مباحث نظري انباشت سرمايه
حسن مرتضوي
حسن مرتضوي مترجم كاپيتال ماركس نخستين سخنران اين نشست بود كه درباره مباحث نظري انباشت سرمايه با تاكيد بر كتاب ماركس صحبت كرد. وي در آغاز به چارچوب نظري بحث ماركس درباره انباشت سرمايه در مجلدات سهگانه كتاب «سرمايه» پرداخت و در ادامه به بحث انباشت سرمايه در جلد نخست اين كتاب اشاره كرد و گفت: نخستين مرحله از حركت سرمايه تبديل مبلغي پول به وسايل توليد و نيروي كار است. اين تبديل در قلمرو گردش و نه توليد صورت ميگيرد. وقتي وسايل توليد به كالايي بدل ميشوند كه ارزش آن كالا بالاتر از اجزايي باشد كه آن كالا را به وجود آورده، يعني به كالايي تبديل شود كه شامل سرمايه اوليه پرداختشده به اضافه ارزش اضافي باشد، دومين مرحله حركت سرمايه آغاز ميشود. اين كالاها با ارزشي فزونتر نسبت به ابتدا به قلمرو گردش راه پيدا ميكنند، آنجا فروخته ميشوند، ارزش آنها به شكل پول تحقق پيدا ميكند و دوباره تبديل به سرمايه ميشود. اين فرآيند مرتب تكرار ميشود. در هر تكرار ما با مراحل يكساني روبهرو هستيم. به كل اين فرآيند گردش سرمايه ميگوييم. بنابراين شرط انباشت سرمايه اين است كه سرمايهدار موفق شود كالاهايش را در بازار بفروشد و بخش بيشتر پولي را كه از طريق فروش دريافت كرده، به سرمايه تبديل كند.
وي در ادامه به اين پرسش پرداخت كه چطور سرمايه از طريق استخراج ارزش اضافي در طول زمان ميتواند بازتوليد شود و تداوم پيدا كند؟ و گفت: اگر انباشت سرمايه را در يك بههمپيوستگي مستمر و در جريان بيوقفهاي از تجديد حيات ببينيم، طوري كه هر فرآيند توليد را يك فرآيند بازتوليد هم ببينيم، آن ارزش اضافي كه براي سرمايهدار از فروش جنس به وجود ميآيد و درآمدش محسوب ميشود، اگر اين ارزش اضافي فقط صرف مصرف شود، با بازتوليد ساده روبهرو هستيم، اما به نظر ماركس اگر بازتوليد هميشه ثابت باشد، مشخصههاي تازهاي وارد ميشود. يعني كارگران در فرآيند توليد نه تنها ارزش اضافي كه مزد خودشان را هم توليد ميكنند. اين موضوع زماني روشن ميشود كه طبقه سرمايهدار و طبقه كارگر را بهطور جداگانه يك كل در نظر بگيريم. در واقع مجموعه كارگران از منظر سرمايه تسمه نقالهاي هستند كه بخشي از سرمايه گردش مداوم داشته باشد. كارگر پيوسته در فرآيند كالا-پول-كالا (c-m-c) است. اين رابطه را بايد مداوم و دوار در نظر گرفت.
مرتضوي سپس به خاستگاه سرمايهداري از ديد ماركس پرداخت و گفت: براي سرمايهداري بايد شروعي وجود داشته باشد و سرمايهداران بايد ابتدا سرمايهاي جز حاصل كار كارگران داشته باشند. انباشت اوليه سرمايه با روندهاي معيني مثل سلب مالكيت از روستاييان، انحلالدار و دستههاي فئودالي، فروپاشي جامعههاي سنتي با پول، شكلگيري جهاني كه پول بر آن حاكم است، املاك بزرگ بايد ايجاد شود، بنگاههاي بزرگ دامداري بايد به وجود بيايد و همزمان مبادله كالايي بايد بر جهان حاكم شود. سلب مالكيت اجباري مردم در قرن شانزدهم محرك جديدي پيدا كرد. پس از آن مقاومت نظم اجتماعي سنتي به اشكال گوناگون فرونشست. خود دولت در آن زمان متحد قدرت پولي شد و فرآيند پرولتريزه كردن مردم را به شكل قانوني پيش برد. بر اين پايه اتحادهاي جديد طبقاتي شكل گرفت و اشراف زمينداري به وجود آمدند كه متحد بانكسالاري جديد هستند، كارخانهدارهاي بزرگ در اين ائتلاف پديد ميآيند كه به تعرفههاي جديد گمركي وابسته بودند. به بيان ديگر صورتبندي جديد بورژوازي شامل سرمايهداري زميندار، سرمايهداري تاجر، سرمايهدار مالي و سرمايهدار كارخانهدار پديد ميآيند كه اتحاد گستردهاي دارند و يك دستگاه دولتي كه تابع ايشان است، اين اتحاد را همراهي ميكند. قانون بدل به ابزاري براي تصرف زمينهاي مردم ميشود. دزدي نظاممند زمينهاي اشتراكي يا زمينهاي مشاع با يك حركت بزرگ به اسم حصاركشي رخ ميدهد. يعني دور زمينهاي اشتراكي حصار ميكشند تا مانع ورود دهاقين و زارعين شوند. غصب اجباري اين زمينها با تبديل زمينهاي زراعي به چراگاه رخ ميدهد. اين روند اوايل قرن پانزدهم شروع ميشود و تا قرن شانزدهم ادامه مييابد.
وي سپس گفت: فرآيندهاي ديگر انباشت سرمايه چپاول املاك كليسا بود. واگذاري املاك دولتي، دزدي از اراضي اشتراكي، غصب مالكيت فئودالي و تبديل به مالكيت خصوصي و... بود. در نتيجه زمين براي كشاورزي سرمايهداري تسخير ميشود. از سوي ديگر پرولتاريا يا به تعبير ماركس پرندگان آزاد كه نه رابطهاي با زمين دارند و نه هيچ نهادي از ايشان حمايت ميكند، به وجود ميآيند. تمام افرادي كه از زمين رانده شده بودند، از چشم دولت به سارق، دزد، خانه به دوش و گدا بدل شدند و خشنترين مجازات بر ايشان روا شد. به اين ترتيب تودههاي روستايي كه زمينشان غصب شده بود، از خانهشان بيرون ميشدند و با قوانين بهشدت ارعابآور به پذيرش يك نظام معيني مجبور ميشدند كه براي نظام مزدبگيري ضرورت داشت.
مرتضوي در بخش ديگر به ويژگيهاي شيوه انباشت اوليه اشاره كرد و گفت: اين خشونت در ابتدا كاملا شفاف بود و قوانين معيني براي آنها تصويب ميشد. اما به تدريج قانونمندي بورژوازي براي بازداري قدرتهاي جمعي كارگران به صورتي خاموش به كار برده شد. در كنار اين تحول مزرعهدار سرمايهدار پديد آمد. فرآيند پولي شدن و كالايي شدن شالوده انقلاب كشاورزي در زمين است كه به سرمايه اجازه ميدهد روابط فئودالي را كنار بزند و بهره مالكانه كه به شكلهاي مختلف بود، تبديل به اجاره زمين شود. تاثير اين انقلاب دوجانبه بود: علاوه بر اينكه تعداد زيادي كارگر را آزاد كرد، وسايل معاشي را كه پيشتر مصرف ميشد آزاد كرد و در نتيجه تودههاي مردم براي تامين معاش به يك بازار غير از زمين خودشان وابسته شدند. اندازه اين بازار بايد مدام گسترش پيدا ميكرد. علاوه بر اينها بسياري از حرفههاي پيشهوري و خانگي نه تنها در هند كه در خود بريتانيا مدام از بين ميرفت. اين يك بازار قدرتمند بزرگي را به وجود آورد كه نقش مهمي در رشد سرمايهداري داشت.