• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3506 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۳۰ فروردين

آخرين درس جابر عناصري براي ما كه نديديم و نمي‌بينيم

شب مرگ تنها نشيند به موجي

    نازنين متين‌نيا/  شنيده‌ايد؟ شاعري مي‌گويد:«شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد، فريبنده زاد و فريبا بميرد، شب مرگ تنها نشيند به موجي، رود گوشه‌اي دور و تنها بميرد» و اين شعر تصوير واضح و درست از مرگ مردي است كه صبح ديروز روايت‌هاي زيادي از او نقل شد. روايت‌هايي كه مي‌گفتند اواخر عمرش كنج عزلت گزيده بود. خسته و دلگير بود و از جمع‌ها گريزان. آنقدر دور شده بود كه حتي به وقت رسيدن خبر درگذشتش، دسترسي به خانواده و پيدا كردن كسي كه مرگ او را تاييد كند هم سخت بوده. همه اين‌حرف‌ها و روايت‌ها را مي‌زنند تا برسند به خبر درگذشتش. مردي به نام جابر عناصري كه به روايت همه شاگردانش و آنهايي كه نزديك‌ترش بودند، يگانه استاد تعزيه و فرهنگ‌‌عامه بود و نظير او نه پيدا مي‌شد و نه ديگر پيدا مي‌شود. حالا جسم بي‌جان و رو به انقراض هنر قديمي تعزيه، يكي از مهم‌ترين چهره‌هايش را از دست داده و اهميت خبر درگذشت عناصري‌ هم از همين‌جاست كه نقل مي‌شود و روي خروجي خبرگزاري‌ها آمده و احتمالا امروز صفحات روزنامه‌ها را هم پر مي‌كند. اتفاقي كه عناصري و خانواده‌اش تلاش كردند تا مقابل آن بايستند و نخواهند كه اين‌چنين شود. استاد سال‌هاي آخر عمر را به كنجي پناه برد و خانواده هم، نه خبري از مرگ او منتشر كردند و نه حتي صبر كردند تا كاروان عزاداران از راه برسند و بحث درباره تدفين در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا سر بگيرد و بعد هم سخنراني‌هايي با حضور چهره‌ها و مديران فرهنگي كه پاي حاضر اين مراسم‌ها هستند. در آرامش، در سكوت و خلوت و در همان خواست دوري‌طلب عناصري، مرگ از راه رسيده و خانواده هم تن داده به اين وصيت آخر، بي‌سروصدا، كارها را انجام داده‌اند و تمام. حالا كمي بعد از تمام اين اتفاق‌ها، شاگردهاي استاد در فضاي مجازي خبر را منتشر كرده‌اند و از همان فضاي مجازي، دنياي رسانه‌هاي رسمي هم خبردار شدند و عناصري ناگهان خبر يك حوزه فرهنگ و هنر شده؛ طبق روال هميشگي اين خبرهاي دردناك و تلخ. حالا هرچه بگوييم و هركاري هم انجام دهيم، تغييري ايجاد نمي‌كند. نه فرصتي براي عيادت‌هاي مهربان هست و نه مجالي براي سخنراني روز تشيع جنازه و اشك‌هاي رو به دوربين. اما فرصتي ناب براي درس بزرگ فرا رسيده. درس بزرگ مردي كه سال‌هاي سال پاي تخته ايستاد و دانشجويان اين سرزمين را با تعزيه و فرهنگ ايراني آشنا كرد. انگار كه استاد كمي قبل از مرگ، به آخرين‌بار و آخرين فرصت فكر كرده باشد و بخواهد نشانه‌اي، نه فقط براي شاگردان، كه براي همه ما به جا بگذارد. نشانه‌ و درسي براي اينكه آدم‌ها و اتفاق‌ها را به وقت بودن و داشتن‌شان ببينيم و نه در لحظه‌اي كه تمام مي‌شوند و از بين مي‌روند. نشانه‌اي براي اينكه ببينيم هنر تعزيه به اندازه عناصري، در مرز فراموشي و دوري به سر مي‌برد و ممكن است روزي روزگاري به سادگي مرگ عناصري، تمام شود و خبر تمام شدنش سوخته و بيات به دست همه ما برسد. همه ما آدم‌هايي كه اين دور شدن‌ها، اين گم‌شدن‌ها را رها كرديم و مرثيه‌خوان از دست‌دادن‌هايي هستيم كه مي‌توانستند سرنوشت ديگري داشته باشند. جابر عناصري با مرگش، آخرين درس بزرگش را داد، حالا نوبت ما است كه شاگردان قدرشناسي باشيم و هركس به سهم خود، اين بساط ناديده گرفتن به هنگام و ديدن ناهنگام را جمع كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون