به سوي رُم
مرتضي ميرحسيني
آن روز از ماه اكتبر باران شديدي ميباريد. اما برنامه تغيير نكرد. فاشيستها طبق قرار قبلي راهي رُم شدند و آنهايي كه در رُم بودند شهر را اشغال كردند. خود موسوليني در ميان راهپيمايان نبود و بعدتر، زماني كه از بُرد قطعي هوادارانش مطمئن شد با قطار به رُم رفت. حكم نخستوزيرياش را از پادشاه ايتاليا گرفت و قدرتي كه او آنهمه در شهوتش ميسوخت، تصاحب كرد. كسي مانعش نشد و ماجرايي كه نقطه عطفي در تاريخ فاشيسم است - متفاوت با روايتهايي كه از آن زمان خود فاشيستها جعل كردند - با حداكثر ده، دوازده نفر تلفات به پايان رسيد. به نوشته كنت سي ديويس، ارتش ايتاليا به دستور پادشاه پاي خود را از اين كشمكش بيرون كشيد و عرصه را به هواداران موسوليني واگذار كرد. «در حالي كه سربازان ايتاليايي بهراحتي ميتوانستند راهپيمايان حامي موسوليني را از رم عقب برانند، پادشاه كه وحشت سراسر وجودش را گرفته بود، روز بعد (29 اكتبر) از منشي خود خواست موسوليني را از دفترش در ميلان به رم فرابخواند.» او را مرد آرماني خود خواند و نخستوزيري را تقديمش كرد. «مردم رم در خيابانها صف بسته بودند تا رژه پنجساعته فاشيستها را تماشا كنند. روايت راهپيمايي به سوي رم خيلي زود در ميان ايتالياييها، رنگ و بوي افسانه به خود گرفت. در مورد تعداد راهپيمايان سياهپيراهني كه در اين مراسم رژه رفتند اختلاف نظر بسياري وجود دارد، اما احتمالا اين عده بيشتر از سي هزار (حتي به روايتي كمتر از پانزده هزار) نفر نبودهاند. رقمي كه با گذشت زمان، فاشيستها آن را بيش از اين ادعا كردند... پروپاگانداي فاشيستهاي ايتاليا تعداد قربانيان را هزاران تن اعلام كرد تا اين راهپيمايي حماسيتر به نظر برسد.» حتي بعد كه كتابهاي درسي را مينوشتند، نوشتند كه فاشيستها به رهبري موسوليني بودند كه با قيامي حماسي ايتاليا را از هرجومرج نجات دادند و نظم و ثبات را در كشور برقرار كردند. فاشيستها - چنانكه رويه نظامهاي تماميتخواه است - حكومتشان را روي دروغ بنا كردند و مواد مصالح بعدي در استحكام اين بنا را هم از همين جنس برداشتند. شايد بعدتر در همين دروغهاي دستساز خودشان فرورفتند و يادشان رفت كه ماجرا واقعا چه بوده است. اما آنچه ساختند جز با سركوب و اختناق و پروپاگاندا دوام نميآورد و از پس آزمونهاي جدي - مثل درگير شدن در جنگ دوم جهاني - برنميآمد. اما اين نكته مهم كه مارتين بلينكهورن در كتاب «فاشيسم و راستگرايي در اروپا» به آن اشاره ميكند نيز نبايد ناديده بماند. «اقبال بلند موسوليني و فاشيسم حكم ميكرد شخصيتهاي بلندمرتبه نظام سياسي ايتاليا در 1922 به اين نتيجه برسند كه فاشيسم شايسته همان نقش اجرايي است كه موسوليني طلب ميكرد. بيترديد نيروي عريان و بيپرواي فاشيستي در راس قوا همان چيزي ميبود كه جامعه و سياست ايتاليا سخت به آن محتاج بود. اينكه چگونه فاشيسم موفق شد به راس قدرت سياسي صعود كند در هالهاي از ابهام قرار داشت، اما در هر حال آنان به ادعاهاي شبهانقلابي و لافوگزاف محض - رژه مشهور رم نمود چشمگير آن بود - تشبث جستند. در اين ميان عامل تعيينكننده رضايت و خواست عموم سياستمداران ليبرال، امراي ارتش و ويكتور امانوئل سوم، پادشاه ايتاليا بود. موسوليني در روزهاي پاياني اكتبر 1922 نخستوزير ايتاليا در دولت ائتلافي و اندكي با راي پارلمان حق اعلام وضعيت فوقالعاده به او تفويض شد.» بعيد است آن روزها در ايتاليا كسي پيشبيني روشني از آينده ميداشت و حتي بسياري، ماجرا را سادهتر از آنچه واقعا بود، ميديدند. «محافظهكاران قدرتمندي كه به او اجازه ترفيع تا حد نخستوزيري را داده بودند و سالهاي بعد نيز بهرغم داشتن اختيارات كافي تلاشي براي پايينكشيدن او نكردند - تا زماني كه ديگر بسيار دير شده بود - فاشيسم را پديدهاي موقت ميدانستند» كه ميتوانست نيروهاي جوان جامعه را سازماندهي كند و چپها را درهم بشكند. بخشي از طرح بزرگ آنان براي ايتاليا عملي شد، اما حوادث در مسيري كه انتظارش را داشتند پيش نرفت.