سفري به سوي وحدت و تحول دعوتي از فرزين رحيمزاده درباره باني
تنوع عصبي (نورودايورسيتي) و مشكلات بشريت
فرزين رحيمزاده در ايالات متحده با نام فرزين ايليچ شناخته ميشود. نوجواني او در دهه ۱۹۷۰ در تهران گذشت و مسير زندگي او را شرايط فكري، سياسي و فرهنگي آن روزگار تهران شكل داد. با اين حال، او چندين بار خود را در مواجهه با چالشهايي بازسازي كرد كه انسانهاي برخوردار از تنوع عصبي در زندگي روبهرو ميشوند. فرزين را منصور ملكي با نوشتههاي ايوان ايليچ آشنا كرد. ملكي معلم محبوب فرزين در دبيرستان مرجان بود و بعدها نيز در فيلمهاي تجربي هشت ميليمتري فرزين نقشهايي ايفا كرد. آموزش انتقادي ايوان ايليچ به فرزين كمك كرد تا بهطور غريزي و خودآموز در مسيري سرشار از تنوع عصبي، در آموزش، فيلمسازي و تحقيق در داخل و خارج از مرزهاي نهادي حركت كند. فرزين در سالهاي اخير عضو ارشد دانشگاه هاروارد بوده و در آنجا رويكرد آموزشي نوآورانه خود را معرفي كرده است. وي همچنين در سه سال گذشته عضو كميته برنامهريزي پروژه تنوع عصبي استانفورد بوده است.
اكنون كه درگير چالشهاي عميق ابتلا به مرحله چهارم سرطان هستم، همچنان به مشكلات حياتي پيش روي بشريت فكر ميكنم. بهطور خاص به اين ميانديشم كه شناخت بهتر تنوع عصبي/ neurodiversity و گنجاندن ارزشهاي اخلاقي در روابط جهاني چگونه ميتواند در يافتن راهحلهاي مناسب براي اين مشكلات به ما كمك كند.
تنوع عصبي پديدهاي مرتبط با اشكال مختلف سيمكشي مغز است. اين اصطلاح ممكن است براي بسياري از افراد جديد يا ناآشنا باشد. اكثر انسانها به لحاظ عصبي طبيعي («نرمال») يا نوروتيپيكال/ neurotypical به شمار ميروند و تنها حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد از جمعيت جهان برخوردار از تنوع عصبي يا نورودايورجنت/ neurodivergent هستند. اين افراد در همه اقشار وجود دارند. برخي افراد مشهوري كه ميتوان آنها را واجد تنوع عصبي خواند، عبارتند از: لئوناردو داوينچي، علّامه روزگار خود؛ گرتا تونبرگ، دوستدار محيط زيست؛ سيمون بيلز، قهرمان ژيمناستيك؛ ريچارد برانسون و استيو جابز، كارآفرين؛ وارهول، نقاش و بابي فيشر، قهرمان شطرنج.
افراد برخوردار از تنوع عصبي يا نورودايورجنت عموما قادر به درك ارتباطات منطقي پيچيدهاي هستند كه ممكن است در وهله اول در چارچوبهاي استاندارد نگنجد، اما به نوآوري و خلاقيتهايي منجر ميشود كه در يافتنِ راهحل براي مشكلات پيچيده بشريت (مانند درگيريهاي خشونتآميز، بحرانهاي اقليمي و نابرابريهاي سلامت) نقشي حياتي دارد. همانطور كه نويسنده امريكايي، «هاروي بلوم» به درستي در آتلانتيك بيان كرده: «تنوع عصبي ممكن است براي نسل بشر به همان اندازه حياتي باشد كه تنوع زيستي براي زندگي بهطور كلي. چه كسي ميتواند بگويد چه شكلي از سيمكشي مغز در هر لحظه به بهترين راهحل منجر ميشود؟»
با وجود اين، در واقعيت، بسياري از افراد واجد تنوع عصبي يا نورودايورجنت به حاشيه رانده ميشوند، زيرا افكارشان را افراد فاقد تنوع عصبي يا نوروتيپيكال به راحتي درك نميكنند. از اين رو استقبال از «تنوع عصبي» فرصتي براي دگرگون كردن در اختيار ما ميگذارد. با پذيرش و ادغام ديدگاههاي عصبي متفاوت و ساختن يك سيستم فراگيرترِ مبتني بر تنوع عصبي ميتوانيم درك انسان را تقويت كنيم و از هزينههاي سرسامآور شكست در روبهرويي با مشكلات حياتي بشر بكاهيم.
مواجهه با چالش نهايي هستي براي من فرصتي است كه از تجربيات و بينشهاي زندگي براي گذر به يك چشمانداز مشترك استفاده كنم. اين آزمايشي جسورانه است براي نشان دادن اينكه چگونه انسانهاي برخوردار از تنوع عصبي يا نورودايورجنت نه تنها ميتوانند در اين دنيا پيشرفت كنند، بلكه استعدادهاي منحصربهفرد خود را بهطور راهبردي در راه نوآوري و همكاري به كار اندازند. براي حل مشكلات پيچيده جهان، ما همچنين نيازمند پيكربندي مجدد اخلاق در روابط جهاني هستيم تا با بهبود اولويتها از جنبههاي صرفا شخصي درد و رنج خود فراتر برويم و در التيام زخمهاي جمعي بشر دست به كار مشتركي بزنيم.
در اين چارچوب است كه از شما دعوت ميكنم در اين سفر به من بپيونديد تا مانند سيمرغ عطار، «سيمرغ» نماد وحدت را بيابيم. اين سفر صرفا نمادين نيست، بلكه فراخواني براي عمل است؛ عملي كه از ديدگاه من مستلزم بازنگري به اين مشكلات پيچيده از دريچه «تنوع عصبي» براي حل آنهاست.
زمان كوتاه است و مسائل حياتي. من خوشبينم كه خيليها در اين سفر به سوي سيمرغ افسانهاي به من بپيوندند. اين مشاركت ميتواند در مجموعهاي از گفتوگوها به ايجاد يك ديد جمعي و فضايي دگرگونكننده كمك كند كه در آن افرادي با سيمكشيهاي مغزي متفاوت با يكديگر همكاري كنند، داستانهاي خود را بگويند، نوآوري كنند، آزمايش كنند، تكرار كنند، شكست بخورند، رشد كنند و بالاخره موفق شوند.
تحقيقات و تجربه من نشان ميدهد كه تنوع عصبي حلقه مفقوده در پاسخ به چالشهاي بزرگي است كه بشريت با آن مواجه است. بهترين راه براي درك تنوع عصبي، گفتن داستانهاي افراد واجد تنوع عصبي است. يكي از اين داستانها، داستان همسر امريكايي خودم است كه در طول ۴۳ سال با وجود چالشهايي بزرگ با فداكاري از شوهر ايراني نورودايورجنت خود حمايت كرده است. بينشهاي حاصل از سفر ما ميتواند با تاثير مخرب ارائههاي نادرستي مانند فيلم «بدون دخترم هرگز» مقابله كند.
براي آغاز اين سفر شجاعانه به سوي وحدت و دگرگوني، مشتاقانه منتظر پاسخ شما به اين دعوت براي گفتوگو و شنيدن داستانهاي شما هستم:
agentofhistory@gmail.com
frahimzaadeh@gmail.com
1- https://financialtribune.com/articles/art-and-culture/51152/mansour-maleki-s-book-to-be