آنچه منتقدان مذاكرات پيشبيني نميكردند
رضا نصري
منتقدان مذاكرات و برجام همواره نسبت به «بدعهدي» امريكا تذكر ميدادند. اما آنها همواره يك ايراد اساسي نيز در تحليل خود داشتند و آن هم اينكه مصرانه بر اين باور بودند كه اين بدعهدي در نهايت به زيان «ايران» تمام خواهد شد. به عبارت ديگر، منتقدان مذاكرات و برجام هرگز تصور نميكردند بدعهدي واشنگتن روزگاري به زيان امريكا و به انزواي بينالمللي اين كشور و به نفع منافع ايران، منتهي شود. در واقع، آنها با مذاكرات و برجام مخالف بودند چرا كه تصور ميكردند اروپا و كشورهاي غربي با يك محاسبه صرفا اقتصادي نهايتا «تعامل با امريكا» را به «رابطه با ايران» ترجيح خواهند داد و از اين رو يك بازي
«بُرد- باخت» را به زيان ايران رقم خواهند زد. در اين ميان، عميقا باور داشتند كه دستگاه ديپلماسي ايران نيز در قبال اين بدعهديها و كارشكنيها هيچ عامليت و قدرت تاثيرگذاري نخواهد داشت و به همين خاطر مدام دولت روحاني را از آنچه در ضميرناخودآگاه خود «بازي در زمين بزرگان» ميپنداشتند، برحذر ميداشتند. اما حقيقت اين است كه سير تحولات بعدي - و مسيري كه اكنون طي ميشود - نشان داد پيشبينيها و تحليلهاي آنها با واقعيت تناسب چنداني نداشت. به بيان ديگر، آنها تصور نميكردند برجام براي ايران حاوي «فوايد راهبردي» مهمي باشد يا حتي اين ظرفيت را داشته باشد كه در جهت محافظت از خود، سازوكارهاي جديدي در نظام بينالمللي پديد آورد. اما حقيقت اين است كه برجام - به دليل «استحكام دروني» و قابليت دستگاه ديپلماسي ايران در بهرهبرداري از بدعهدي امريكا - هم براي ايران فوايد راهبردي در پي داشته و هم مستعد ايجاد تغييرات ساختاري در نظام بينالمللي بوده است. در اين راستا، توجه به دو نكته مهم - در تاييد اين ادعا - حائز اهميت است: ۱) بعد از برجام، دولت امريكا – به دليل عدم همراهي دولتهاي غربي و جامعه جهاني با او - همواره در صحنه «شوراي امنيت» از ايران شكست خورده است. نمونه بارز اين شكستها، هم در موارد تشكيل جلسه براي رسيدگي به فعاليتهاي «موشكهاي بالستيك» ايران و هم در جلسه اضطراري اخير شوراي امنيت در مورد ناآراميهاي ديماه قابل مشاهده است. در واقع، جلسه اخير در اين راستا از اهميت مضاعف نيز برخوردار است چرا كه نشستي كه بنا بود به جلسه مواخذه و «تصميمگيري» عليه ايران تشكيل شود، ناگهان به جلسه دفاع از برجام تبديل شد؛ و اين پيام مهم را به دولت امريكا مخابره كرد كه «برجام به محور تعامل جامعه جهاني با ايران» و به «محور سياستگذاري غرب در قبال ايران» تبديل شده است. مفهوم ديگر اين اتفاق اين بود كه «برجام» دولت امريكا را در عمل با محدوديتهاي جدي در حوزه «بهرهبرداري از سازوكارهاي قهريه بينالمللي» مواجه كرده است و اين ابرقدرت را - كه روزگاري ميتوانست «شوراي امنيت» و «آژانس بينالمللي انرژي اتمي» را حتي به عدول از منشور و اساسنامه خود براي تصويب قطعنامههاي غيرقانوني عليه ايران متقاعد كند - از تمام اين اهرمهاي راهبردي محروم كرده است. ۲) بعد از برجام - باز به دليل «استحكام دروني» و قابليت دستگاه ديپلماسي ايران در بهرهبرداري از بدعهدي امريكا - سازوكارهايي در نظام بينالمللي در حال شكلگيري است كه در عمل - ضمن محافظت از برجام - امريكا را به انزوايي بيسابقه خواهد كشاند. در واقع، ميتوان مدعي شد كه شايد يكي از مهمترين عواملي كه موجب شده دولت ترامپ تاكنون مرتكب نقض فاحش برجام نشود و در مورد اين توافقنامه با «احتياط» گام بردارد، اين هراس باشد كه تشكيل اين سازوكارها و تثبيت آنها در نظام بينالمللي بهشدت قدرت نفوذ ايالات متحده را در بلندمدت كاهش خواهد داد. به عنوان مثال، اگر بر اثر موضع غيرمعقول امريكا در برابر برجام، در اتحاديه اروپا يك ساختار حقوقي جديد بنا شود كه تحريمهاي ثانويه امريكا را از اين پس كماثر سازد، يا اگر بر اثر تهديدهاي ناموجه واشنگتن، سازوكارهاي مالي و بانكي جديد در سطح بينالمللي پديد آيد كه قادر باشد بدون اعمال نفوذ ايالات متحده به انتقال پول و انجام تراكنشهاي مالي مبادرت ورزد، قطعا تثبيت اين مكانيسمهاي موازي در بلندمدت، قدرت نرم امريكا را در صحنه بينالمللي به طرز مانا و بيسابقهاي مهار خواهد كرد. در نتيجه، ميتوان مدعي شد كه در تحليل آخر، برجام اين قابليت را دارد كه نظام بينالمللي را دستخوش اصلاحات ساختاري مهمي كند. حال، با توجه به ديناميسمي كه شرح داده شد، ذكر دو نكته ديگر هم ضروري است: اول اينكه به نظر لازم است جريان منتقد برجام به اين حقيقت واقف شود كه دستگاه ديپلماسي ايران از تواناييهاي بسيار بالاتر از آنچه تصور ميكنند برخوردار است. اعتماد به اين قابليت باعث شد دولت روحاني با اعتمادبهنفس وارد كارزاري شود كه آنها جز «شكست» در آن پيشبيني ديگري نداشتند؛ اما نهايتا به جايي ختم شد كه در آن - حتي در صورت خروج امريكا - بُرد نهايي ميتواند از آن ايران باشد. در واقع، چه بسا از پس تجربه برجام، به جايي برسيم كه پديدهاي به نام «تحريمهاي ثانويه امريكا» به كل در مورد ايران فشل و بلاموضوع شود. دوم اينكه به نظر ضروري است به دستگاه ديپلماسي دولت روحاني اجازه داده شود تا با فراغ بال بيشتري نسبت به جلب همراهي اروپا و تحكيم اين رابطه اهتمام ورزد. مسيري كه ايران ميرود و نقشي كه در شكل دادن به صفآرايي آتي نظام بينالمللي يافته، يك فرصت تاريخي و استثنايي است كه سوزاندن آن ممكن است سرزنش آيندگان را در پي داشته باشد. در نتيجه، لازم است همه جناحها و نهادها از مبادرت به هر اقدامي كه مستعد برهم زدن اين حركت باشد به جد اجتناب كنند.
حقوقدان