بدرود
عاشق ترين استقلالي
همراه با يادداشتي از اردشير لارودي
گزارشي از زندگينامه پدر استقلال و واكنش ها به درگذشت منصور پورحيدري در« اعتماد» امروز
علي عالي
انقلاب شده بود و «فوتبال» دغدغه حكومت جديد نبود. نگاه منفي به اين پديده پرطرفدار، به مذاق بسياري از انقلابيون خوش نميآمد؛ چه برسد به موضوع دو باشگاه «پرسپوليس» و «تاج» كه نماد حكومت طاغوت بودند، با مديران سابقي كه گويي فاصلهاي بسيار با انقلاب اسلامي داشتند. منصور پورحيدري آن روزها براي نام استقلال جنگيد. آرام و بيحاشيه بود. مثل دوران بازيگري كه قهرمان آسيا هم شده بود اما اهل نمايش نبود. بعدها در دوران مربيگري هم قهرمان آسيا شد. تنها ايراني تاريخ فوتبالمان كه هم در كسوت بازيكن و هم مربي، قهرماني آسيا را تجربه كرد. پورحيدري هيچگاه در مصاحبههايش از اين قهرمانيها نگفت. آرامشي مفرط كه تنها از او برميآمد. دكتر حميدرضا صدر درباره دور بودن اسطوره باشگاه استقلال از جنجال اين گونه مينويسد: «بهار 1350 ديدار تاج و پاس بدل شد به يك نبرد خشن لبالب از درگيريهاي تن به تن. اخراج علي جباري در دقيقه 38 تاجيها را به نبرد طولاني ده نفرهاي برابر بزرگان پاس كشاند. همه انتظار شكست سنگين تاج در غياب ستاره خط ميانياش را ميكشيدند ولي پورحيدري با خونسردي ذاتياش كنار مسعود معيني، كارگر جم و جانملكي از سنگر ناصر حجازي دفاع كرد. جانانه برابر پاسيهاي قلدر جنگيد و همه توپهاي منطقهاش را دفع كرد. با همان قريحهاي كه هر مدافعي بدان نياز داشت، با چيزي به نام «بازيخواني». خونسرد بازي كرد و با اعتماد به نفس. در بازياش نمايش صيقل يافته مدافع لاغراندامي را ميديديم كه ميتوانست در نبردي خشن، بدون خشونت بازي كند. با مهارت در تشخيص حركت توپ، با پيش بيني مسير حركت حريفان، با چند لحظه واكنش زودتر... آن ديدار با تساوي 1-1 پايان يافت. »
انقلاب شده بود و فوتبال در حال حذف شدن بود. منصور پورحيدري بههمراه عباس كردنوري و عنايتالله آتشي و يكي دو نفر ديگر براي ادامه حيات باشگاه محبوبشان بيكار ننشستند. ميرفتند و ميآمدند. جلسه پشت جلسه. با واسطه و بيواسطه از مسوولان درخواست داشتند. مهم، مجوز ادامه فعاليت بود. آنها بهتر از هر فردي ميدانستند به زودي جو احساسي ابتداي انقلاب عليه فوتبال خاموش خواهد شد و نبايد ريشههاي يك باشگاه را خشكاند. مسوول انقلابي مقابلشان نشست. بحثها طولاني شده بود. اينكه باشگاه تاج ادامه فعاليت داشته باشد، پذيرفتني نبود. داستان را بايد از زبان عنايتالله آتشي خواند: «اواخر سال 59 آقاي شاهحسيني زنگ زد به من و گفت هيات دولت درخواست كرده كه اسم تاج عوض شود.
من هم جلسهاي با حضور سيدآقا جلالي، منصور پورحيدري، آقاي بهرام صفت و پدر حسن روشن كه آن روزها همكار ما بود تشكيل داديم كه چكار كنيم. يادم ميآيد اسمهاي آزادي، تختي، جمهوري اسلامي و استقلال پيشنهاد شد. خيلي دنبال اين بوديم كه اسمي انتخاب نكنيم كه به تيمهاي رقيب اجازه ساختن شعارهاي تند سياسي بدهيم. چيزي مثل «تاج نامرد» كه آن روزها بعضي تماشاگرها ميگفتند! خب آن روزها شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي يك شعار مردمي بود و همه جا شنيده ميشد. من هم همينها را بردم پيش آقاي شاهحسيني و جلسهاي گذاشتيم. من نام استقلال را انتخاب كردم. حتي وقتي رفتم پيش آقاي شاه حسيني و بحث كرديم. آقاي شاه حسيني هم موافق بود. گفتيم خيلي از تيمهاي كشتي با اسم آقا تختي فعاليت ميكنند، جمهوري اسلامي هم ساختار نظام است و استقلال مناسبتر است. آقاي شاه حسيني همين پيشنهاد را بردند هيات دولت و عصر همان روز زنگ زد گفت اسم باشگاه شد استقلال. خوشبختانه مردم هم خيلي زود پذيرفتند و تاج شد استقلال. » اينگونه تاج براي هميشه «استقلال» شد و منصورخان پورحيدري يكي از افرادي بود كه بيشترين تلاش را براي ماندگاري باشگاه محبوبش داشت. نخستين جامي كه استقلال با نام جديدش در آن به ميدان رفت، جام شهيد اسفندياري بود. شهيد اسفندياري خودش مدتي شاگرد پورحيدري بود و سابقه بازي در تيم تهران جوان را هم داشت.
هيچكس بهخاطر ندارد آخرين بازي منصور پورحيدري در تاج چه روزي و مقابل چه تيمي بود. بدون هياهو و بيحاشيه. مثل دوراني كه يكي از بهترين مدافعان راست ايران بود اما رقيباني چون محراب شاهرخي و ابراهيم آشتياني و مصطفي عرب، مجالي براي بروز او در تيمملي نداد. مثل دوران پرافتخارش در تاج كه با حضور بزرگاني چون پرويز قليچخاني و علي جباري، فرصت كاپيتاني از او گرفته شد. همانند داربي مهم 1352 كه تاج با شش گل از پرسپوليس شكست خورد اما غيبت منصور پورحيدري پرتجربه در آن روزها، هنوز هم معماي بزرگي از آن بازي است. اما او دم نزد. مثل دوران مربيگري كه تيم را قهرمان آسيا كرد اما جنجال بهپا نكرد. كارنامهش حسرت برانگيز است: سه بار قهرمان باشگاههاي تهران شد، دو بار قهرمان ليگ ايران و يك بار قهرمان آسيا... خيليها لقب «عاشقترين استقلالي» به او دادهاند. مردي كه براي استوار ماندن باشگاه محبوبش، از زندگياش گذشت. مردي كه آزار ديد ولي سكوت كرد. ناجوانمردي ديد اما سخني نگفت و از دايره ادب و متانت خارج نشد. او شايد آخرين اسطوره باشگاه استقلال باشد كه حتي پرسپوليسيها هم با احترام از او ياد كرده و ميكنند. سومين ستاره استقلال خاموش شد؛ براي هميشه...