درخواستي از جناب سردار سليماني
عباس عبدي
اعتراضات ديماه سال جاري واقعيتهاي مهمي را براي بسياري از افراد آشكار كرد كه از جهت شناخت جامعه به نوعي اتمام حجت تلقي ميشود. به تعبير ديگر از اين سادهتر و كمهزينهتر نميشد كه واقعيت اجتماعي بروز يافته و به صورت عريان خود را نشان دهد. واقعيتي كه اگر پيش از اين نيز اجازه بروز داشت، كمكم خود را آشكار ميكرد. يكي از موارد پيش آمده در اين اعتراضات آتش زدن پرچم كشور بود كه واكنش و تاسف بسياري را برانگيخت، به طوري كه مقام رهبري نيز به آن اشاره كردند. در آخرين واكنشها نيز فيلمي از سردار محترم قاسم سليماني منتشر شد كه در آن اظهار شده: «صحنههاي عجيبي بود كربلاي 5. ما براي دفاع از هر متر كشورمان، خصوصا در آن منطقه شهيد داديم. من همينجا بگويم وقتي صحنه نابخردانه آن نادان را در آتشزدن پرچم ايران ديدم خيلي دلم سوخت. گفتم ايكاش بهجاي پرچم، من را ده بار آتش ميزدند، بهجاي تصوير من.
چون ما براي نشاندن پرچم بر سر قله دهها شهيد داديم تا بتوانيم اين پرچم را سرافراز و برافراشته نگه داريم.» طبيعي است كه واكنش ابتدايي ما نيز انزجار و تاسف باشد، كه هست، ولي به نظر ميرسد كه اين واكنش نهتنها كافي نيست، بلكه ممكن است موثر هم نباشد. از اين رو به جناب سردار سليماني يك پيشنهاد منطقي ارايه ميكنم. جنابعالي نفوذ و قدرت داريد، دستتان به خيلي از جاها ميرسد، و اين برخلاف وضع ديگران از جمله امثال ما است. پيشنهاد ميكنم بلند شويد و يك ساعت از وقت خود را صرف ديدار با اين نوجوان كنيد. ظاهرا برحسب اطلاع نيروي انتظامي به سرعت شناسايي و دستگير شده است. فيلمبردار هم ببريد تا از ديدار شما تصويربرداري كنند. بعيد ميدانم كه از آن طرف آب آمده باشد يا به ادعاي برخي رابطهاي سببي يا نسبي با داماد صدامحسين داشته باشد. به احتمال زياد خانواده او چندان ناآشنا نباشند. او در همين نظام آموزش و پرورش ما درس خوانده است. تحت تعليم و تربيت و تبليغات همين صداوسيما بوده است. پس از گفتوگو با او اول به مردم بفرماييد كه اين اتفاق در كدام شهر رخ داد؟ آيا در مناطق شمالي شهر تهران و به قولي مرفهان بيدرد يا عاشقان فرهنگ غرب بود يا از مناطقي كه هماكنون هم بايد، منبع بسيج نيروها براي اقدامات دفاعي از كشور باشد؟ دوم اينكه او از چه خانوادهاي بود؟ آيا خانواده او از غربزدگان يا دشمنان حكومت بودند؟ آيا غيرمذهبي و غيرملتزم بودند؟ بفرماييد كه پدرش در چه شغلي بود و سابقهاش چه بوده است؟ بپرسيد كه چرا اين كار را انجام داد؟ آيا آموزش و پرورش، نظام رسانهاي و نهادهاي ديني كه همه در خدمت ارزشهاي رسمي هستند، به او ياد ندادند كه به پرچم كشورش كه نماد كشور است احترام بگذارد؟ اگر آموزش ندادند، آيا از طريق خانواده و دوستان و جامعه هم متوجه نشد كه بايد احترام بگذارد؟ چرا نميدانست كه شما يا بزرگترهايش براي به اهتزاز در آوردن اين پرچم در متر، متر اين خاك در كربلاي5 جانفشاني كردهايد؟ چقدر اطمينان داريد كه پدر يا يكي از نزديكان او از مجروحان و جانبازان همان كربلاي5 يا ساير عمليات نباشد؟ پس چرا يك جوان بايد تا اين حد عليه آن ارزشها نه تنها بيتفاوت كه جري و ستيزهگر باشد؟
مساله مهمتر از آتش زدن آن پرچم به سكوت ناظران در برابر اين رفتار است كه ظاهرا كمتر توجه ما را به خود جلب كرده است. صادقانه و صريح بگويم، اگر ميتوانستم، حتما دست چنان جواني را ميگرفتم و در اولين فرصت او را از زندان رها ميكردم. اين زندان جاي كساني است كه عمر خود را در مقام بيتدبيري و اتلاف منابع كشور و پرخاشگري به اين و آن گذراندهاند و اكنون نيز طلبكار ميشوند. مشكل اينجاست كه شما صادقانه سخن خود را گفتهايد و هنوز با خاطره كربلاي 5 و دهها عمليات ديگر زندگي ميكنيد كه بسيار هم خاطرههاي ارزندهاي است، ولي دو نكته مهم را در اين ميان فراموش ميكنيم. اول اينكه چرا يك جوان زير 20 ساله خاطره خود را با اين گذشته افتخارآميز پيوند نميدهد؟ علت اصلي اين است كه اين خاطرات و جانفشانيها تبديل به سرمايه ملي نشدهاند. آنها بازيچه دست عدهاي براي به سكوت واداشتن ديگران و نيز كسب امتيازات ويژه هستند. برخلاف شما و تعدادي از دوستانتان كه نخواستيد تا آن گذشته را سرمايه ارتقاي جايگاه و كسب رانت نماييد، و با استناد به آن ديگران را سرزنش يا به سكوت وادار كنيد، متاسفانه بخش قابل توجهي هستند كه اين گذشته دكان دونبش را تبديل به ابزاري براي توجيه موقعيت فعلي و كسب رانت و به سكوت واداشتن ديگران كردهاند. در ميان اين كاسبان كساني هستند كه روحشان هم از حضور در جبهه بيخبر بود، چه رسد به جسم آنان. جوان امروز به علت اين نحوه برخورد با ميراث گذشته، نميتواند با آن همدلي و همراهي و همنوايي لازم را پيدا كند. هيچ كدام از اين دوستان به خود نگفتند كه چرا خاوري و خاوريها با انداختن يك چفيه هر كاري ميكنند و بعد به كانادا فرار ميكنند؟ ريشه اين رفتار در نابود كردن سرمايه تاريخي كشور در جنگ تحميلي پيش پاي متقلبان و فاسدان است. حال چگونه از يك جوان 16 ساله انتظار داريم كه خود را با اين ميراث همدل كند؟ اگر به اروپا سري بزنيد، هنوز هم در يك روز و ساعت مشخص از هر ماه صداي آژير در ميآيد تا مردم بدانند آرامش و آسايش امروز خود را مديون جانفشانيهاي چه كساني هستند. ولي آن افراد امتياز ويژهاي جز احترام و برخي مساعدتهاي مالي كه وظيفه جامعه است دريافت نميكنند، و نه در هنگام كنكور دادن اين امتيازات به خودشان و فرزندان و نوههايشان منتقل ميشود و نه هنگام مباحثه درباره مسائل كشور يا واگذاري پروژهها و... از اين حيث امتيازي يا حقانيتي براي آنان منظور ميشود. ولي جوان امروز ما خود را در محاصره مدعيان گذشتهاي ميداند كه هيچ تصور و تجربهاي از آن گذشته نزد اين جوان نيست. هيچ راهي براي انتقال اين گذشته هم به آنان وجود ندارد. آنچه كه براي اين جوان نقد است، همين وضع تبعيض، فساد و بيكاري امروز جامعه است كه با پوست و گوشت و استخوان خود لمس ميكند. مشكل ديگر اين است كه وظيفه دولت و حكومت فقط و فقط در جنگ و دفاع مقدس خلاصه نميشود. دهها وظيفه مكمل و متمم ديگر هم دارد كه متاسفانه نتوانستهايم، بيشتر آنها را در حد مناسب و مورد انتظار برآورده كنيم. امروز بايد در برابر اين كاستيها پاسخگو باشيم، و الا تا كي ميتوان از سرمايه جانفشانيهاي كربلاي5 و والفجرها و رمضان و بيتالمقدس و... براي ايجاد تعلق خاطر به امروز هزينه كرد؟ به نظرم ارزش آن را دارد كه با اين فرد موردنظر برويد گفتوگو كنيد، گزارش آن را بهطور كامل به جامعه بدهيد، او را از زندان بيرون آوريد، جايش را براي كساني خالي كنيد كه منشأ فساد و تباهي و بيكاري و هر درد بيدرمان ديگر بودهاند و اكنون راست راست در حال گشت و گذارند.