قامت ناساز ما
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
چند روزي است كه خبر استعفاي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي به صورت شايعه يا نيمهرسمي طرح شده است. گفته ميشد كه همين روزها در اينباره تصميمگيري خواهد شد. شايد اكنون كه اين يادداشت را ميخوانيد در اينباره خبر قطعي نيز به دست آمده باشد. اينكه آيا چنين خبري در اصل صحيح است يا خير، و اگر بلي آيا استعفا پذيرفته شده است يا نه و... تا آن زمان روشن خواهد شد. اين يادداشت در مقام پرداختن به اين خبر نيست و ميخواهد اين پرسش را طرح كند كه چرا بزرگترين چالشها پيرامون اين وزارتخانه شكل ميگيرد؟ پاسخ به اين پرسش بسيار مهم است زيرا واقعيتي از جامعه ايران را نمايان ميسازد كه برخي افراد علاقهاي به پذيرش آن ندارند.
مشكل اصلي وزارت فرهنگ و ارشاد در برداشتي است كه بخشي از اصولگرايان از فرهنگ و نيز رسالت و ماموريت اين وزارتخانه دارند. اين بخش از اصولگرايان كه طيف متنوعي هم هستند، چند فرض اشتباه را پذيرفتهاند تا ضعفهاي خودشان را پوشش دهند. نخستين اشتباه آنان اين است كه گمان ميكنند همه يا بيشتر مشكلات كشور ناشي از نارساييهاي فرهنگي است. اشتباه دوم اين است كه گمان دارند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به تناسب نامش عهدهدار اصلاح اين وضع است و بايد كالاهاي فرهنگي مناسب را توليد و به مردم عرضه كند. اشتباه سوم اين است كه گمان دارند كالاي فرهنگي مناسب، آن چيزي است كه در ذهن آنان است. و بالاخره اشتباه ديگر اين است كه گمان ميكنند اگر اين كالاها توليد و عرضه شد، مردم از آن استقبال ميكنند و مسائل حل ميشود. به همين دليل وقتي كه هر روز با ناهنجاري و ضعف مواجه هستند آن را به عهده اين وزارتخانه مياندازند. همه اين فرضها و موارد مشابه آن نادرست است و پذيرش آن با هدف پوشش دادن ناتواني و تضادهاي دروني افكارشان است.
نخستين فرض اشتباه است چرا كه ساختارهاي سياسي اقتصادي و اجتماعي در شكل دادن رفتار و گرايشها اهميت بيشتري از فرهنگ دارند. در واقع فرهنگ به نحوي بازتابدهنده ذهنيت و رفتار مردم در واكنش به اين ساختارهاست. درجامعهاي كه رانتي است و نظارت رسمي ناكارآمد است، نصب مديريتها كمتر براساس شايستگي و بيشتر براساس انتصابات غيرتخصصي انجام ميشود، نهادهاي مدني فعال نيستند و... انتظار نبايد داشت كه فرهنگ والا و متناسب با ذهنيتهاي متعالي شكل بگيرد. فرض دوم نيز به كلي غلط است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نه به لحاظ بودجه و نه به لحاظ امكانات و نيروي انساني قادر به توليد كالاهاي فرهنگي كه جواب نيازهاي جامعه را بدهد نيست. اين وزارتخانه نميتواند كتاب بنويسد، نميتواند فيلم بسازد، نميتواند روزنامه در آورد و... اتفاقا اصولگرايان مدعي در برابر اين وزارتخانه؛ هم بودجه و هم نيروي انساني بسيار بيشتري از اين وزارتخانه در اختيار دارند، پس چرا خودشان توليد چندان مفيدي ندارند؟ كدام كتاب، فيلم. نمايشنامه، موسيقي و... را با اين بودجههاي كلان توليد كردهاند؟
وظيفه اين وزارتخانه ارايه خدمات و تسهيل انجام فعاليتهاي فرهنگي براي توليدكنندگان آن است، حتي خطدهي نيز از عهده وزارتخانه برنميآيد، زيرا كساني كه ميخواهند خطدهي و راهنمايي كنند، بايد از توليدكنندگان بالاتر باشند، كه اصولا سطح اين وزارتخانه چنين نبوده و نخواهد شد.
اشتباه ديگر اين است كه گمان ميكنند توليدات خوب، مطابق با ارزشها و ذهنيتهاي آنان است. اين برداشت به كلي نادرست است. اگر هم اين فكرشان را درست ميدانند بايد خودشان آن را در قالب توليدات فرهنگي عرضه كنند. ديگران هيچ الزامي ندارند كه ذهنيتهاي آنان را تبديل به كالاي فرهنگي كنند. به علاوه سرمايهگذاريهاي انجام شده در اين راه نيز لزوما چندان كارآمد نيست. كافي است كه دو فيلم محمد رسول الله(ص) و فروشنده را مقايسه كنيد. اولي با چه هزينهاي گزاف شايد به اندازه كل كمكهاي ده سال اخير اين وزارتخانه توليد شد و دومي بدون هيچ كمكي. حال مضمون و اثرگذاري و انعكاس آنها را هم ميتوان مقايسه كرد. اين مقايسه نشان ميدهد كه فرضيه آخر نيز به كلي بياعتبار است. سلايق مردم چيزي متفاوت از ارزشهاي مورد نظر اين بخش از اصولگرايان است. حتي وقتي ميخواهند با اين سلايق همراهي كنند، چارهاي جز ساختن فيلمهايي مثل اخراجيها ندارند. كالاهاي فرهنگي مثل نان نيست كه مردم مجبور به خريد، آن هم از چند مغازه محدود باشند. كالاي فرهنگي در عصر اينترنت به ارزانترين قيمت در دسترس عموم است.
انتظار اصلي اين بخش از اصولگرايان، تيز شدن تيغه سانسور وزارت ارشاد بود و هست. اينكه كتابها چاپ نشود، فيلمها ساخته نشود، كنسرتها برگزار نشود و... اين كارها كه نيازي به وزارت فرهنگ و ارشاد ندارد. راههاي كمهزينهتري هم براي اين كارهاي بيسرانجام هست. مشكل اصلي تضاد آرمانها و آرزوهاي اين بخش از اصولگرايان با واقعيت روند فرهنگي موجود در جامعه است. آنان به جاي اقرار به اين تضاد و ناسازگاري و كوشش براي حل آن، نعل وارونه ميزنند و با انداختن توپ در زمين وزارت فرهنگ ميكوشند كه ناتوانيهاي خود را پوشش دهند. در حالي كه هيچ توجهي ندارند پيش از انقلاب كه صداوسيما در اختيار حكومت شاه بود و مطبوعات نيز آن طرفي بودند و وزارت فرهنگ آن عهدهدار نظريهپردازي نظام شاهنشاهي بود، نيروهاي مذهبي با دستان خالي چند نشريه و چند عالم برجسته اهداف فرهنگي خود را پيش ميبردند، اكنون چرا با داشتن اين همه امكانات هر روز عقبنشيني ميكنند؟ هرچه هست از قامت ناساز بياندام ماست.