نامهاي كه از سال ۱۳۴۱ به يادگار مانده است، اگرچه در ظاهر سندي ساده و روزمره به نظر ميرسد، اما در عمق خود حامل پيامي است كه ميتواند به عنوان نقطه عزيمت مطالعات فرهنگي و جامعهشناختي مورد واكاوي قرار گيرد. اين نامه كوتاه، كه توسط معلمي گمنام از شهرستان كهگيلويه نوشته شده، جلوهاي از فرهنگ مسووليتپذيري، اخلاق اجتماعي و وجدان فردي را به تصوير ميكشد كه در آن دوران، ستونهاي اصلي زيست اجتماعي بودند. اين نامه، اگر با ابزارهاي نظري دقيقتر تحليل شود، ميتواند بستري براي درك تغييرات فرهنگي و اجتماعي جامعه ايران در گذر زمان باشد.
انسان و مسووليت: نظريه اخلاقي دوركيم
اميل دوركيم، جامعهشناس برجسته، در نظريه اخلاق اجتماعي خود تاكيد ميكند كه وجدان فردي، محصول وجدان جمعي است. او معتقد است كه همبستگي اجتماعي در جوامع سنتي، مبتني بر ارزشهاي مشترك و اخلاقيات جمعي است كه افراد را به رعايت مسووليتهاي خود در قبال ديگران ملزم ميكند. نامه اين معلم، بازتابي از همين وجدان جمعي است كه در آن، فرد به عنوان عضوي از جامعه، نسبت به كوچكترين مسووليت خود نيز پاسخگو است. رفتار او، نه ناشي از ترس از مجازات، بلكه برخاسته از ارزشهاي فرهنگي و اخلاقي جامعه است كه بر وجدان فردي او حاكم است.
اگر اين رفتار را در بستر جامعه امروز بررسي كنيم، متوجه ميشويم كه با گذار از جوامع سنتي به جوامع مدرن، همبستگي ارگانيك جايگزين همبستگي مكانيكي شده است. در اين جوامع، ارزشهاي مشترك به تدريج جاي خود را به فردگرايي دادهاند و مسووليتپذيري جمعي، كمرنگتر شده است. اين تغيير، يكي از پيامدهاي مدرنيته است كه دوركيم آن را با اصطلاح «آنومي» (بيهنجاري) توصيف ميكند.
نامه معلم كهگيلويهاي: بازتاب اخلاق كانتي
از منظر فلسفه اخلاق، نامه اين معلم را ميتوان در چارچوب نظريه وظيفهگرايي ايمانوئل كانت تحليل كرد. كانت معتقد بود كه اخلاق بايد بر پايه اصولي جهانشمول استوار باشد و افراد بايد صرفنظر از نتايج اعمالشان، به وظايف اخلاقي خود پايبند باشند. در اين نامه، معلم از روي وظيفهشناسي، حتي در غياب نظارت بيروني، خود را ملزم به گزارش غيبت و درخواست كسر حقوق ميداند. اين رفتار، تجلي عملي از اصل اخلاقي كانت است كه ميگويد: «چنان رفتار كن كه گويي قاعده رفتارت ميتواند به قانوني جهانشمول تبديل شود.»
اين نامه، الگويي از اخلاق فردي را به نمايش ميگذارد كه در آن، فرد خود را نه در برابر يك سيستم اداري، بلكه در برابر وجدان و اصول اخلاقياش مسوول ميداند. چنين شيوهاي از زيست اخلاقي، در دوران مدرن، بهويژه در جوامعي كه فردگرايي افراطي بر آنها حاكم شده، به تدريج كمرنگتر شده است.
فرهنگ و آموزش: نظريه سرمايه فرهنگي بورديو
معلم كهگيلويهاي، علاوه بر نقش آموزشي خود، حامل و انتقالدهنده سرمايه فرهنگي بوده است. پير بورديو، جامعهشناس فرانسوي، مفهوم «سرمايه فرهنگي» را بهعنوان مجموعهاي از دانش، مهارتها، و ارزشهاي فرهنگي معرفي ميكند كه از طريق خانواده، مدرسه و جامعه به نسلهاي بعدي منتقل ميشود. اين سرمايه، نقشي كليدي در شكلدهي به هويت فردي و جمعي ايفا ميكند.
در اين نامه، معلم هم به وظيفه رسمي خود به عنوان مدرس علم عمل ميكند و هم با رفتار خود، درسهايي از اخلاق، مسووليتپذيري و عدالت را به دانشآموزانش ميآموزد. اين ويژگي، نقش بيبديل معلمان در جامعه آن روزگار را برجسته ميكند؛ نقشي كه شامل انتقال سرمايه فرهنگي و اخلاقي به نسلهاي آينده بود.
اما امروز، در عصري كه نظام آموزشي بيش از هر زمان ديگري به سمت فنسالاري و عملكردگرايي سوق پيدا كرده است، آيا معلمان همچنان حامل چنين ارزشهايي هستند؟ آيا نظام آموزشي ما، فضايي براي انتقال اين سرمايههاي فرهنگي و اخلاقي فراهم ميكند؟
عدالت اجتماعي: بازخواني نظريه جان رالز
در نامه معلم كهگيلويهاي، عدالت بهعنوان يك ارزش دروني و نه تحميلي، تجلي يافته است. جان رالز، فيلسوف معاصر، در نظريه عدالت خود تاكيد ميكند كه اصول عدالت بايد بهگونهاي طراحي شوند كه در جامعه، بيشترين نفع را براي ضعيفترين اقشار فراهم كنند. اما اين معلم، بدون انتظار از نظام يا جامعه، خود را ملزم به رعايت عدالت ميداند و با اقدام داوطلبانه خود، الگويي از عدالت درونيشده را به نمايش ميگذارد.
اين مفهوم از عدالت، در دنياي امروز، جاي خود را به مفاهيمي حقوقي و بيروني داده است. به بيان ديگر، عدالت از يك ارزش اخلاقي به يك چارچوب قانوني تبديل شده است كه افراد تنها در صورت الزام، آن را رعايت ميكنند. اين تغيير، نشانهاي از فاصله گرفتن جامعه از ارزشهاي اخلاقي و حركت به سمت سازوكارهاي مكانيكي عدالت است.
ضرورت بازگشت به ارزشهاي بنيادين
اين نامه، يادآور دوراني است كه در آن، وجدان و اخلاق، ستونهاي اصلي زندگي اجتماعي بودند. دوراني كه انسانها، مسووليتهاي خود را نه براي نمايش، بلكه براي رضايت وجدان خويش انجام ميدادند. چنين رفتارهايي، امروز بيش از هر زمان ديگري به عنوان الگويي براي بازگشت به ارزشهاي بنيادين انساني و اجتماعي اهميت دارند.
در دنيايي كه فردگرايي و رقابتطلبي، گاه اخلاق و انصاف را به حاشيه ميرانند، نظامهاي اجتماعي و فرهنگي بايد تلاش كنند تا اين ارزشها را احيا كنند. بازگشت به ارزشهايي مانند صداقت، مسووليتپذيري و عدالت، نيازمند تغييراتي بنيادين در ساختارهاي آموزشي، فرهنگي و اجتماعي است.
اين نامه، بيش از يك سند تاريخي، هشداري براي امروز و فرداي ماست. هشداري كه نشان ميدهد پيشرفتهاي مادي و تكنولوژي، هرگز نبايد به بهاي از دست دادن وجدان و انسانيت تمام شود. از اين معلم بياموزيم كه عدالت و مسووليتپذيري، نه وظيفهاي تحميل شده، بلكه انتخابي آگاهانه و ارزشمند است؛ انتخابي كه ميتواند مسير جامعه را به سوي آيندهاي بهتر روشن كند.
كارشناس ارشد مطالعات فرهنگي و رسانه