چارهاي نيست ...
بهروز مرباغي
چارهاي نيست مگر مردم آستين بالا بزنند و محله و شهر خودشان را به دست گيرند و در غم و شادي آن شريك باشند. زمانه طوري شده كه كنار گود ايستادن و ايراد گرفتن مشكلي را حل نميكند. در اين شرايط نه مديران قادرند به تنهايي بار مديريت شهر را به دوش بكشند و نه مردم اين امكان را دارند تمام خواستههاي خود را محقق كنند. نه مديريت از عمق مطالبات مردم باخبر است و نه مردم از گير و گور مديريت، به تمامه خبر دارند. نتيجه اين شده كه مردم مرتب غر ميزنند و گلايه ميكنند و مديريت هم كار خودش را ميكند. در اغلب شهرها و محلههاي ما و ديگران، در تمام جهان، روال چنين است و نوعي گيجي و «از اين ستون به آن ستون فرجي است» بر مناسبات شهري حاكم است. اما حتما در جايي و در زماني، اين وضع خواهد تركيد يا به بنبست كامل خواهد رسيد. آنچه امروز اين پيچيدگي و معضل را حادتر ميكند، آن است كه در سايه فضاي مجازي هر روز نيرومندتر، هر شهروند به تنهايي يك رسانه است و از اين رسانه براي طرح مطالبات خود استفاده ميكند. جهان خيلي كوچك شده است و همه همديگر را ميشناسند و از كار و بار هم آگاهند. اين جهان به هم پيوسته از سويي حسن است، از سويي عيب. اينكه مردم در جريان همه اتفاقات قرار بگيرند، حسن قضيه است، اما گستردگي و وسعت اطلاعات منتشر شده در فضاي مجازي چنان است كه بسياري را به ترك آن تشويق ميكند. بسياري از مردم زير بار بمباران اطلاعاتي دچار سرگيجه ميشوند و تنها راه را «فردگرايي» ناخواسته ميدانند. اين همان عيب بزرگ بمباران اطلاعاتي است. در چند دهه پيش شاهد بوديم فروپاشي كشورهايي را كه ظاهرا هيچ مشكلي نداشتند. همه مردم مدرسه و دانشگاهشان به راه بود، خانه در اختيارشان بود، هيچ كس بيكار نبود و هزار امتياز ديگر. ولي مردم دنبال «خود» خودشان بودند. ميخواستند در امور محله و شهر سهم داشته باشند و حق داشته باشند، اشتباه كنند. امروز هم چنان خواسته و مطالبهاي در جريان است. مردم عادي خود را در زندگي اجتماعي و محلهاي خود «كاره»اي نميدانند و فشار ميآورند تا رخنهاي در پوسته مديريت بيندازند و از آن روزنه فرصت اظهار وجود داشته باشند. اين همان اصل دوم در دانش شهرسازي موسوم به «توسعه راهبردي شهر: سيدياس» است. اصل حكمراني خوب. طبق اين اصل، ديگر نميتوان بر ژن يا جنم حكمروايي تكيه زد. همه مردم ميتوانند در حد و مقياس خودشان صاحب اين ژن و جنم باشند فقط ميدان عمل لازم دارند. مديريت هم اگر خردمندانه عمل كند بايد به اين مطالبه ميدان دهد، مردم با ورود شخصي و عيني به ميدان مديريت است كه با پيچوخم مديريت آشنا ميشوند و از حجم و وسعت گلايهها و خواستهاي خود كم ميكنند. به عبارتي ديگر، هم مديريت و هم مردم به سطحي از واقعگرايي و تفاهم متقابل ميرسند.
معمار و مدرس دانشگاه