به عمل كار برآيد نه به آمار، يار!!
محمد بلوچزهي
يك ضربالمثلي مشهور بلوچي هست با اين مضمون كه ميگويد: « شغال گوشتش حرام است ولي آبگوشتش حلال!» اين گفتاره را بلوچها در مواجه با متناقض رفتار نمودن و خلاف واقع سخن گفتن و عمل كردن استعمال ميكنند و نيز البته بيشتر در مواقعي كه با واكنشي پارادوكسيكال روبهرو شوند و با گزارهاي غيرقابل هضم و دور از انتظار. حال اين مثل شده است حكايت اين روزهاي عرصه فرهنگ و هنر در كشور و نيز البت در استان سيستان و بلوچستان كه مملو گشته از پارادوكسهاي غيرقابل هضم و آمار و ارقامهاي كمي و غيركارشناسي ناملموس كه همواره طي اين مدت از زبان برخي از زمامداران امور فرهنگي بيگانه به فرهنگ و هنر بيان ميشود و عقل حيران ميماند از هضم و درك آن و قلم قاصر خواهد بود از نوشتن و پرداخت به آنها! عجبا! مقامات مربوطه در حالي از ركوردشکني باور نكردني استان سيستان و بلوچستان در اجراي رخدادهاي فرهنگي و نيز برگزاري كنسرت با عدد و رقمهاي كلانِ ناملموس حال چه به درست يا غلط سخن به ميان ميآورند كه بيشتر مفاخر و استادان موسيقي و هنر اين خطه يا در سكوت و بيخبري از دنيا ميروند و يا اينكه از سر ناچاري انزوا پيشه کرده و در بستر بيماري بهسر ميبرند و فقر و نداري. هيهات! همچنين اينكه متوليان از افتتاح ۹ سالن سينما در سيستان و بلوچستان خبر دادهاند كه حتي اگر بپذيريم نصب حداقل امكانات نمايش فيلم و تجهيزات سمعي بصري در سالنهاي جلسات غيراستاندارد مجتمعهاي فرهنگي - هنري قديم ارشاد شهرستانها سالن سينماست آيا براي اين اقدام مكانيزمي فعال تعريف شده تا منجر به فعاليتي مداوم و بهرهوري مفيد بهاصطلاح سينماهاي ياد شده گرديده و نيز نمايش همواره فيلمهاي روز اكران شده همزمان با سينماهاي سراسري؟! نه تنها بر اهل فرهنگ و هنر بلكه حتي بر مردم علاقهمند به اين عرصه نيز پوشيده نيست كه طي اين مدت آنچه بر اصحاب و اهل فرهنگ و هنر گذشته است را نميتوان هضم کرده و ناديده گرفت.
از انتصابهاي ناهمگون با ذات فرهنگ و هنر تا برنامهها و اولويتهايي كه هيچ سازگار نبوده و نيست بار روح اين عرصه غريب و همچنين اينكه در پيش گرفتن سياستهاي فرهنگي كه عقل حيران ميماند از درك آن! امان و صد امان! اجازه بفرماييد براي درك و ترسيم بهتر اوضاع جاري و عمق فاجعهاي كه فرهنگ و هنر به آن دچار شده متوسل شوم به تجربه شخصي چند روز پيش خويش كه فقط يك مورد كوچك از درياي مصائب و نابهسامانيهايي است كه اين روزها بر اين عرصه ميگذرد. با اين پيشتوضيح كه در مناطق دورمانده از توسعه چون استان سيستان و بلوچستان كه تهي بوده و هست از زيرساختهاي فرهنگي و هنري و محروم است از هرگونه ابزار و امكانات حداقلي در اين زمينه، شهروندان آن ناچار خواهد بود يا دست بشويند از علاقهمنديهاي خويش يا اينكه باید با پرداخت هزينههاي گزاف نيازهاي ولو جزیی خود را در جايي غير از استان بجويند كه همين نابرابري مضاعف سبب سرخوردگي استعدادها شده و نيز دست شستن از علايقشان. آه اي مظلومان! باري، چند روز پيش براي تهيه و دسترسي به برخي كتب يكي از نويسندگان شهير و معاصر ايراني رجوع کرده به كتابخانه عمومي شهري كه از قضا يكي از فرهنگ محورترين شهرهاي استان سيستان و بلوچستان است و استعدادهاي فراواني دارد در ادبيات، هنر، نويسندگي و شعر و امثالهم و نيز حرف بسيار براي گفتن. در همان نگاه نخست پيدا بود كه كتابدار كتابخانه و نيز مسوول آن هر دو حتي نام آن نويسنده مشهور و نيز محبوب ايراني را حتي يكبار هم نشنيده بودند چرا كه براي سرچ كليدواژه چندين بار نام نويسنده را از بنده سوال کردند و نيز اينكه در چه ژانري فعاليت دارد تا سرچ كنند نام مورد نظر را! واي بر ما! پس از چند بار تكرار نام نويسنده توسط بنده و حصول اطمينان از درست بودن كليدواژه، نتيجه جستوجوي كتاب در سامانه كتابخانه شد عدم موجود بودن كتب اين نويسنده شهير. احتمال دادم كتب نويسنده در ميان دهها هزار كتاب موجود در كتابخانه هست ولي شايد ثبت سيستم نشده باشد چرا كه بارها چنين تجربههايي را داشتهام؛ بنابراين به بخش مربوطه رفته و مشغول جستوجوي فيزيكي كتابهاي مورد نظر شدم كه حتي پنج دقيقه نتوانستم در آن گرماي نزديك به 50 درجه ادامه بدهم كار جستن را چرا كه به گفته مسوول كتابخانه چند روزي ميشد سيستم سرمايشي آن بخش از كار افتاده! اي دل غافل! به ديگر كتابخانه دولتي شهر مراجعه کردم كه نتيجهاي جالب توجهتر از اين داشت چرا كه تنها نيروي آن به مرخصي شش ماهه زايمان رفته و كليد نيز دست ايشان بود و امكان دسترسي به كتاب تا آن زمان هم غيرممكن! به كجاي اين شب بياويزم قباي ژنده خويش را !!! خلاصه جان كلام پس بايد گفت به عمل كار برآيد نه به آمار؛ يار! حال اين آمارسازي و ارقامبازي و نيز اين همه پريشان احوالي و نابهساماني موجود در سيستم اداري و مديريتي بيشتر برميگردد به عبارت معروف «هيچ چيز سر جاي خود نيست.» كه همواره يا از روي گلايه و يا اينكه از سر عدم رضايت بر سر زبانها نشسته و بيگمان همه مصائب مبتلا به اين ملك نيز برميگردد زير سر همان. به هر روي كوتاه كنم سخن را؛ كه اگر مديران ما با كتاب اين گونه بيگانه نبودند و كتابدارانمان نيز با نام اهل قلم و فن خود آشنا، بيترديد همه چيز سرجاي خود قرار ميگرفت و اكنون نيز حال و روز ما اين نميبود كه فقط در آمار ركورد ميشكنيم نه در عمل خويش؟! خير پيش.