مسير پرپيچ و خم مصرف رسانهاي شهروندان
سميرا بختيار
در اين چند سال اخير يكي از واژههاي پرتكرار و البته مهم حوزه رسانه و ارتباطات، مرجعيت رسانهاي بوده است. واژهاي بحق كه همچنان خبرنگاران و فعالان رسانهاي در انتظار محقق شدن آن هستند. در اين يادداشت قصد ورود و تاكيد بر مرجعيت رسانه را ندارم، چراكه هر آنچه لازم و راهبردي بوده، اساتيد و پيشكسوتان مطبوعاتي به خوبي بيان كردهاند. در اينجا ميخواهم به يك واژه و مقوله مهم ديگري از رسانه به نام مصرف رسانهاي بپردازم. مقولهاي كه كمتر در رسانهها مطرح ميشود ولي با توجه به فراگير شدن شبكههاي اجتماعي، حساسيت و توجه به اين مهم بايد در اولويت باشد. طبق تعاريف مرسوم، مصرف رسانهاي به معناي اينكه چگونه از رسانهها درست و به اندازه استفاده كنيم كه آسيبهايش به حداقل و بهرهوري ما به حداكثر برسد. طبيعتا در دنياي نوين و رسانهاي شده امروز كسي منكر استفاده از ابزارهاي ارتباطي و حضور در رسانه و شبكههاي اجتماعي نيست، اما نحوه و زمان و نوع رسانه به شدت بر روان و سبك زندگي و ارتباطات و رشد شخصيتي بسيار اثرگذار است. در كشوري چون ايران كه همگي به وضوح از شرايط تفريح و اوقات فراغت و سرگرميهاي عمومي با خبريم، بسيار طبيعي است كه جوانان و نوجوانان و حتي كودكان ما ميخواهند بيشترين زمان خود را صرف چرخيدن در فضاي مجازي بكنند. اما به نظر ميرسد اين چرخيدن در ازاي از دست دادن زمان و عمر و جواني و...رسيده است. مسالهاي كه به عينه هر روز در ميان خانواده، محل كار، دوستان و ... شاهدم.
مسالهاي كه در اين ميان بسيار ناراحتكننده به نظر ميرسد، موضوعات و صفحات سطحي است كه اغلب شهروندان دنبال ميكنند بدون اينكه به آورده آن پيج و نمايش و تصاوير پي ببرند.
در اينجا بد نيست به تحليل يك فعال رسانهاي هم اشاره كنيم كه ميگويد: «يافتهها نشان ميدهد كه تغيير مكرر كمتر و غوطهور شدن بيشتر در يك محتوا ميتواند به تجربيات رسانهاي مثبتتر منجر شود. براي مثال محتواي طولانيتر مانند روايتها، امكان تعامل عميقتر را فراهم ميكند. درحالي كه ويديوهاي كوتاه اغلب فاقد قوس داستاني قانعكننده هستند كه منجر به افزايش اسكرول، جابهجايي و درنهايت خستگي و بيحوصلگي بيشتر ميشود. اگر براي رفع بيحوصلگي خود به اينستاگرام پناه ميبريد بهتر است از محتواهاي خيلي سطحي دوري كنيد و بر اساس علاقه خود مشغول يادگيري و كاوش در موضوع خاصي باشيد در غير اين صورت اينستاگرام
نه تنها احساس بيحوصلگي را كاهش نميدهد، بلكه باعث افزايش آن نيز ميشود.»
تمام مواردي كه در بالا مطرح كردم از تجربه زيسته و مشاهده ميداني بوده و حتما و حتما نيازمند كار پژوهشي و عميق است. اميدوارم ما فعالان رسانهاي كه اين روزها رسانه به عنوان يك عضو مهمي از خانواده درآمده، به سمت شناسايي بيشتر هدف رسانهاي خود و اعضاي خانواده برويم و ضمن بحث در اين باره آگاهي و اطلاعات خود را در اين حوزه افزايش دهيم.
در پايان اينكه، اين روزها دولت چهاردهم بر اهميت حكمراني فضاي مجازي تاكيد كرده و در مجلس خواستار تدوين چارچوبي مهم براي نظارت در اين فضا شده است. فارغ از اهميت اين مساله، حاكميت بايد نگاه دوطرفه به فضاي رسانهاي به ويژه از نوع مجازي آن داشته باشد و تنها به حكمراني و نظارت و تدوين چارچوب از جانب خود ننگرد، بلكه به فكر نوع استفاده و مصرف و فرهنگ و رژيم رسانهاي شهروندان هم باشد.
از طرفي ديگر هر حاكميتي براي توسعه و تحول در كشورش طبيعتا نيازمند افرادي آگاه، متخصص، هوشمند و خبره است. حال با توجه به چنين نياز و ضرورتي، اگر مصرف رسانهاي شهروندان همچنان سطحي و بدون آوردهاي باشد، حتما پيشرفت آن جامعه با موانع زيادي روبهرو خواهد شد و مدام تجربه درجازدگي را متحمل خواهد شد.