حسرت دركنارش نبودن
ليلي رشيدي
چيزي كه هما روستا در خودش زياد داشت و در يكي، دوسال اخير بيشتر نمود يافت، اين بود كه خيلي عاشق زندگي و سرشار از زندگي بود. با آنكه مدتها بود بيمار بود اما اين مريضي او را هيچوقت از پا نينداخت. روبهرو شدن او با مريضياش واقعا نمونه بود و هيچ لحظهاي از زندگياش را به خاطر بيماري از دست نداد. مسافرت ميرفت، تئاتر كار ميكرد و از حال ديگران با خبر بود و به آموزشگاهش سر ميزد. او در اين زمينه واقعا نمونه بود و چقدر حيف شد. او هميشه به من ميگفت كه چقدر دير ميرسم و حالا حسرت نبودن جاهايي را كه كنارش ميتوانستم باشم دارم. اي كاش بيشتر با او بودم و اي كاش اين همه بار دير نميرسيدم و بيشتر كنارش بودم و حرف ميزدم.