• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5856 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۵ شهريور

تغيير پايتخت، تعارف در وفاق ملي؟

نيوشا طبيبي

تهران دوره كودكي و نوجواني من، جاي مطلوبي براي زيستن نبود. در سال‌هاي جنگ، فرصتي براي پرداختن به كيفيت زندگي نبود. آلودگي هوا و ترافيك و هزار گرفتاري ديگر گريبانگير شهروندان بود. اساسا چيزي به نام «شهروند» هم مطرح نبود. زماني كه مي‌خواستند مردم را خيلي محترمانه خطاب كنند، حداكثر تركيب «اهالي محترم تهران» را به كار مي‌بردند، يعني خبري از حق شهروندي و مسووليت شهروندي نبود كسي هم از اينها چيزي نمي‌دانست. ريختن آشغال بر زمين عادي بود و جمع‌آوري زباله وظيفه شهرداري. تنها وظيفه‌اي كه همگان براي شهرداري قائل بودند همين پاكسازي شهر بود. تصور نكنيد كه اين كار هم به صورت مكانيزه انجام مي‌شد و كاميون و ماشيني در كار بود، نه! رفتگر‌هاي محترم و بسيار زحمتكش كه جملگي پيرمردهاي بالاي شصت سال بودند، با يك چهارچرخه بسيار كثيف و با لباس كارگري معمولي يا لباس عادي و روزمره، زباله‌هاي محله را جمع‌آوري و به محل‌هاي مشخصي منتقل مي‌كردند. نه دستكشي داشتند و نه يونيفورمي. تمام تجهيزات‌شان در همان گاري و يك جارو و يك بيل - براي رفع انسداد جوي‌هاي آب - خلاصه مي‌شد. چند كاميون «ليلاند» پر دود و دم و پر سر و صداي حمل زباله مي‌آمدند و اين زباله‌ها را بار مي‌زدند و مي‌بردند. تفكيك زباله خانگي و بيمارستاني تقريبا وجود نداشت. خانه آن روزهاي ما در مجاورت بيمارستان «به‌آور» - بعدا پانزده خرداد - بود. خوب به خاطر دارم كه زباله‌هاي خونين بيمارستاني، لوله‌ها و سرنگ‌ها را بيرون از بيمارستان انباشته مي‌كردند تا فردا جمع‌آوري شود. خرابه و زمين خالي پر زباله در همه محله‌هاي شهر ديده مي‌شدند. همين خرابه‌ها محل تجمع معتادان و بزهكاران بودند و اتفاقات ناگواري در اين زمين‌هاي خالي و خرابه‌ها مي‌افتاد. اين زمين‌‌ها محل انباشت زباله‌هاي بزرگي بودند كه رفتگرها نمي‌توانستند با گاري‌هاي خود حمل كنند.
شهر چندان توسعه پيدا نكرده بود ولي هنوز كوچه باغ‌هاي شميران پابرجا بودند. خانه‌هاي آجري زيباي دهه سي و چهل در محله‌هاي مختلف فراوان ديده مي‌شدند، از اين جهت تهران آن روزها بناهاي قشنگ‌تري داشت، اما كيفيت زندگي در آن - تا قبل از ۱۳۶۸ - شايد معادل عقب‌افتاده‌ترين شهرهاي جنوب آسيا بود. اوضاع در جنوب شهر تهران از اين هم بدتر بود. مردم ساكن در نواحي جنوبي، درگ   مشكلاتي عميق‌تر بودند. به‌طور مثال وجود صنايع و مراكز به‌ شدت آلاينده مانند كشتارگاه بزرگ تهران، در مجاورت يكي از پرتراكم‌ترين مناطق جمعيتي، كيفيت زندگي را به نازل‌ترين سطح كيفي تنزل داده بود. در حوالي همان سال‌ها، يعني در پايان جنگ، صحبت از تغيير پايتخت بود. مي‌خواستند تهران را با همه مشكلاتش رها كنند و بروند جاي ديگري شهري با مشكلات جديد بنا كنند. انتصاب غلامحسين كرباسچي به عنوان شهردار تهران، در سال ۱۳۶۸، نقطه عطفي در حيات تهران شد. كرباسچي واقعا توانست تهران نيمه مخروبه رو به موت را دوباره احيا كند. او شهرداري را از موسسه حمل زباله به سازماني مدرن با مسووليت‌هاي گوناگون فرهنگي و اجتماعي تبديل كرد. شعار «شهر ما، خانه ما» يادآور مسووليت و حق شهروندي بود. شهروندان حق داشتند كه شهري قابل زيستن داشته باشند و در ضمن مسووليت پاكيزه نگهداشتن اين شهر بر عهده آنها هم بود. همه حكايت استمرار شهرداري كرباسچي در كاشتن گل در معابر عمومي به‌رغم چيدن آنها توسط مردم را شنيده‌ايد. تهران آن روزها - تا پيش از تغييرات شهرداري و نگاه مديريت شهري - قابل سكونت نبود. در خواب هم نمي‌ديديم كه در ميدان كشتارگاه، روزي اركستر مجلسي كنسرت بدهد. خاطرات بهروز غريب‌پور در تاسيس فرهنگسراي بهمن بسيار خواندني است. درست مثل يك روياست، ميدان كشتارگاه آن روزگار را با ميدان بهمن امروزي قياس نكنيد. صحبت زمين تا آسمان است.
اما شهرداري كرباسچي توانست نگاه‌ها را تغيير بدهد. براي شهروند حق خوب زيستن قائل شد، به ابعاد ديگري از حيات شهري توجه كرد. فرهنگسراها و خانه‌هاي فرهنگ محلات، كتابخانه‌ها و سالن‌ها و گالري‌هاي متعددي توسط شهرداري برپا شدند. در محل زمين‌هاي رها شده و خرابه‌هاي زباله‌دانی و جرم‌خيز، بوستان‌هاي كوچك و بزرگ يا زمين‌هاي ورزش محلي ساخته شدند. روزنامه همشهري شيوه روزنامه‌نگاري قديمي را تغيير داد. شهرداري كرباسچي رنگ و موسيقي و فرهنگ به شهر خاكستري و دل‌مرده تهران آورد.
قطعا به بعضي از كارهاي آن دوره نقدهايي وارد است. بي‌شك كه خطا داشتند، اما توانستند كه در بازه زماني نسبتا كوتاهي مردم را با شهرشان پيوند دهند. به آنها آموزش شهروندي دادند. مردم از «اهالي شريف» به «شهروندان محترم» داراي حق تبديل شدند. 
امروز هم اگر منصب بسيار مهم و حياتي شهر تهران را از بازي‌هاي سياسي بركنار نگه ‌دارند و به جاي پاداش دادن اين صندلي به هر مدير ناكارآمد و بي‌تجربه‌اي، آن را به كساني كه تخصص و تجربه و دانش روز‌آمد دارند بسپارند، ممكن است تهران دوباره زنده شود. 
جا‌به‌جا كردن پايتخت، يعني رها كردن شهري كه بيش از 200 سال ميزبان مركز بوده و امروز ميليون‌ها نفر «انسان» ساكن آن هستند. رانت‌خواران از حالا در پي اطلاع يافتن از محل پايتخت جديد هستند تا زمين‌ها را بخرند و بعد گران‌تر بفروشند و هزار مفسده و ناهمگوني ديگر را مرتكب شوند. شهر را از دست سياست‌بازان كار نابلد پرادعا كه شهرداري تهران را با حزب سياسي و عقيدتي اشتباه گرفته‌اند، رها كنيد راحت‌تر است يا شهري به عظمت تهران را به جاي ديگري - در مجاورت سواحل جنوبی - منتقل كنيد؟! آيا در تعارف شعار «وفاق ملي» چنان گير كرده‌ايم كه نمي‌توانيم تا انتخابات آينده شوراها، به نفع مردم و زيست در تهران فشاري به شهردار فعلي بياوريم؟

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون