راز بقاي فرديد
محمد رجبي
سياستنامه| «روايتي از عقبماندگي حيرتآور روشنفكران در مواجهه با فرديد «عنوان يادداشتي است كه محمد رجبي در سالگرد درگذشت فرديد در اختيار خبرگزاري نسيم گذاشته است. محمد رجبي از اول انقلاب عهدهدار سمتهاي گوناگوني بوده است. از مهمترين اين سمتها ميتوان به رييس كتابخانه ملي، رييس پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، مديرعامل بنياد سينمايي فارابي، سرپرستي معاونت سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و همچنين رايزن فرهنگي در آلمان اشاره كرد. محمد رجبي را ميتوان در كنار عباس معارف، محمد مددپور، علي معلم دامغاني و... از شاگردان اسلامگراي بعد از انقلاب فرديد دانست. محمد رجبي هر سال با نوشتن يادداشتي حق شاگردي خود را نسبت به استادش ادا ميكند و تا به حال تلاشي در جهت گردآوري و مكتوب كردن انديشههاي فرديد كه فيلسوفي شفاهي بود انجام نداده است. در ادامه بخشهايي از يادداشت رجبي را مشاهده ميكنيد.
دردِ فارغالتحصيلي
مرحوم فرديد متفكري پيشرو نسبت به زمان و بهويژه نسبت به افكار رايج در كشور خويش بود. آنچه او بيش از نيم قرن پيش مطرح ساخته چنان زنده است كه در ميان اين همه هياهوهاي گوناگون كه از راست و چپ شاهد هستيم، هنوز به عنوان بحثي زنده و عميق مطرح است كه موافقانش آن را در حوزههاي مختلف ادبيات و هنر و فلسفه و علوم انساني و اقتصاد درس ميدهند و مخالفانش با وجود اختلافات ريشهاي با يكديگر، با اين نظريات فوق ژورناليسم و قلمزنيهاي كليشهاي خود، متحدا در رسانههاي خود به آن هجوم ميبرند. اين مخالفتها علاوه بر آنكه به علت تغيير (صورت مسالهاي) است كه هر دو جناح درصدد حل آن شدهاند و هر دو هم وامانده و گيج هستند؛ به جهت دانش پيشرفتهاي بود كه فرديد ارايه ميكرد و براي قشر عقب ماندهاي كه خود را روشنفكر ميدانست، قابل باور نبود. در اين زمينه سخن مشهور حضرت علي (ع) مصداق دارد كه ميفرمود: «مردم دشمن چيزهايي هستند كه نميدانند». نمونه اين نوع مخالفتها كه حاكي از نوعي عقبماندگي حيرتآور مدعيان روشنفكر وطني ما است، نقد داريوش آشوري بر فرديد بود كه عبدالكريم سروش هم آن را اداي حق جامعه روشنفكري دانست. آشوري با تمسخر نوشته بود كه «فرديد معتقد است زبانهاي مردم جهان داراي ريشه مشتركي هستند و اين سخن را تاكنون هيچ كس نگفته است»؛ در حالي كه نخستين كتاب در اين باره در سال 1911 منتشر شده بود و يك مراجعه ساده آشوري و سروش و امثال آنها به اينترنت ميتوانست دهها كتاب اساسي را در اين موضوع كه تا امروز هم همچنان منتشر ميشود ارايه كند.
فاصله ميان فرديد و جامعه
فرديد خود را بيشتر دانشجو ميدانست و دايما كتاب ميخواند و بيش از آن فكر ميكرد، بسياري از اوقات كه شاگردانش بحثهاي گذشته او را نقل قول ميكردند. ميگفت: «من در طول اين مدت زنده بودم و مطالعه كرده و انديشيدهام، اگر ميخواهيد چيزي از من نقل كنيد از امروز من نقل كنيد نه از سالهاي پيش». همين روحيه او نشان ميدهد چقدر فاصله ميان او و جامعهاي وجود دارد كه با صرف گرفتن يك مدرك هر كس خود را فارغالتحصيل ميداند و طبيعي است كه نظير آن دو نفر از سادهترين اخبار علمي جهان هم عقب ميماند. اين داستان را قبلا هم تعريف كردهام كه روزي سخنراني بسيار جذابي از مرحوم فرديد در انجمن فلسفه با حضور عده كثيري از اساتيد و دانشوران شد كه تمام نكات آن براي حضار تازگي داشت. آنها بعد از جلسه از من خواستند به ايشان بگويم اجازه دهند تا آن را پياده و چاپ كنم. من هم پس از سخنراني كه طبق معمول ايشان را تا منزل همراهي ميكردم اين تقاضا را از طرف خود و ديگران مطرح ساختم كه باعث خشم شديد استاد شد. استاد بزرگوار از حركت باز ايستاد و با چهرهاي حاكي از عصبانيت و در عين حال رنجش، رو به من كرد و گفت: «از دست شما بيسوادها چه كنم؟ 90 درصد اين مطالب در جهان امروز مطرح است و از من نيست، تنها آن بحث آخر از خود من بود و شما و ديگران چون از مباحث نظري اساسي جهان بيخبر هستيد هر چه را فقط از من ميشنويد به خود من نسبت ميدهيد در حالي كه همه دنيا آن را ميدانند جز مدعيان دانش و تفكر در كشورهايي نظير ما». وقتي امروز هم شاهد تكرار همان مسائل توسط جرايد و برخي رسانهها هستم احساس ميكنم كه «درد فارغالتحصيلي» را هنوز هم كه هنوز است بايد
تحمل كرد. تمام كساني كه با استاد تا آخرين روزهاي عمر با بركت ايشان همراه بودند، گواه اين حقيقت هستند كه حوادث بزرگ جهاني نظير انقلاب اسلامي ايران، فروپاشي شوروي، بحرانهاي متوالي فرهنگي و اقتصادي غرب، جنبش آزاديبخش در منطقه خاورميانه و امريكاي لاتين، در كنار مطالعات پيگير او و بازانديشيهاي مداوم وي در آنچه حاصل كرده بود، چگونه نظرياتي را كه او در باب فلسفه، فلسفه اسلامي، عرفان، فرهنگ و شرق و غرب داشت، تحول بخشيده بود كه اگر براي شاگران قديمش بازگو شود قطعا باوركردني نيست.
آزاد انديشي، راز بقاي فرديد
آنچه ميراث فرديد است استمرار در كسب دانش و تفكر و بازانديشي مدام و پرهيز از تكرار مكررات و تقليد و مريد و مرادبازي در حوزه مسائل نظري است و همين ميراث براي دكانداران و باندهاي سياسي به ظاهر فرهنگي و علمي بسيار خطرناك است. او يكي از وجوه مختلف «نيستانگاري» مكنون در خودبنيادي عصر مدرنيته را در كشورهايي نظير ما، فقدان ذكر و فكر اصيل ميدانست. راز بقاي او نيز در همين آزادگي و آزادانديشي او بوده است كه براي آزادگان و رهروان خستگيناپذير جذاب مينمايد و بابي است براي رجوع به آنچه شاگران مستقلالراي او خود، انديشيده و در همين طريق هر كدام به سبك و سياقي متفاوت نگاشتهاند.