي داشته باشد، بايد از نقش خوشش بيايد، از مجموعه راضي باشد، بايد از دستمزدش رضايت داشته باشد، دوستان هيچ وقت درباره دستمزد چيزي نميگويند، آن خودش يك انگيزه است، تمام اينها هست. بايد حرفهاي بهش نگاه كرد.
بازيگر مورد علاقهتان كيست؟ بهطور كلي؟
بهروز وثوقي، واقعا يك بازيگر حرفهاي بود تحصيلات هم نداشت، اما بازيگري در ذاتش بود.
به نظر شما به چه كسي ميتوانيم بگوييم بازيگر خوب؟ يعني چه خصوصيتي بايد داشته باشد؟
يك چيز ثابت شده نيست كه مثلا بگوييد دو به اضافه دو ميشود چهار، البته كلاس و تحصيل و دانشگاه و استادان خوب شرط است كه بتوانند بازيگر را پرورش دهند .
فكر نميكنيد كه اصولا بازيگري بايد بهطور غريزي در وجود كسي باشد؟
حتما بايد غريزي باشد. كششي نسبت به بازيگري وجود داشته باشد و البته استعداد ذاتي، خواستن و انجام دادن.