توهم سرمايهگذاري با نقدينگي
شهرام معيني
مساله اصلي اقتصادي كشور، بيشك فقدان سرمايه كافي براي سرمايهگذاري جديد براي رشد و اشتغال است و يكي از موانع جدي ذهني مواجهه با اين مساله اصلي در نظر و عمل، توهم قابليت سوق دادن نقدينگي مثبوت در بانكها به سمت سرمايهگذاري است. طبق آخرين گزارش بانك مركزي، آمار حجم نقدينگي در انتهاي آبان 1396، بيش از ۱424 هزار ميليارد تومان اعلام شده است. بدون كمترين ترديد يكي از مشكلات كشور اعلام آمارهاي تحت عنوان آمار حجم نقدينگي توسط بانك مركزي است. زيرا با توجه به فقدان درك معناي اين آماره و دنيايي از توهم كه حول آن، به خصوص در درجه اول در ذهن مقامات در نهادهاي مختلف و در اذهان برخي ناظران اقتصادي شكل گرفته است، اعلام آماره فوق همواره با توهمات تكرار شوندهاي همراه است، به نحوي كه به نظر ميرسد تنها چاره رفع اين توهمات، عدم اعلام اين آماره يا اعلام آن تحت عنوان درست و علمي آن يعني آماره M2 است.
توهم اصلي برخاسته از آماره حجم نقدينگي اين است كه كساني تصور كردهاند آماره نقدينگي، نشاندهنده وجود پول نقد (Cash) يا دارايي فراواني در بانكها يا در جايي ديگر در كشور است كه فعلا در حال خاك خوردن است! يا در سرگرداني مانده است و ميتوان با يك مديريت صحيح! با استفاده از آن دست به سرمايهگذاري زد، نقدينگي را به سمت توليد سوق داد، صدها پروژه اقتصادي راه انداخت و رشد اقتصادي بالا را محقق كرده و ميليونها فرصت شغلي ايجاد كرد. تمام اين موارد، دقيقا و كاملا توهم خالص و خرافه محض است. نقدينگي مثبوت در بانكها يا به عبارت صحيح M2، نه به معناي پول نقد است، نه يك دارايي واقعي است، نه هرگز سرگردان ميشود و نه ميتوان به آن براي سرمايهگذاري اميد بست.
اول: به لحاظ علمي در اقتصاد به مجموع اسكناس و مسكوك در دست مردم، سپردههاي جاري و سپردههاي پسانداز بخش خصوصي نزد بانكها، آماره M2 گفته ميشود، اگرچه بين كشورها اندك تفاوتهايي در جزييات اجزاي M2 وجود دارد. كلمه برساخته نقدينگي كه ظاهرا از تركيب نقدينه + گي ساخته شده، اما كلمهاي كاملا بيمحتوا و بيربط به مفهوم آماره M2 است و معلوم نيست به تجويز چه كسي، چنين كلمهاي به جاي M2 رايج شده است. وجود پيشوند نقد در اصطلاح مجعول نقدينگي، به اذهان بسياري اينگونه القا ميكند كه گويا آماره M2 يعني همان 1424 هزار ميليارد تومان كذايي، پول نقد و نقدينهاي است كه دارد در گوشهاي خاك ميخورد و بايد آن را از خاك خوردن و سرگرداني نجات داد و در راه توليد و سرمايهگذاري به كار برد. اگرچه گاها در زبان انگليسي نيز از M2 و M1 تحت عنوان Liquidity، تعبير شده است، اما اين كاربرد به خاطر اشاره به ويژگي و سرعت نقدشوندگي سپردههاي جاري و غيرجاري در سطح خرد است. عليالنهايه در درجه اول بهتر است كلمه نقدينگي- كه ميتواند گمراهكننده باشد- را كنار گذاشته و به لحاظ دقت علمي از اصطلاح رسمي و علمي آماره M2 استفاده كنيم.
دوم: براي تقريب به ذهن ناچاريم از يك مثال ملموس و ساده استفاده كنيم. فرض كنيد خانم الف، همسر آقاي ب است و از طريق فروش طلا مبلغ 1000 دلار تهيه كرده و آن را براي سفر خارجي مهمي مثلا يك سفر درماني در اختيار شوهرش قرار داده است و در عوض يك رسيد مبني بر طلب 1000 دلاري از همسرش دريافت كرده است، بنابراين اكنون بخشي از دارايي خانم الف، طلب 1000 دلارياش از آقاي ب است، حالا آيا اين خانواده ميتوانند اين هزار دلار را در امر مناسبي سرمايهگذاري كنند؟ پاسخ طبعا منفي است، 1000 دلار، طلب خانم الف از همسرش است، اما اين طلب به معناي 1000 دلار نقد (Cash) نيست. اين طلب را نه ميتوان سرمايهگذاري كرد و نه ميتوان آن را به سمت توليد يا هر امر ديگري سوق داد. M2، عينا و دقيقا مشابه اين طلب است. آماره M2 - يا حجم نقدينگي در تعبير مشتبه رايج- عملا مجموع طلب ثبت شده سپردهگذاران بانكي از وامگيرندگان و ساير بدهكاران بانكي را نشان ميدهد. اين طلب در دفاتر و رايانهها در بانك ثبت شده است و در جايي ديگر وجود ندارد. همچنان كه در يك خانواده نميتوان طلب خانم از همسرش را صرف سرمايهگذاري كرد، در يك خانواده بزرگتر يعني كشور هم نميتوان مجموع طلب سپردهگذاران از وامگيرندگان يعني M2 را سرمايهگذاري كرد، يا به سمت چيزي منجمله توليد سوق داد. تنها چيزي كه قابل سرمايهگذاري است، پسانداز است. چه در مورد خانواده و چه در مورد كشور تنها راه سرمايهگذاري، پسانداز است ولاغير. توضيح اينكه آمارههايي نظير M2 و M1 ظاهرا به مجموع داراييهاي پولي (Monetary Assets) در يك زمان اشاره ميكنند، اما به معناي دقيقتر، مجموع رابطههاي پولي مثبوت بين شهروندان را نشان ميدهند. به عبارت سادهتر، مهمترين ويژگي دارايي پولي در قياس با دارايي فيزيكي، وجود دو طرف بدهكار و بستانكار و حاصلجمع صفر بودن آن است. به عبارت ديگر وقتي خانم الف در مثال بالا، طلا داشت يك دارايي مثبت واقعي و فيزيكي به ارزش 1000 دلار با قابليت سرمايهگذاري داشت، اما زمانيكه او طلا را فروخت و صرف درمان همسرش كرد، ديگر تنها برگه طلب 1000 دلاري از همسرش را دارد، كه يك دارايي فيزيكي واقعي نيست، اين برگه فقط يك رابطه پولي بين دو طرف را نشان ميدهد كه حاصلجمعاش هم صفر است. 1424 هزار تومان كذايي هم صرفا رابطه است، يعني نشان ميدهد كه اقسام بدهكاران بانكي چقدر بدهكاراند. جزييات اين بدهي بزرگ، اسامي بدهكاران و طلبكاران و... در دفاتر بانكي و در اوراق نزد بدهكاران و طلبكاران ثبت شده است. درست نظير بدهي آقاي ب به همسرش كه در دو نسخه روي كاغذ ثبت شده است. داراييهاي پولي همه همين گونهاند، داراييهاي پولي، روابط بين بستانكاران و بدهكاران را نشان ميدهند و طبعا به دليل ماهيت حاصلجمع صفر، قابليت سرمايهگذاري هم ندارند. چنانكه گفته شد؛ آماره M2، حجم و مجموع طلب سپرده گذاران از وامگيرندگان و بدهكاران بانكي را نشان ميدهد و لذا صرفا يك رابطه مالي است كه نه قابل سرمايهگذاري است و نه هرگز در جايي سرگردان ميشود. يك خانه، يك كارخانه، مقداري طلا يا يك وسيله نقليه، يك دارايي واقعي است كه سند آن، رابطه تملك فرد نسبت به دارايي فيزيكي مثبت را نشان ميدهد. اين دارايي به اين معنا واقعي است كه حاصلجمعاش صفر نيست. اما يك دارايي پولي مثل سپرده بانكي يك دارايي واقعي نيست، نه به اين معنا كه دارنده سند سپرده، واقعا صاحب آن نيست، بلكه به اين معنا كه به ازاي هر صاحب سند سپرده، يك وامگيرنده وجود دارد كه صاحب دفترچه اقساط است، دارايي پولي، معرف يك بدهي است (نظير بدهي آقاي الف به همسرش در بالا) كه حاصلجمعاش به دليل دو طرف درگير آن، دقيقا صفر است.
سوم: بهترين مشابه براي داراييهاي پولي، مهريه است. مطابق سرشماري سال 1395، در كشور 14/21 ميليون خانم متاهل وجود دارد، اگر متوسط مهريه هر يك از اين خانمها را تنها 100 سكه به ارزش، حدود 150 ميليون تومان در نظر بگيريم، مجموع دارايي مهريه بانوان ايراني، اكنون بالغ بر 3170 هزار ميليارد تومان شده است، كه البته با توجه به ازدواج حدود 700 هزار خانم ديگر در يكسال گذشته، فقط در فرجه يكساله، هزاران ميليارد تومان ديگر به مجموع دارايي بانوان ايراني افزوده شده است. چطور است اين دارايي عظيم كه بيش از دو برابر كل حجم نقدينگي است را به سمت توليد سوق دهيم؟ آيا ميتوان اين دارايي بالغ بر 3170 هزار ميليارد توماني را از سرگرداني و ركود نجات داد و با سرمايهگذاري آن در امور پربازده، زمينه اشتغال جوان ايراني را فراهم آورد؟ پاسخ روشن است. كل مهريه بانوان، از منظر اقتصاد كلان ايران يك دارايي حاصلجمع صفر است و فقط رابطه بدهي مردان به بانوان را نشان ميدهد ولاغير. آماره M2 يا آنچه در ايران نقدينگي ميناميم، از منظر اقتصاد كلان ايران، دقيقا همين ماهيت حاصلجمع صفر را دارد و لذا مشابها قابل سرمايهگذاري نيست.
چهارم: ممكن است خواننده، تا اينجا با استدلال بالا همراه شود، اما با تعجب از خود بپرسد اگر داراييهاي پولي، حاصلجمع صفر است و با آن نميتوان سرمايهگذاري كرد، چگونه ميتوان اين همه سرمايهگذاري انجامشده از طريق وامهاي بانكي را ناديده گرفت؟ پاسخ آن است كه تمام اين سرمايه-گذاريها از طريق پسانداز درآمد انجام شده است و نه از طريق دارايي پولي.
مجددا براي تفهيم از يك مثال ملموس استفاده ميكنيم. يك بانك در يك شهر كوچك را در نظر بگيريد كه حدود 100 ميليارد سپرده دارد و همين حدود هم وام داده است. مدير بانك ميداند كه در ماه گذشته حدود 4 ميليارد از وامها به بانك برگشته است كه 2 ميليارد آن را آقاي الف و 2 ميليارد ديگر را آقاي ب، بازپرداخت كردهاند. مدير همچنين ميداند كه از محل بازگشت اين 4 ميليارد، دو وام 2 ميلياردي داده است كه دريافتكنندگان يعني خانمها جيم و دال به ترتيب اقدام به ساخت يك واحد توليدي كوچك و خريد يك واحد توليدي ديگر در شهر كردهاند. حالا آيا اين دو سرمايهگذاري هم از طريق پسانداز انجام شده است؟ يا از طريق وام بانكي؟
براي پاسخ به اين سوال بايد به ريشه بازگرديم، يعني بايد منبع بازگشت 4 ميليارد به بانك را بشناسيم. فرض كنيم آقاي الف، با داشتن درآمد بالا توانسته 2 ميليارد پس انداز كند و لذا وامش را برگردانده، حالا بانك اين 2 ميليارد را به خانم جيم داده كه توانسته با آن يك واحد توليدي جديد راهاندازي كند. بنابراين تا اينجا روشن شد كه منبع اين سرمايهگذاري جديد، پسانداز آقاي الف بود و نه دارايي پولي و بانك فقط كانال انتقال اين پس انداز به خانم جيم بوده است. اما فرض كنيد آقاي ب نتوانسته پسانداز كند و 2 ميليارد وامش را از طريق فروش توليدياش برگردانده است، بانك اين 2 ميليارد را به خانم دال داده كه البته در واقع خريدار همان واحد توليدي آقاي ب است. در واقع در اينجا يك جابهجايي كوچك در بانك صورت گرفته است، قبلا آقاي ب به بانك، 2 ميليارد بدهكار بود، اكنون بدهياش صفر شده و خانم دال به بانك، 2 ميليارد بدهكار است و البته مالكيت توليدي هم جابهجا شده است. در اينجا برعكس مورد اول چون هيچ پسانداز واقعي جديدي در كار نبود؛ لذا امكان سرمايهگذاري واقعي جديدي هم در كار نيست و فقط مالكيت واحد توليدي به كمك يك فرآيند بانكي، جابهجا شده است. بنابراين در هر حال، فقط پسانداز واقعي جديد و نه دارايي پولي بانكي، منجر به سرمايهگذاري واقعي جديد ميشود.
پنجم: نه تنها كاربرد كلمه نقدينگي، اشتباه و توهمزا است، بلكه منجر به ساختن كلمات جديد و مجعول ديگري نظير اصطلاح نقدينگي سرگردان نيز شده است كه يكسره ساختگي و مجعول است. با جستوجوي اين كلمه در موتورهاي جستوجوي فارسي، با دهها هزار لينك مواجه ميشويد، اما در هيچ كتاب يا منبع معتبر اقتصاد كلان، معادل لاتيني براي اين اصطلاح مجعول نمييابيم. كساني اين اصطلاح مجعول را جدي گرفته و به صورت تحتاللفظي آن را Wandering Liquidity ترجمه كردهاند. باري با جستوجوي اين اصطلاح لاتين در موتورهاي جستوجو، با تنها 44 لينك مواجه ميشويد كه نشانگر اين است كه اين اصطلاح مجعول، در زبان فارسي ادبيات بسيار غنيتري نسبت به زبان انگليسي، توليد كرده است. متاسفانه اگر لينكهاي معدود لاتين فوقالذكر را باز كنيد، متوجه خواهيد شد كه منبع داخلي دارند!
ششم: نگاهي به كشورهاي ديگر هم در اين زمينه، درسآموز است. طبق اعلام فدرال رزرو، آخرين رقم M2 در اقتصاد امريكا، 13690 ميليارد دلار گزارش شده است، همزمان توليد ناخالص ملي (GDP) امريكا نيز 18570 ميليارد دلار گزارش ميشود. يكي از نگرانيها در اقتصاد امريكا، نسبت پايين سرمايهگذاري نسبت به توليد ملي است، به نحوي كه خالص سرمايهگذاري در اقتصاد امريكا، تنها 8/12 درصد از GDP گزارش شده است. به عبارت ديگر خالص سرمايهگذاري در اقتصاد 18500 ميليارد دلاري امريكا، فقط اندكي بيش از 2000 ميليارد دلار است. اما چرا كسي در امريكا، به فكر افزايش سرمايهگذاري از طريق سوق دادن نقدينگي 14000 ميليارد دلاري به سمت سرمايه-گذاري نيست!؟ پاسخ با توجه به توضيحات بالا روشن است.
هفتم: نتيجه نهايي اينكه در بانكها دارايياي وجود ندارد، جز كامپيوترهايي كه در آنها اسامي و مبلغ طلب طلبكاران= سپردهگذاران و اسامي و مبلغ بدهي بدهكاران= وامگيرندگان و ساير بدهكاران ثبت شده است. به مجموع اين طلب و بدهي، نقدينگي يا M2 گفته ميشود كه با وجود بزرگي رقمش، از ديد اقتصاد كلان، حاصلجمع آن صفر است؛ لذا از ارقام بزرگ ثبت شده در كامپيوترها، معجزهاي ساخته نيست. حجم نقدينگي، يا به تعبير درست M، نه دارايي واقعي است، نه قابل سرمايهگذاري است، نه سرگردان است، نه ميتوان آن را به سمت توليد سوق داد، نه با آن ميتوان توليد را افزايش داد و نه ميتواند شغل ايجاد كند. براي سرمايهگذاري، افزايش توليد، رشد اقتصادي و ايجاد شغل، فقط و فقط ميتوان به پسانداز واقعي جديد در داخل و البته جذب سرمايهگذاري خارجي اتكا كرد ولاغير. الغفله طرب، غفلت، مايه سرمستي است. تنها زماني كه از سرمستي ناشي از غفلت و توهم تكيه بر نقدينگي مثبوت در بانكها براي سرمايهگذاري و اشتغال بيدار شويم، اين امكان را مييابيم كه با مساله اصلي كشور، يعني فقدان سرمايه براي سرمايهگذاري جديد، جدا و واقعا مواجه شويم انشاء الله
عضو هيات علمي اقتصاد دانشگاه اصفهان