محسن آزموده
نامههاي خصوصي افراد، پنجرههاي گويايي براي ورود به دنياي دروني آنها هستند و همچنان كه باورها و عقايد و انديشههاي آنها را بازتاب ميدهند، احساسات و عواطف و خواستههاي دروني ايشان را نيز نمايان ميسازند. آنتونيو گرامشي (1937ـ1891)، متفكر برجسته چپگراي ايتاليايي در ميان اهل انديشه و فكر، شخصيتي جذاب و دوستداشتني است، يعني غير از آنكه افكار و آراي او همچنان اثرگذار و بحثبرانگيز است، به لحاظ انساني هم موردتوجه و جذاب است، به ويژه براي جوانان آرمانخواهي كه تازه قدم در مسير رهاييبخشي و روشنگري گذاشتهاند. بخشي از اين جذابيت به سرنوشت تراژيك و تلخ او بازميگردد. گرامشي بخش زيادي از عمر كوتاهش را دردمندانه در زندان زيست و در آنجا به نگارش انديشههايش پرداخت. اينك انتشار دو جلد از نامههايش از زندان علت ديگر اين اقبال را آشكار ميسازد: صداقت و صفاي دروني او. اين نامهها كه به كوشش سرجو كاپريوليو و السا فوبيني گردآوري شده و اثمار موسوينيا آنها را از متن ايتاليايي به فارسي ترجمه كرده، ما را با مكنونات قلبي انديشمندي مبارز آشنا ميسازد، انساني فرهيخته و چند بعدي كه نه فقط صاحب ايدههايي درخشان و ماندگار است، بلكه به تعبير نيچه بسا انساني است و با صداقت و صميميت، محبتي بيپايان به انسانهاي اطرافش دارد. به مناسبت انتشار دو جلد اول از نامههاي زندان گرامشي (جلد اول از 1926 تا 1928 و جلد دوم از 1928 تا 1931) توسط نشر ني با خانم موسوينيا گفتوگويي صورت داديم كه از نظر ميگذرد.
به عنوان پرسش نخست بفرماييد چرا گرامشي؟ چه چيز در اين متفكر براي شما جذابيت داشت و چرا سراغ ترجمه اثري از او رفتيد؟
يك دليل جذابيت گرامشي، بيترديد، پيوند تنگاتنگ ميان تفكر سياسي و حيات پرفرازونشيب اوست. گرامشي بيشتر عمر خود را تقريبا در زندان گذراند. فاشيسم به سركردگي موسوليني، كه از مواضع گرامشي به هراس افتاده بود و بر آن بود مانع از فعاليت فكري اين مغز شود، نه تنها موفق به درهم شكستن مقاومت گرامشي نشد، بلكه ناخواسته به شكوفايي فكري و ايستادگي او بر سر باورهايش دامن زد. درواقع، سيماي گرامشي در تاريخ سيماي انقلابي و مبارزي است كه تا واپسين دم به عقايد و باورهاي خود پايبند ماند و كوشيد از گوشه زندان جهان ناعادلانهاي را كه در آن ميزيست تغيير دهد. گرامشي در جهان به نماد مقاومت و مبارزه با آمريت و نابرابري بدل شده و يكي از دلايل تاثيرگذاري و جذابيتش همين است.
آشنايي جدي من با گرامشي و اقدام به ترجمه پارهاي از نقدها و مقالاتش به اواخر دهه 80 برميگردد. در آن سالها كه مشغول ترجمه چند نمايشنامه و رمان «دفترهاي سرافينو گوبيو، فيلمبردار سينما» از پيراندلّو بودم، براي فهم بهتر آثار پيراندلّو مشغول مطالعه و ترجمه مقالات گرامشي درباره پيراندلّو شدم. نگاه و انديشه منحصربهفردو متفاوت گرامشي مرا مجذوب خود كرد. براي مثال، قرائت ماركسيستي گرامشي از تئاتر پيراندلّو كاملا متفاوت بود از نقدهاي منتقد ايتاليايي، آدريانو تيلگر. گرامشي در نقدهايش بر نقاطي دست ميگذارد و بحران را در جاهايي جستوجو ميكند كه از نگاه بسياري از متفكران همعصرش مغفول مانده است. براي مثال، به فرهنگ تودهاي ميپردازد و به مطالعه درباره ادبيات عامهپسند و نشريات زرد و تئاتر و ادبيات علاقه نشان ميدهد و، از اين جهت، ميان نظريات گرامشي و آراي متفكران مكتب فرانكفورت بهويژه والتر بنيامين شباهت بسياري ميتوان ديد. درواقع، گرامشي و لوكاچ از شاخصترين متفكران ماركسيسم غربياند كه به مسائل ادبي نيز اهميت ميدهند. بيجهت نيست كه گرامشي به نويسندهاي مانند پيراندلّو علاقه و توجه وافر نشان ميدهد. گرامشي پيراندلّو را درست به اين دليل روشنفكري اروپايي و جهاني ميداند كه در سطحي بومي و محلي مينويسد و نوشتههايش از دل زندگي واقعي برآمده و درباره زندگي مردم عادي، دهقانان و كساني است كه در عرصه روزگار به فراموشي سپرده شدهاند، اما اين انسانهاي درمانده در لحظه خاصي سر به شورش ميگذارند، در برابر اربابان ميايستند، عصيان ميكنند و زبان به اعتراض ميگشايند. در آثار پيراندلّو ميبينيم كه چگونه پيچيدهترين حقايق و سخنان فلسفي و معرفتشناختي از زبان دلقكها، دهقانها و كمسوادها جاري ميشود واينجاست كه ميتوان ردپاي نخستين ايده روشنفكران ارگانيك گرامشي را دنبال كرد.
واقعيت اين است كه از همان اوايل كار ترجمه اشتياق فراواني به ترجمه اثري مستقل از گرامشي داشتم. اما از دشواري اين كار آگاه بودم و احساس ميكردم آمادگي لازم را براي چنين كار دشواري ندارم و شرايط سخت زندگي هم مجال چنين كاري را نميداد تا اينكه بالاخره در سال 1395 به پشتوانه تجربهاي كه در ترجمه ادبي كسب كرده بودم به ترجمه نسخه كامل «نامههاي زندان» گرامشي از زبان ايتاليايي همت گماشتم و اين پروژه كه هشت سال طول كشيده، بهرغم دشواريها و زمانبر بودن كار، تا به اكنون ادامه داشته و همچنان ادامه دارد.
اگر ممكن است براي مخاطبان جوانتر و كمتر آشنا كمي درباره خود گرامشي توضيح دهيد. او كيست و چه كرده است؟
آنتونيو گرامشي، فيلسوف و سياستمدار انقلابي و نامدار ايتاليايي و از برجستهترين چهرههاي فلسفه سياسي ماركسيسم قرن بيستم و از بنيانگذاران اصلي حزب كمونيست ايتاليا بود كه با به قدرت رسيدن فاشيسم به سركردگي موسوليني، همزمان با سلب مصونيت از حزب كمونيست در ايتاليا، به زندان افتاد و بيش از ده سال در زندان حكومت فاشيستي در سختترين شرايط به سر برد و مهمترين آثار خود يعني «دفترهاي زندان» و «نامههاي زندان» را در انزواي محض در حبس نوشت. بخش مهمي از كوشش گرامشي در تدوين پروژه فكرياش، علاوه بر سياست، تاريخ و فلسفه سياسي، مطالعات فرهنگي را نيز دربر ميگيرد و، درواقع، گرامشي را بايد يكي از سردمداران نظريه فرهنگي به شمار آورد كه نظريه «هژموني» خود را با تعميق در آراي ماركس و انگلس در پيوند با مطالعات فرهنگي مطرح كرده است. هژموني به استيلاي يك طبقه بر طبقه ديگر نه فقط از جنبه اقتصادي بلكه از تمامي جنبههاي اجتماعي، سياسي و عقيدتي و با جلب رضايت طبقه تحت سلطه دلالت دارد.
بيش از هشتاد سال از مرگ گرامشي ميگذرد. جايگاه فكر و انديشه او در روزگار ما كجاست و كدام بخش از انديشههاي او امروز بيشتر موردتوجه است؟
ما از دهه 1960 به بعد شاهد تاثيرات انديشه گرامشي در نظريه سياسي، نظريه جامعهشناسي، روابط بينالملل و مطالعات فرهنگي هستيم.گرامشي، كه خود از متفكراني چون ماركس، هگل، انگلس، سورل، لنين، لابريولا، كروچه، ماكياولّي تاثير گرفته، بر انديشه متفكران معاصري چون ادوارد سعيد، لاكلائو، باتلر، شانتال موف، و غيره تاثير گذاشته است. ساختاربندي جديد او از ماركسيسم، روبنا و زيربنا، تقسيمبنديهاي روشنفكران، مفهوم هژموني او و خوانش استثنايي او از آراي ماكياولّي در «شهريار جديد» به تطور و دگرگونيهاي مهمي در ماركسيسم قرن بيستم انجاميده است. كاربرد گسترده مفاهيم گرامشيايي در زمانه پربحران ما بر ضرورت بازخواني متون اصلي گرامشي صحه ميگذارد و همانگونه كه ميبينيم نويسندگاني چون استوارت هال، پري اندرسون، پيتر دي. توماس، بندتو فونتانا و غيره قرائتهاي قابل توجهي از مفاهيم گرامشيايي ارايه دادهاند.
در ايران خوشبختانه آثاري از گرامشي يا درباره او به فارسي ترجمه و منتشر شده است. شما در مقدمه كتاب به بعضي از اين آثار اشاره كردهايد. باتوجه به اينكه شما به زبان ايتاليايي مسلط هستيد، نظرتان درباره اين آثار چيست و بهطور كلي وضعيت انتشارات ايران از آثار گرامشي را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
گرامشي در جهان متفكري نامآشناست و هزاران كتاب و مقاله دربارهاش نوشته شده، در ايران با آنكه نامي مطرح است تا حدودي هنوز ناشناخته باقي مانده است و حتي كارهاي مهم او در همين چند سال اخير ترجمه شدهاند. اشارهام به آثاري كه در مقدمه نامهها آمدهاند، طبعا، به اين معني نيست كه با همه آن ترجمهها موافقم. اين آثار برخي از منابع موجود در زبان فارسي از گرامشي هستند و براي معرفي به خوانندگان به اين آثار اشاره كردهام و يادآور شدهام كه مترجمان ديگري پيش از من به ترجمه آثاري از گرامشي يا درباره گرامشي همت گماشتهاند. وقتي ترجمه نامهها را شروع كردم منابع فارسي زيادي در مورد گرامشي براي تحقيق و مطالعه در دسترس نبود تا در ترجمه راهگشا باشد. برخي ترجمهها از زبان اصلي نبود و خطاها و بدفهميها و ابهامهايي به متن ترجمه راه يافته بود. «گزيده نامههاي زندان» گرامشي با ترجمه مريم علوينيا از نخستين آثاري است كه در دهه 60 از گرامشي منتشر شده است، همراه با مقدمه مفصل و مفيدي كه مترجم به كتاب افزوده است. قاعدتا زبان فارسي در گذر زمان دچار دگرگونيهايي شده و آن ترجمه حال ديگر لحن و سبك و سياقي كهنه دارد و خطاهاي فاحشي نيز در ترجمه ديده ميشود. متن اصلي نامهها هم كامل و دقيق نيست. خانم مهشيد اميرشاهي نثر شيوا و گيراي جوزپه فيوري در «زندگي مردي انقلابي» را نسبتا به خوبي منتقل كردهاند، اما لحن ترجمه براي دوره ما كمي قديمي شده است. «معادلات و تناقضات» و «همثل هژموني» پري آندرسون با ترجمه شاپور اعتماد نثري خوشخوان دارند. در اينجا لازم ميدانم اشارهاي كوتاه هم بكنم به ترجمه «دفترهاي زندان» گرامشي كه از كارهاي اصلي و مهم گرامشي است و دفتر اول و دوم آن در سال 1400 با ترجمه حسن مرتضوي از سوي نشر چشمه منتشر شده است. به بخشهايي از مدخل آغازين دفترها به قلم ويراستاران انگليسي، كه در آن به نامههاي گرامشي نيز ارجاع دادهاند، نگاهي گذرا انداختم و بخشهاي مربوط به نامهها را با زبان اصلي مطابقت دادم. به نظرم آن ترجمه حق مطلب را در مورد نوشتار و گفتار درخشان و پرشور گرامشي ادا نكرده و مترجم به خوبي با متن دستو پنجه نرم نكردهاست. در همان صفحات اندكي كه خواندم معادلگذاريهاي دقيقي انجام نشده و پيداست كه مترجم شتابزده عمل كرده و دچار خطاها و بدفهميهايي در درك متن اصلي شدهاست. مترجم در همان شروع كتاب به خوبي از پس معادلگذاريها و تصويرسازيها به واسطه لحن و سبك و سياق نوشتار، كه ويژگي شاخص نوشتار گرامشي است، برنيامده و از بار معنايي واژگان كاسته است.
و اما حقيقت تلخ اين است كه در بازار بيمار نشر حتي اگر مترجمي سالهاي زيادي را با تعهد و دلسوزي صرف كيفيت ترجمهاش كند، اما جزو گروه و باندي نباشد، نه تنها كسي از كارش تمجيد نميكند، بلكه سعي ميكنند كارش را به حاشيه برانند يا به آن حمله ميكنند.
به نامههاي گرامشي بپردازيم. اگر ممكن است براي مخاطبان اندكي درباره اين نامهها توضيح دهيد. اين نامهها از گرامشي به چه كساني و در چه بازههاي زماني نوشته شدهاند؟ گويا دو جلد ديگر هم هست.
ما از زندگي گرامشي، خانوادهاش، كودكياش، مطالعاتش و زندگي واقعي و سياسياش بسيار كم ميدانيم، از همين رو خواندن نامههابراي هر كس كه بخواهد تصويري روشن از شخصيت گرامشي پيدا كند مفيد است و منبعي است مهم براي درك شخصيت واقعي گرامشي، ويژگيهاي فكري و اخلاقي او در زندان و عمق مطالعات او. من در مقدمه جلد اول بهطور مفصل درباره نحوه تقسيمبندي جلدهاي كتاب توضيح دادهام و ويراستاران ايتاليايي در مقدمه خود درباره مخاطبان نامهها توضيحات مفصلي دادهاند و آنها را به خوبي معرفي كردهاند. بهطور مختصر بگويم كه نامههاي زندان را براساس سه مقطع زماني دوران حبس گرامشي به چهار جلد تقسيمبندي كردهام: سالهاي پيش از محاكمه در دادگاه ويژه دفاع از كشور در جزيره اوستيكا و زندانهاي ميلان و رم (جلد اول)، سالهاي پس از محاكمه و محكوم شدن به بيست سال زندان و انتقال به زندان توري (جلد دوم و سوم)، واپسين سالها و انتقال به درمانگاه فورميا وكويسيسانا (جلد چهارم). جلد اول و دوم به همت نشر ني منتشر شدهاند و جلد سوم و چهارم در دست ترجمهاند.گرامشي پيش از محاكمه اصلي اجازه داشت خطاب به همه اعضاي خانواده و دوستانش نامه بنويسد. البته اجازه نداشت مستقيم با همسرش، جوليا شوخت كه در روسيه زندگي ميكرد، نامهنگاري كند و نامههايش را خطاب به همسرش از طريق خواهر همسرش، تاتيانا شوخت كه در ايتاليا سكونت داشت، به دست او ميرساند. پس از محاكمه اصلي گرامشي ديگر اجازه نداشت با دوستانش مكاتبه كند و فقط براي اعضاي خانوادهاش نامه مينوشت.
ترجمه «نامههاي زندان» با توجه به اينكه گرامشي فيلسوفي جامعالعلوم بود و به دليل گستردگي موضوعات مستلزم مطالعه مداوم و پژوهش در حوزههاي گوناگون مانند فلسفه، ادبيات، سياست، اقتصاد سياسي، تاريخچه دولتهاي اروپايي، تاريخ، مباحثات زبانشناسي، تقابل ميان فرهنگ سنتي و فرهنگ عامه، زبان و فرهنگ و گويش ساردنيايي و غيره بود. از سختيهاي ترجمه نامههاي زندان اين بود كه براي آشنايي با مباحث و نظريات گرامشي لازم بود برخي از آثار مهم از گرامشي يا درباره گرامشي را به زبان اصلي يا فارسي بخوانم. عناوين بسياري از كتابها و مقالات غيرايتاليايي را كه در نامهها و پانوشتها به زبانهاي اصلي (فرانسه، آلماني، انگليسي و حتي رومانيايي) آمدهاند بايد به فارسي برميگرداندم تا فهم متن براي خوانندگان آسانتر شود. هرجا در متن با دشواريهايي روبهرو شدم به ترجمههاي انگليسي و فرانسه نيز مراجعه كردم تا تعبير و تأويل متن دقيقتر شود. گرامشي در برخي از نامهها به زبان و گويش ساردنيايي مينويسد كه فهم اين گويش و ترجمه آن به فارسي واقعا كاري وقتگير است. تنظيم نامنامه كتاب هم كاري شاق است كه وقت و انرژي بسيار زيادي ميطلبد. در مجموع ترجمه نامهها با تمامي اين جزييات نياز به صرف وقت و انرژي فراوان و تلاش و زحمت چندين ساله داشت و، در عين حال، پروسهاي بود بسيار لذتبخش، مفيد و آموزنده.
به طور كلي درونمايههاي نامهها چيست و چه اهميتي دارند؟
به كارگيري واژهنامههاي خصوصي در مورد نامههاي گرامشي شايد چندان دقيق نباشد. گرامشي نامههايش را تحت نظارت مقامات زندان مينوشت و سانسور در مورد بسياري از نامههايش اعمال ميشد. بنابراين به گفته گرامشي او قادر نبود مكنونات قلبياش راراحت روي كاغذ آورد. ازسوي ديگر گرامشي خوش نداشت نقش قرباني را به خود بگيرد و بيپرده درباره درد و اندوه و شكنجههايش بنويسد. چنانكه ميبينيم در سطرسطر نامههايش ميكوشيد به اعضاي خانوادهاش حس اميد و زندگي ببخشد و نامههايش را با حس و تفكري رهاييبخش درآميزد. لحن گرامشي در نامهها كاملا باورپذير، به دور از شعارزدگي و عاري از فخرفروشي است. محدوديتهاي زندان نه تنها به نقاط ضعف در نامههاي گرامشي بدل نشد، بلكه ميبينيم كه چگونه گرامشي به لطف شگردهاي ادبي و زيباييشناسي و نبوغ خاص خود اين كاستي را جبران و آن را به نقطه قوت در نامههايش تبديل كرد و درست اينجاست كه با وجه جديدي از گرامشي روبهرو ميشويم. در نامهها به گفته داريو فو گرامشي را در جايگاه روايتپرداز و داستانسرايي قهار ميبينيم. گرامشي با نقل داستانهايي با مضمون ادبي و تشبيه وضعيت روحياش به آن داستانها، با ارجاع به حكايتهاي عاميانه و فولكلور و قصههايي كه در كودكي شنيده زيباترين و بديعترين تمثيلهاي ادبي را رقم زده و شاهكاري در عرصه نامهنگاري خلق كرده است.به تعبير پازوليني «نامههاي زندان» ادبيترين اثر گرامشي است. درونمايه نامهها از يكسو مسائل خانوادگي، مسائل روزمره، عاطفي، نحوه آموزش فرزندان و وضعيت سلامت روحي و جسمي گرامشي و افراد خانواده اوست و ازسوي ديگر در بطن اين مسائل روزمره و در يكيك ديدگاههاي گرامشي درباره مقولات گوناگون شاهد تلاش نبوغآميز گرامشي هستيم براي بررسي همهجانبه مساله اصلي او يعني نحوه سربرآوردن فاشيسم و دلايل ناكامي جنبشهاي انقلابي و رد و نشاني از مفاهيم كليدي او همچون هژموني، تقابل ميان روشنفكران سنتي و روشنفكران ارگانيك، جامعه سياسي و جامعه مدني، تاريخيگري، مسائل فرهنگي و ادبي، ادبيات عاميانه و فولكلور و الخ.
آيا چهرهاي كه از گرامشي در اين نامهها ميبينيم، با تصوير عمومي او كه توسط همفكرانش و بهطور كلي چپگرايان ترسيم شده، منطبق است؟
كروچه، در 1947، هنگامي كه «نامههاي زندان» براي نخستينبار منتشر شد، نوشت؛ برخلاف تصور رايج كه گرامشي را يك انقلابي لنينيستي و تندرو ميدانستند، بسياري از احزاب كمونيست پارهاي از آراي او را به دليل انعطافپذيري و گشودگياش براي رسيدن به حقيقت و بيان حقيقت برنميتابيدند و اذعان كرد كه اين كتاب را حتي احزاب غيركمونيستي هم بايد بخوانند. گرامشي از جزمانديشي و تندروي در جريانهاي ماركسيستي انتقاد ميكرد. براي مثال، باور داشت كمونيسم زيبايي و متانت را نقض نميكند و كارگران نيز بايد به تعمق در هنر و آفريدن هنر متمايل شوند. كارگران نيز بايد بافرهنگ شوند و در باب پارهاي مسائل آگاهي كسب كنند، اما در درون حزب با اين ديدگاههاي او مخالفت ميشد و چنانكه ميبينيم گرامشي خيلي زود راهش را از همقطارش آمادئو بورديگا، از ديگر رهبران حزب كمونيست ايتاليا، جدا كرد. گرامشي در زندان از جريانها و فعاليتهاي سياسي و حتي رفقاي قديمياش دور مانده و از تحولات سياسي جديدي كه در حال رخ دادن بود، بيخبر مانده بود. كمينترن در 1928 مسير جديدي در سياست پيش گرفته بودكه با نظريههاي گرامشي همخواني نداشت و ما در آثار دوران زندان گرامشي با روايت تازهاي از ماركسيسم روبهرو ميشويم كه با ماركسيسم ارتدوكس و ماركسيسم- لنينيسم تفاوتهايي دارد. گرامشي در دوراني كه غالب روشنفكران دچار سياستزدگي يا اقتصادزدگي شده بودند (در اين زمينه ميتوانيم به ديدگاه كروچه درباره مفهوم ماترياليسم تاريخي رجوع كنيم) به ميانجي مفهوم فرهنگ و هژموني فرهنگي راههاي جديدي براي انديشيدن به سياست ميگشايد، كه البته ادامه و تكميل برخي از مطالعاتش در دوره پيش از زندان بودند و چنين نيست كه بسيارناگهاني و به مقتضاي شرايط سخت زندان به اين نظريات و آرا رسيده باشد.
در پايان بفرماييد فكر ميكنيد اين نامهها براي مخاطب امروزي ايراني چه پيامي ميتواند داشته باشد؟
اگر از جايگاه مترجم بخواهم بگويم، گرامشي با آنكه درباره مسائل و جريانات همعصر خود قلم ميزنديك ويژگي شاخص دارد و آن معاصر بودن اوست. هر خوانندهاي بسته به تاريخ سياسي و تاريخ فرهنگي دوره خويش ميتواند با او وارد گفتوگو شود و در مسائل و بحرانهاي زمانه خود به شيوهاي گرامشيايي تأمل كند. طبق مفاهيم گرامشيايي ما بايد سعي كنيم هرگونه فعاليت سياسي را بر اساس دوگانه گرامشي، يعني «قدرت قهري» يا «استيلاي فرهنگي»، تحليل و واكاوي كنيم. در تحليل ساختار قدرت ناگزيريم دو شيوه اجماع و قهر را همزمان بررسي كنيم تا قادر شويم شكافها و تركهاي موجود در ساخت قدرت را بهتر مشاهده كنيم و از تحليلهاي سطحي و سادهانگارانه دوري كنيم. در زمانه بحرانها و در نبود روشنفكران ارگانيك (ملي و مردمي) مردم خود بايد انديشيدن انتقادي و منسجم را بياموزند و به آگاهي و معرفت برسند تا در دام گفتارهاي هژمونيك قدرت درنغلتند. گرامشي از ما دعوت ميكند كه شكلي تازه و پويا از آگاهي و دانش را برسازيم كه در واقعيت زندگي ريشه دارد و به واسطه روح جمعي ميان مردم و براي مردم تكثير ميشود و مردان و زنان را نسبت به نقش سرنوشتساز خود آگاه ميكند. در يك كلام؛ گذر از انفعال به كنشگري. گذر به كنش انتقادي. گذر از فهم عام به فهم درست.