نگاهي به نمايش اوديسه به كارگرداني آرش دادگر
اوديسه كوانتومي
پيام رضايي/ نمايش «اوديسه» به كارگرداني آرش دادگر، اثري است كه در القاي آنچه قصد آن را دارد چندان موفق نيست. نمايش «اوديسه» ميان تصويري بودن و ديالوگمحور بودن سرگردان است و بارها دست به دامن مونولوگهايي با بنمايه فلسفي ميشود؛ مونولوگهايي كه چندان با فضاي فانتزي و سيال اثر همخوان نيستند و در بستر كميك آن وصله ناجور جلوه ميكنند.
همانگونه كه از نام نمايش مشخص است «اوديسه» شرح و خوانشي ديگر از شاهكار جاودان هومر است. اوديسه هومر سرگذشت بازگشت اوليس از سران جنگ تروا به زادگاه اوست. سفري طولاني كه در تلاطم ماجراهاي بسيار بيست سال به درازا ميكشد. سرانجام در حالي كه همه گمان ميكنند اوليس كشته شده او به وطن ميرسد و سرزمين و همچنين زن و فرزندش را از دست متجاوزان رها ميكند. اوديسه هومر اواخر قرن 8 پيش از ميلاد مسيح نوشته شده و يكي از تاثيرگذارترين آثار ادبيات مغربزمين به شمار ميآيد.اين تاثيرگذاري تا به آن حد است كه در بسياري از زبانها «اوديسه» هم معناي سرگرداني و آوارگي است. اين اثر عظيم حماسي در تاريخ هنر مبناي كار آثار بزرگي بوده است. پس در نخستين گام ميتوان وسوسه رفتن به سراغ چنين اثري را درك كرد و با آن همراه شد. اما امين طباطبايي در مقام نويسنده سعي كرده تا با افزودن فانتزي به اين اسطوره و بهرهگيري از مباحث فيزيك كوانتوم زخمي باستاني را تا امروز واكاوي كند. چندين اوليس در نمايش وجود دارند و هر كدام رفتارهاي خاص خود را در پيش ميگيرند. يكي با وجداني معذب نسبت به جنگ تروا، يكي سرگردان بر آب به همراه دوستش و ديگري با شمايلي كه اهالي روزگار امروز را تداعي ميكند. با وجود تلاش براي رسيدن به تصوير اما «اوديسه» آرش دادگر بيش از آنكه ديده شود، شنيده ميشود. آنها مدام حرف ميزنند. حرفهاي فلسفي. خيلي وقتها بيآنكه پيش برنده قصه باشد. داستاني را كه ما ميدانيم بازگو ميكند. بيكشف زاويهاي نو. تنها اوليسي سرگردان بر اقيانوس است كه قصهاي سرراستتر را تعريف ميكند و البته با طنازيهايش در كنار آن دوست ديگر كه اسمش را نميگويد گاهي مخاطب را ميخنداند. كشف ظرفيتي نو با الهام از آنچه در اوديسه هومر ميگذرد قطعا ضرورت چنين اقتباسي است. اما چنين ظرفيتي چندان در نمايش اوديسه يافته نميشود. كاراكترها مدام در حال واگويهاند؛ واگويه همان دانستههاي باستاني. در يكي از صحنههاي پاياني اوليس دست به مبارزهاي كلامي با زئوس مي-زند و به او ميگويد كه راز را فهميده است كه زمين مركز جهان نيست و انسان امروز به مدد فيزيك ميداند كه پشت يك در چيزي جز خلأ وجود ندارد.
علاوه بر اينها «اوديسه» نمايشي طولاني است كه اجراي كنوني آن نميتواند مخاطب را در زمان طولاني نمايش همراه كند. اما آنچه بيش از همه درخور است تاملي بر استفاده گروه كوانتوم از فيزيك كوانتوم است. خلق جهانهاي موازي اصلترين ايده نوشتاري و اجرايي اين اثر بوده است. ايدهاي كه در سالهاي اخير نه فقط در ايران بلكه در عرصه جهاني مورد اقبال قرار گرفته است. با اين همه الهام از اين ايده و رسيدن به قصه و فضايي كه تداعيكننده و باورپذيركننده اين نظريه باشد، جاي خود را به ذكر پارهاي اطلاعات علمي داده است. شخصيتها گويي در هراس از اينكه مخاطب چنين چيزي را متوجه نشود جابهجا از فيزيك حرف ميزنند. شايد بهترين نمونه اين اتفاق كه تاثيرگذار است ديالوگهاي شخصيت پنه لوپه با بازي نگار عابدي باشد كه به مدد بازي روان عابدي موثر ميافتد و مخاطب را همراه ميكند.
«اوديسه» و شخصيت اوليس دستمايه آثار برجستهاي بوده است. از جويس در ادبيات تا نمونههاي متاخرتري در سينما چون «اي برادر كجايي» ساخته برادران كوئن كه اين اتفاقا رويكردي فانتزي را در اقتباس خود اتخاذ كرده است. در آنجا نيز اثر سرشار از رخدادهاي غيرمتعارف است اما خبري از گرهگشاييهاي علمي نيست. ناگفته نماند نمايش«اوديسه» به كارگرداني آرش دادگر از صحنههاي خوب هم بيبهره نيست. ميزانسنهايي همچون باز شدن در انتهاي سالن به فضاي واقعي بيرون تالار، يا ايده آواز سيرنها كه صداي جنگ ترواست. اما زمان طولاني نمايش اجازه نميدهد تا چنين صحنههاي درخشاني موثر بيفتد. «اوديسه» دادگر به اوديسه هومر ميبازد.