ارتقاي كيفيت در آموزش و پرورش ايران
سيدجواد حسيني
۱ - همه فعاليتها، برنامهها و اقدامات نظام تعليم و تربيت بايد هدفمند و در راستاي ماموريت اصلي آموزش پرورش همجهت شوند. بسياري از فعاليتها و برنامههاي اكنون آموزش و پرورش در راستاي ماموريت اصلي نظام آموزشي كشور نيست. برخي از آنها در فاصله با ماموريت و برخي در تضاد با آن قرار دارند. اين فرآيند چيزي جز هدررفت امكانات، خصوصا ظرفيتهاي نيروي انساني كه ۱۲ سال از بهترين دوران عمر خود را در آن ميگذرانند، نيست.
۲- همراهي و سازگاري خواستهها و نيازها در نظام تعليم و تربيت با يكديگر؛ در بسياري از موارد بين آنچه از نظام تعليم و تربيت ميخواهيم با آنچه اين نظام بايد آن را محقق سازد، سازگاري وجود ندارد و گاه فاصله و در برخي موارد تضاد بين خواسته و نياز، مسير حركت ماشين بزرگ تعليم و تربيت را با چالش جدي روبهرو ميسازد. در آموزش پرورش اين امر به ظاهر بديهي به كلي به فراموشي سپرده شده است.
٣- رويكرد امنيت فرهنگي به جاي فرهنگ امنيتي؛ نظام تعليم و تربيت معلمان، دانشآموزان، مديران آموزشي، دانشجو-معلمان دانشگاه فرهنگيان كه اركان اصلي نظام تعليم و تربيت را شكل ميدهند، بايد در يك محيط امن فرهنگي فعاليت كنند تا انسانهايي شجاع، نقاد و خلاق بار آيند و اين موضوع با اتخاذ رويكرد امنيت فرهنگي به جاي فرهنگ امنيتي قابليت تحقق پيدا ميكند.
۴-رويكرد آزادسازي پتانسيلهاي اقتصادي نظام آموزشي؛ بر اين اساس آموزش و پرورش را ميتوان لشكر اقتصادي بزرگ اما بالقوه و خفته دانست كه با تاكيد بر بسترسازي قانوني بايد بيدار و از قوه به فعل درآورد . در آن صورت اقتصاد آموزش و پرورش به طرز معناداري از وابستگي صرف به اعتبارات دولتي تا حدودي نجات يافته و مشكل مزمن و پايدار تامين اعتبار در آموزش و پرورش تا حدودي مرتفع ميشود. البته اين بدان معنا نيست كه بيتوجهي دولت به آموزش و پرورش از حيث تخصيص بودجه و اعتبارات توجيه شود، زيرا وفق اصل ۳۰ قانون اساسي دولت مكلف است اعتبارات لازم براي استانداردسازي نظام تعليم و تربيت را تخصيص دهد، به گونهاي كه در سطح جهان معتقدند حداقل ۲۰ درصد اعتبارات كشور را بايد به آموزش و پرورش اختصاص داد.
۵-رويكرد شفافيت و پاسخگويي؛ نظام آموزش و پرورش پهنپيكرترين سيستم اداري كشور با نزديك به ۱۷ ميليون دانشآموز، 115 هزار مدرسه، يك ميليون پرسنل و ۷۵۰ منطقه آموزشي است. اين ابرسازمان بايد در زمره سازمانهاي شيشهاي قرار گيرد و تصميمات و برنامهريزي آن شفاف در معرض ديد همگان قرار گيرد و از سازمان كلبهاي يا غاري شكل خارج شود.
۶ -رويكرد مشاركتجويانه؛ مشاركتپذيري و پرهيز از تصلب و تمركز در نظام آموزشي ايران امري ضروري و اجتنابناپذير است، زيرا اكنون اين نظام به شدت متصلب و متمركز است و در عمل مشاركتپذير نيست. نتيجه اين وضعيت، كاهش انگيزه خلاقيت و نوآوري در معلمان و مديران مدارس است.
۷ -رويكرد مديريت جامع عملكرد (سنجش، ارزيابي جامع و بهبود عملكرد)؛ علماي علم مديريت بر اين باورند كه نيمي از موفقيت يك سازمان به ارزيابي نظارت بر ميزان تحقق اهداف و عملكردها مربوط ميشود. نظام تعليم و تربيت ايران در ابعاد مختلف خود بايد سنجش شود تا ميزان موفقيتش در دسترسي به اهداف مشخص و بر اساس ارزيابيها فرآيند بهبود عملكرد محقق شود. ما در بسياري از قلمروها مانند كيفيت معلمان، سنجش تربيت در ساحتهاي غيرآموزشي، كيفيت مديريت مدارس و غيره هيچگونه سنجشي نداريم.
۸ -اتخاذ رويكرد آموزشهاي ارگانيكي يعني آموزشهاي مسالهمدار مبتني بر نيازهاي جامعه و در پيوست با آن به جاي آموزشهاي مكانيكي و در گسست از جامعه؛ آموزشهاي تركيبي مبتني بر استعدادها و تفاوتهاي فردي دانشآموزان به جاي آموزشهاي خطي و يكسانساز كارخانهاي.
٩- رويكرد نظام تصميمگيري علم پايه و دانش بنياد، آيندهپژوه، مدرسهمحور و مشاركتپذير مبتني برخرد جمعي به جاي نظام تصميمگيري سطحينگر، هيجانزده، فردي، مبتني بر تجارب و دادههاي شخصي، محفلي و پراكنده، محدوديتآفرين بدون توجه به آيندهپژوهي و تجارب مفيد داخلي و بينالمللي .
۱۰- رويكرد دارايي مبنا و ثروت پايه به جاي رويكرد مبتني بر كمبود و نقصمحور؛ در رويكرد دارايي مبنا، دانشآموزان به عنوان يك سرمايه انساني تلقي ميشوند و با توجه به استعدادهاي فردي همه استعدادها و ظرفيتهاي آنها دارايي تلقي ميشود كه تعليم و تربيت مبتني بر آن به شناسايي و رشد استعداد همت ميگمارد و پيش از آنكه بر نداشتههاي دانشآموزان متمركز باشد، داشتههاي او را در مركز نگاه و محور رشد و تعالي قرار ميدهد و از اين طريق نه تنها استعدادهاي دانشآموزان شكوفا ميشود، بلكه نقصها و كمبودهاي او آرام آرام برطرف ميشود.
۱۱ - رويكرد توجه به دگرگونيهاي نسلي و عصري و مناسبسازي محتوا، شيوههاي ياددهي- يادگيري و نظام مديريت و برنامهريزي درسي با آن؛ زمانه امروز را عصر دگرگونيها ميدانند و به تبع آن خصوصيات نسلي دانشآموزان كه به نسل زد و آلفا شهرت دارند كاملا متمايز است و شخصيت ايشان را متفاوت از نسلها و عصرهاي پيشين ميگرداند. اگر نظام تعليم و تربيت خود را با اين دگرگونيها منطبق نگرداند و سازمان خود را دچار تجديد حيات و نوسازي نكند، دچار عارضه ناهمزماني و ناهمزباني با نسل و عصر ميشود.