گروه هنر و ادبيات
«سلام سلام سلام». اين پيشاني مكرر سخن، در زبان مهاجري است كه از چند سال پيش ميان فيبرهاي نوري خانه كرده و با تقلا در انبان واژههاي فارسي، رنج دوري از خانه را رفع و رجوع ميكند.
باني نشست شامگاهي ارادتمندان ابوالفضل بيهقي در روزي كه تقويم به بزرگداشت بيهقي ايستاده، خودش را با همين چند جمله معرفي كرد: «مهاجري كه از چند سال پيش...»
دكتر مونا رهگذر، زبانشناس، ساكن استكهلم سوئد و يكي از اهالي كارگاه بيهقيخواني ياسين حجازي است. كارگاهي كه حالا ديگر 4 سالي از عمرش ميگذرد و جمعي را حول محور كلمات جمع كرده كه بهطوري شگفت، قريبند و غريب!
قرابتشان از دريچه ادبيات است كه به حضوري مستمر پاي ميراث بيهقي انجاميده و غريب بودنشان از نگاه چشم ظاهربين كه هر چه ميچرخد ميان اسم و رسم و قومها و مشغلههاشان، بيشتر به حيرت ميآيد از انس و الفت مستمرشان پاي بيهقي. آدمهايي كه هفتهاي يكبار در چهارشنبههاي تاريخپسند، چراغ حضورشان در يك كارگاه برخط روشن ميشود و حدود 120 دقيقه از خراسان و گيلان و شيراز و اصفهان و ملاير و قم، از تهران و تبريز و سيستان، از نروژ و ايتاليا و آلمان، از سوئد، از نيويورك و... مينشينند پاي بيهقيخواني نويسنده و نمايشنامهنويس عصرمان: ياسين حجازي.
مهمانان آن نشست شامگاهي اول آبان براي بزرگداشت بيهقي، همين جمع بودند. برخيشان حاضر با جسم و جان، برخي ديگرشان كه بيش هم بودند و كم نبودند، حاضران برخط.
احترام بيهقي به شخصيتهاي داستانهايش
دكتر رهگذر كه از حدود 4 هزار كيلومتر آن طرفتر، چراغ اين نشست را روشن كرده بود، همان ابتداي جلسه در شرح دليلش گفت: براي گرد شدن و شنيدن از مردي كه اهل كلمه بود و هزار سال قبلِ ما زيست و كتابش ميراث ماست. وي گفت: بيهقي در كتابش همه ظرفيتهاي نحوي، آوايي، واژگاني و صرفي را به نمايش گذاشته و كنار همينها، جنبه دراماتيك نثر فارسي را به رخ مخاطبش ميكشاند.
او گفت: من به لطف كارگاه بيهقيخواني ياسين حجازي، از بيهقي ادب و احترام او را به تكتك شخصيتهاي داستانياش آموختم؛ چه آنها كه دوستشان دارد و چه آنها را كه دوست ندارد. از او قضاوت شخصي نداشتن در روايت تاريخ را آموختم و بسيار بيش از اينها هم آموختم از مردي كه مغرور نيست و همواره از استادش به نيكي ياد ميكند. خودش را درباره قشر ضعيف جامعه مسوول ميداند و صداي سكوت و غم را در هر فرو گرفتن ناعادلانهاي در متنش به وضوح بلند ميكند.
رهگذر با همين چند خط، صحبتهايش را پايان داد تا مهمان ويژه جلسه، گفتن از بيهقي را آغاز كند. مهمان ويژه، قطبالدين صادقي بود و رهگذر اينطور نشست را به او سپرد: سالها پيش از شما شنيدم كه گفتيد جهان براي رنج شما ارزشي قائل نيست، اين جلسه تلاشي است عليه رنج و براي كاشتن بذر اميد.
نظريهاي براي رسيدن به تئاتر ملي
قطبالدين صادقي، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي، فيلمنامهنويس، نمايشنامهنويس و مترجم كه نمايشنامههاي اقتباسي او از متون كهن فارسي از جمله تاريخ بيهقي، پرتعداد است، مطلع صحبتش را به جايگاه يگانه ايران از نظر داراييهاي ادبي اختصاص داد: «اگر انگليس، فرانسه و آلمان يكي، دو شاعر بزرگ دارند، ما دستكم پنج، شش شاعر جهاني داريم و از اين نظر در جهان غني هستيم. اين يعني از نظر قدرت خلاقيت شعري در جهان تقريبا يگانهايم!»
صادقي گفت: يكي از راههاي روشن كردن فرهنگ نمايش ملي ما، رجعت به همين آثار گرانسنگ ادب فارسي است. يك ذخيره ادبي معنوي بسيار بزرگ كه اجداد ما در بدترين شرايط ممكن، ميان جنگها و غارتها و يورشها و آدمكشيها و حمله قبايل وحشي به اين سرزمين، آن را خلق كردهاند و برايمان باقي گذاشتهاند.
دكتر صادقي همين جا گريزي زد به كلاسهاي درس دانشگاهش و گفت: هميشه سر كلاس به دانشجوهايم ميگويم فكر نكنيد كه بايد ابر و باد و مه و خورشيد و فلك آماده باشند تا شما قدمي برداريد! در همين شرايط اگر گامي برداشتيد، برداشتيد. اگر برنداشتيد، هرگز برنخواهيد داشت.
او بعد از اين توصيه كه از دل خواندهها و تجربههايش برميآمد، عنوان اصلي صحبتهايش را باز كرد: «شرح نظريه راههاي چهارگانه ايجاد نمايش ملي در ايران.»
صادقي گفت: ما يك كشور كثيرالاقواميم: فارس، ترك، بلوچ، تركمن و... اين مليتهاي گوناگون كه در اين جغرافيا دور هم جمع شدهاند، براي تنظيم رابطه خودشان با ماورالطبيعه، طبيعت و جامعه، يكسري آيين به وجود آوردند كه داراي ارزشهاي فكري، نمادها و نشانههاي اعتقادي و نمايشي است. نخستين راه رسيدن به تئاتر ملي، زنده كردن همين آيينهاست. بايد روي آنها كار كنيم و به چرخه خلاقيتهاي نوين بيفزاييمشان تا ميان ما و گذشته گسستي ايجاد نشود.
احياي نمايشهاي سنتي
آقاي صادقي گفت: ميان كشورهاي مسلمان از غرب آسيا تا فيليپين و بين حدود ۲ ميليارد مسلمان، ايران تنها كشوري است كه چهار شكل نمايشي دارد؛ تعزيه كه تراژدي است، نمايش روحوضي كه كمدي است و دو نوع نمايش عروسكي سايهاي و خردهنمايشهاي ميداني. ما از اين نظر فوقالعاده دولتمنديم.
نكته اين است؛ هر قدر شكلهاي بياني بيشتري به وجود بياوريم و بشناسيم، قدرت تفكرمان وسيعتر ميشود و ميتوانيم زبانهاي گوناگوني را براي بيان مكنونات، احساسات و انديشههايمان به كار بگيريم و از اين نظر ما فوقالعادهايم.
سومين راه كه خيلي قابل احترام است، كار با ارزشهاي ادب كلاسيك است.
اصلي داريم كه در زبان فرانسه به آن ميگويند: «زبان اصلي فرهنگ». مثلا زبان اصلي فرهنگ در ايتاليا، هنرهاي تجسمي است. آنقدر در معماري و مجسمهسازي و نقاشي پيشرفتهاند كه هنر تجسمي بيان و زبان مليشان شده. در آلمان موسيقي، در فرانسه شعر، در انگليس نمايش و در ايران هم شعر. شعر، زبان اصلي بيان فرهنگي ما در طول تاريخ بوده، عارف، حماسهسرا، قصهگو يا مبارز، همه از شعر بهره بردهاند. بنابراين ما نميتوانيم از اين ظرفيت صرفنظر كنيم.
در نسبت دموكراسي و درام
آقاي نمايشنامهنويس گفت: درام قبل از هر چيز نياز به مدنيت و فرهنگ شهري و دموكراسي شهري دارد. آن دموكراسي كه در آتن بود، خاستگاه تولد نمايش شد. در دموكراسي ميگفتند هر كس فرديت دارد و حق آزادي بيان. ميگفتند همه برابرند و تبعيضي در كار نيست. ميگفتند مخالف تو به اندازه تو حق اظهارنظر دارد. اين شد كه ديالوگ به وجود آمد و درام شكل گرفت؛ ولي ما اين دموكراسي را در ايران نداشتيم، ايران هميشه در تلاطم و ناآرامي بوده، اگر هم ثباتي داشته، دموكراسي در آن نبوده. براي همين به شعر روي آورديم، چون شاعر در خلوت كار ميكند و ناامني و هرج و مرج بيرون، كمتر مخل كارش ميشود.
غرض اينكه ما نميتوانيم خودمان را از اين گنجينه عظيم محروم كنيم. بايد اينها را به عنوان پشتوانه فرهنگي، منبع رويدادها و موضوعها برگزينيم. يكي از راههاي رسيدن به تئاتر ملي كه انديشه و فضايش ايراني باشد، محورش انسان ايراني و رويدادهاي ايراني و بحرانهاي ايراني باشد و دغدغههاي ما را مطرح كند، پرداختن به همين آثار گرانسنگ ادب پارسي است. بايد دوباره از آنها الهام بگيريم، با تعبيرهاي تازه و برداشت نو.
دكتر صادقي كه سابقهاي بلند در كارگرداني و بازيگري هم دارد، اينجاي بحث، انتقاد كرد از نمايشهاي پرتعدادي كه بر اساس اقتباسهاي دست چندم از متون امريكايي روي صحنه ميرود و گفت: اين متنها هيچ ربطي به جامعه ما ندارد، كمكي به ما نميكند، مساله ما نيست. درباره ما و روح ما، حرف نميزند.
بيهقي مورخ و ملاحظات معاصر
چهارمين راه براي رسيدن به تئاتر ملي، تاريخ است. قطبالدين صادقي با اين تك جمله رفت سراغ اهميت متون تاريخي و البته؛ بيهقي:
كتابهاي تاريخ ما سرشار از حوادث ريز و درشت است كه بايد بفهميمشان. گوته ميگويد: ملتي كه گذشتهاش را نفهمد، محكوم و مجبور به از سرگيري آن است. يكي از كتابهايي كه هم بار ادبي دارد و هم يك شهادت تاريخي، يك سند تاريخي فوقالعاده است، تاريخ بيهقي است. اگر بگويم همتاي شاهنامه است، خيلي غلو نكردهام!
دكتر صادقي براي پاسخ به اين پرسش خودساخته كه چرا تاريخ بيهقي براي من سودمند و جذاب بود؟ از ويژگيهاي ممتاز متن بيهقي گفت: بهره من از بيهقي، پيش از هر چيز، به خاطر زبان متن بيهقي است. يك زبان شسته و رفته و حيرتانگيز كه برخلاف بيشتر راويان رسمي تاريخ، چاپلوس نيست. ابوالفضل بيهقي عينينويسترين نويسنده تاريخ ايران است. مختصر، مفيد، از دور و بيآنكه احساسات شخصي را در آن دخيل كند، با عقلانيت مينويسد. مثل يك نويسنده تراز اول معاصر، مثل ارنست همينگوي.
دوم اينكه شرح رويدادهاي متن بيهقي، ساختارمند است، چارچوب و سر و ته دارد. از جايي شروع ميشود، اوج ميگيرد و به نتيجه ميرسد.
سوم اينكه شخصيتهاي بيهقي، قوي، زنده و هدفمندند. ويژگيهاي جسماني، رواني، اخلاقي و فرهنگي دارند. مثل يك نمايشنامهنويس بزرگ، همه شخصيتهايش واقعا كاراكتر دارند.
چهارمين ويژگي موقعيتهاي دراماتيك بيهقياند. موقعيت يعني گير كردن بين دو گرايش. اگر اين نباشد، شخصيت جذاب نميشود. تعليق و هيجان موقعيتها در بيهقي، بينظير است.
پنجم؛ خاصيت تعميمپذيري. نوع روايت، معنا و شكل نگارش قصههاي بيهقي اين ظرفيت را دارد كه براي سخن گفتن در زبان خودمان از آن استفاده كنيم. من به عنوان يك نمايشنامهنويس ميگويم اين خاصيت تعميمپذيرياش بينظير است.
ايجاز درخشان بيهقي
دكتر صادقي گفت: در متن بيهقي چند چيز آدم را به وجد و حيرت ميآورد؛ اول زبانش كه نه محاوره است، نه كتابت. زبان محاوره نميتواند بسياري از مفاهيم و ظرايف را تعريف كند. كتابت هم سخت و سنگين است و با افعالي كه در پايان جمله ميآورد، تحرك و چالاكي ندارد ولي زبان بيهقي حد وسط اين دو است. از قضا؛ يكي از راههاي ايجاد تحرك در زبان همين است كه فعل وسط جمله بيايد و استاد اين كار، بيهقي است. اين زبان براي تئاتر، زباني ناب است.
دوم ايجاز و فشرده گفتن تا حد زيبايي ناب. آندره مالرو ميگويد: هنر از حذف كردن شروع ميشود. يان كات، منتقد تراز اول جهاني ميگويد: بزرگي شكسپير اين است كه قهرمانهايش در سه جمله عاشق ميشوند و در ۱۱ جمله كشور را به هم ميزنند و بيهقي هم در ايجاز متبحر است.
سومين نكتهاي كه ما را به وجد ميآورد، ضربآهنگ است. سريع و پي در پي و بدون زائده مينويسد. سلطان سخن است بيهقي.
چهارمين نكته بيان تصويري او است. از مهمترين ويژگيها در درام نوين همين بيان تصويري است، چون اگر درام تصوير نشود، در ذهن نمينشيند.
و نكته پنجم؛ حركتنويسي. مثل شكسپير با حركت، كلام ميآفريند و با كلام، حركت خلق ميكند. همه جملهها متن را پيش ميبرد، توصيفها و تشبيههاي اضافه و عبث ندارد.
حسن ختام نشست بزرگداشت ابوالفضل بيهقي، در سومين سالي كه از نامگذاري اول آبان به نام او ميگذرد، اشاره دكتر صادقي به نمايشنامه دخمه شيرين بود. اين نمايشنامه كه برداشتي از داستان افشين و بودلف در تاريخ بيهقي است به قلم قطبالدين صادقي نوشته شده و نشر قطره منتشرش كرده است. آقاي صادقي گفت: اين كتاب را بر اساس ويژگي تعميمپذيري بيهقي نوشتهام و در پي آن بودم كه با نوآوري در شكل و محتواي داستان مخاطب را به اين انديشه بسپارم كه تكليف ما در برابر متجاوزان چيست؟ منفعل باشيم يا مغرور؟ ما بايد آنقدر اين ميراث را بازخواني كنيم و به گنجينه ذهنيمان بيفزاييم تا تكليفمان با تاريخ روشن شود.
قطبالدين صادقي:
بهره من از بیهقی، پیش از هر چیز، به خاطر زبان متن بیهقی است. یک زبان شسته و رفته و حیرتانگیز که برخلاف بیشتر راویان رسمی تاریخ، چاپلوس نیست. بیهقی عینینویسترین نویسنده تاریخ ایران است. مختصر، مفید، از دور و بیآنکه احساسات شخصی را در آن دخیل کند، با عقلانیت مینویسد. مثل یک نویسنده تراز اول معاصر، مثل ارنست همینگوی.
زبان بیهقی نه محاوره است، نه کتابت. زبان محاوره نمیتواند بسیاری از مفاهیم و ظرایف را تعریف کند. کتابت هم سخت و سنگین است و با افعالی که در پایان جمله میآورد، تحرک و چالاکی ندارد ولی زبان بیهقی حد وسط این دو است. از قضا؛ یکی از راههای ایجاد تحرک در زبان همین است که فعل وسط جمله بیاید و استاد این کار، بیهقی است. این زبان برای تئاتر، زبانی ناب است.
کتابهای تاریخ ما سرشار از حوادث ریز و درشت است که باید بفهمیمشان. گوته میگوید: ملتی که گذشتهاش را نفهمد، محکوم و مجبور به از سرگیری آن است. یکی از کتابهایی که هم بار ادبی دارد و هم یک شهادت تاریخی، یک سند تاریخی فوقالعاده است، تاریخ بیهقی است. اگر بگویم همتای شاهنامه است، خیلی غلو نکردهام.