مريم آموسا
افشين پيرهاشمي نامي آشنا در عرصه هنرهاي تجسمي ايران در عرصه بينالمللي است؛ حضور جدي و پر رنگ او در عرصه هنرهاي تجسمي ايران در سهدهه اخير موجب شد تا خيلي زود آوازه او جهاني شود. هنرمندي كه در عمر پربار اما كوتاه خود توانست نه تنها مناسبات اقتصادي جهان را در حوزه تجسمي تغيير بدهد بلكه تبديل به جوان اول هنرهاي تجسمي خاورميانه و شمال آفريقا شود و نام خود را در شمار 500 هنرمند تاثيرگذار جهان جاي بدهد.
افشين پيرهاشمي متولد ۱۳۵۳ در اروميه بود. او كه برنده جايزه دومين دوسالانه بينالمللي پكن و برنده جايزه پنجمين و ششمين دوسالانه نقاشي تهران بود، شنبهشب 17 آذرماه در تهران درگذشت و با مرگ خود شوك بزرگي به جامعه هنري ايران و خاورميانه وارد كرد.
پيرهاشمي در كنار فرهاد مشيري از هنرمنداني بود كه در حراجهاي بينالمللي هنر خوش درخشيد. او در يازدهمين دوره حراج كريستيز با فروش ۱۶۰ هزار دلاري نقاشي ورود به نيويورك، عنوان گرانترين هنرمند زير ۴۰سال خاورميانه و شمال آفريقا را به خود اختصاص داده بود. وي كه با درخشش در ششمين دوسالانه نقاشي تهران در اتمسفر نقاشي ايران مطرح شد با افتتاح گالري فاطيما در آغاز دهه ۸۰ خورشيدي نقش مهمي در حمايت از هنرمندان جوان و هم نسل خود داشت.
پيرهاشمي برخلاف بسياري از هنرمندان كه بياعتنا از كنار همصنفان و همنسلان خود ميگذرند و تنها منافع شخصي خود را دنبال ميكنند همواره موضعگيري خوبي نسبت به مسائل صنفي خود داشت. او نهتنها با افتتاح گالري فاطيما در دهه 80 كه شرايطي براي تولد گالريهاي نوظهور فراهم شده بود، شرايطي براي نمايش آثار هنرمندان جوان فراهم كرد، بلكه همواره با خريد آثار هنرمندان جوان زمينهاي را فراهم كرد تا نسلي از هنرمندان فرصت استمرار فعاليت هنري خود را داشته باشند. او حمايت خود را تنها معطوف به هنرهاي تجسمي نكرد و در مقام تهيهكننده موسيقي از هنرمندان جوان اين حوزه نيز حمايت كرد. او از اين كه انبوهي از پيامهاي درخواست كمك از هنرمندان جوان از سراسر ايران دريافت ميكرد، بارها ابراز ناراحتي كرده بود كه چرا برخي جوانها حتي پول ندارند رنگ و بوم بخرند تا كار كنند؛ چه رسد به اينكه از راه هنر امرارمعاش كنند. از اين رو او اعلام كرده بود كه درصدي از درآمدش از هنر را براي هنرمندان جوان صرف ميكند، هرچند براي اين مشكل مهم، بايد مسوولان چارهانديشي كنند.
پيرهاشمي كه خيلي زود توانست حضورش را در هنرهاي تجسمي ايران تثبيت كند در دورههاي كاري خود همواره توانست دو ويژگي را در آثار خود حفظ كند؛ يكي سفيدي گسترده در پهناي بومهاي بزرگ كه در بيشتر موارد عاري از هر گونه جزييات بودند و فضايي را براي نمود بيشتر سوژههاي او فراهم ميكردند و ديگر سوژه محوري آثار او كه زنان آن را تشكيل ميدادند.
پيرهاشمي در يكي از معدود گفتوگوهايش درباره چرايي تعلق خاطرش نسبت به سوژه زنان عنوان ميكند: «زن، مادر، سمبل مهر و محبت، زن نماد زمين و باروري است؛ با اين وجود در سراسر دنيا هميشه با ظلم و نابرابري دستبهگريبان است. همين بهترين انگيزهام براي تمركز به اين جهان خاص است. ضمنا تمام اين روايتها را من به عنوان يك مرد به تصوير ميكشم.»
با اينكه بسياري تصوير نقاشيهاي پيرهاشمي را از چهره مهتاب كرامتي و مهناز افشار ديدهاند و براي نخستينبار در تاريخ هنرهاي تجسمي ايران تصويري از آثار يك هنرمند ايراني با نقاشي افشين پيرهاشمي از چهره مهتاب كرامتي در سال 2009 بر روي كاتالوگ حراج كريستيز رفت؛ اما پيرهاشمي تنها به كشيدن تصوير چهرههاي آشنا روي نياورد؛ او در آثارش به نوعي چهره زنان دردمند، كنشگر، اجتماعي را نيز كشيد، زناني كه در نگاه نخست بيشتر آنها كنشمند هستند و بياعتنايي در چهره آنها موج نميزند. انتخاب دو رنگ سفيد و سياه با توناليتههاي متنوع و گاه رنگ سرخ از ويژگيهاي بارز آثار پيرهاشمي بود. در برخي از آثار او خط و شعر فارسي نيز نمود ويژگي پيدا كرده است. البته پيرهاشمي با اينكه آثارش مورد توجه قشر سرمايهدار جهان قرار گرفت؛ هرگز بياعتنا به موضوعات اجتماعي و اثرات مخرب سرمايهداري بر روي طبقات مختلف اجتماعي نبود. او در يكي از مجموعههاي اخيرش كه در سال 2021 در گالري ايام به نمايش درآمد و بازتاب جهاني پيدا كرد به نقد سرمايهداري پرداخت. عنوان نمايشگاه او كوكاكولا بود. كوكاكولا به ويژه براي دهه پنجاهیها با خاطرات بسيار متنوعي پيوند خورده است. نسلي كه با طعم و مزه كوكاكولا در دوران جنگ، كه به سختي اين نوشيدني در دسترسش قرار ميگرفت، خاطرات بسياري دارد، اما بعدها همين نسل در دهههاي بعد به بخشي از صدماتي كه اين نوشيدني ميتواند به همراه داشته باشد، آشنا شد و با وجود دلبستگي به اين نوشيدني به نقد آن پرداخت. پيرهاشمي نيز در مجموعه كوكاكولا در پسزمينه آثار به نقد سرمايهداري پرداخت. سرمايهداري كه يكي از نمودهاي آن كوكاكولا است.
پيرهاشمي كه در 19 سال اخير، ديگر در ايران نمايشگاه نداشت در دهه اخير با گالري سوريهاي ايام در دوبي همكاري ميكرد. پيرهاشمي كه با نمايش آثارش در گالري سيحون فعاليت هنرياش را آغاز كرده بود و آخرين نمايشگاهش در سال 2005 در همين گالري بود، تصميم گرفت كه مجموعهاي از آثارش را در گالري هما به نمايش بگذارد؛ اما متاسفانه آثار او مجوز نمايش نگرفتند و اين حسرت تا آخرين لحظه زندگياش با او همراه بود كه ديگر نتوانست در سرزمين خودش آثارش را به نمايش بگذارد. با اين همه درخشش آثار او از نخستين دوره برگزاري حراج تهران موجب شد كه همواره نام او در محافل هنري ايران به گوش برسد.
البته بايد در اين مجال به اين نكته هم پرداخت كه پيرهاشمي با اينكه به بسياري از همنسلان خود كمك كرد؛ اما آنگونه كه بايد از سوي آنها مهر نديد و اين دلزدگي و ناراحتي او از جامعه هنري ايران در گفتار و كلام او در دهه اخير مشهود بود؛ اما همواره از تنگنظري برخي از افراد كه اتفاقا در دورههايي از دوستانش بودند، رنجيده بود.
با اين همه او نسبت به مسائل صنفي خود بياعتنا نبود، با اينكه پس از درگذشتش انجمن هنرمندان نقاش ايران براي درگذشت او پيام تسليت فرستاد؛ اما او رسما اعتراض خود را نسبت به بيعملي اين انجمن اعلام كرده بود. متاسفانه در دهههاي اخير بيشتر انجمن هنري به جاي حمايت از حقوق صنفي اعضاي خود تنها به انتشار سوگنامه روي آوردهاند. موضوع انتقاد او به بيانيه انجمن نقاشان از آنجا آب خورد كه 500 تن از هنرمندان در اعتراض به توهينهاي علي معلم دامغاني، رييس فرهنگستان هنر به رييسجمهور نامه نوشتند. او در گفتوگويي كه با رسانهها در اعتراض به اين عملكرد انجمن نقاشان گفت: « به تازگي از 500 هنرمند امضا جمع ميكنند تا به ادبيات يك نفر اعتراض كنند به جاي اينكه 500 امضا جمع كنند تا به گرفتاري آرتيستها رسيدگي شود. همان زمان كه اين نامه منتشر شد من داشتم پيغام نقاش جواني را ميخواندم كه گفته بود وضعيتم به جايي رسيده كه بايد گوشم را مثل ونگوگ ببرم، نميدانم 500 نفر از كجا آمده، ولي من حداقل 50 نفرشان را ميشناسم همانها نامه ميزدند و 10 ميليارد ميخواستند و به هنرمندان وام ميدادند. باور كنيد انجام ميشد. در هر كشوري با امضاي 100 يا 200 هنرمند، ميتوانند وضعيت هنر را عوض كنند. همين نامه را با اين تيتر كه پول نداريم اگر به آقاي روحاني مينوشتند ميتوانستند پول زيادي بگيرند و مثل بانك به هنرمندان وام بدهند. حالا كساني كه بقيه را تشويق كردند يكسري افراد هستند كه احتياج ندارند و به خاطر سود شخصي خودشان اين كار را كردهاند. حركتي به اين بزرگي كه در واكنش به ادبيات يك نفر صورت گرفت كاش براي اصلاح وضعيت افتضاح جامعه هنر انجام ميشد.»
بايد پذيرفت كه تنها عدالتي كه در جهان جاري و ساري است، مرگ است و مرگ همواره گلچين ميكند و با مرگ افشين پيرهاشمي جامعه هنري ايران نه تنها يكي از بزرگترين سرمايههاي خود را از دست داد؛ بلكه نسل جوان نيز يكي از حاميان خود را از دست داد. پيرهاشمي نه تنها در آثارش به نوعي به نقد بيعملي پرداخت و نگاهها را معطوف به زنان و مشكلاتشان كه قشر بزرگي از جامعه جهاني را تشكيل ميدهند، معطوف كرد بلكه با رفتار و عملگرايي خود نيز بر اهميت حمايت و تسهيلگري براي ادامه حيات هنري نسلي از هنرمندان صحه گذاشت. نام و يادش گرامي باد.