گفتوگو و بازآفريني فرصتها
هادي خانيكي
پرسش درباره چيستي و چگونگي مساله بنيادين جامعه ايران مبحثي تاريخي است كه حداقل به صورت رسمي از دهه 1350 خورشيدي تاكنون در حوزههاي گوناگون توسعه مطرح بوده و هست. گاه وجه مثبت اين پرسش را تحركهاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه به خود اختصاص ميداد كه خارج شدن از پوستهها و قالبهاي سنتي چالشها و مسائل جديدي پيشرو مينهد و گاه نگرانيهاي ناشي از فرسايش و زوال منابع معنوي و مادي توسعه تهديدها و مخاطراتي را كه همبستگي اجتماعي را در بر ميگيرد، برجسته كرده است. امروز در امتداد همان بيمها و اميدهاي تاريخي «مساله ايران» روايت گشوده در برابر همه آنهايي است كه در حوزههاي انديشه و سياست و فرهنگ چشم به شتاب و دامنه و جهت تغييرات و تحولات گريزپذير و گريزناپذير جامعه دوختهاند. در واقع پرسش اين است كه جامعه ما با چه تنگناها، چالشها و ابرچالشهايي روبهروست. حد مخاطرات و تهديدهايي كه جامعه ايراني را در برگرفته است، تا كجاست، چه ظرفيتها و استعدادهاي نهفته در اين جامعه قدرت بازسازي و بازآفريني منابع مادي و معنوي توسعه را تقويت ميكندافقهاي اميدبخش را ميتوان و بايد به اعتبار كدام عوامل و متغيرها ترسيم كرد.
دكتر محسن گودرزي به اعتبار مطالعات و تحقيقات ارزندهاي كه در حوزه تغييرات فرهنگي و اجتماعي جامعه ايراني داشتهاند، مساله بنيادين را «زوال همبستگي اجتماعي» ميداند كه ميتوان ساير تنگناها و مسائل كشور را به آن ارجاع داد. در واقع نتيجه اين تبيين طرح مساله «از همگسيختگي روابط فردي و جمعي» و نتيجتا كاهش احساس تعلق و پيوند فرد با گروه و اجتماع و افزايش حس جداشدگي، فرديت و حتي بيزاري و نفرت نسبت به سطوح مختلف جامعه است. پيدايش و...
رشد دو روند «فردگرايي» و «سيطره ارزشهاي مادي» عملا هم تنظيمكنندههاي سنتي جامعه را در معرض تغيير قرار داده و هم در مسير شكلگيري قدرتمند نهادها و سازوكارهاي جديد اجتماعي اختلال به وجود آورده است. نتيجه آنكه جامعه با دو تهديد در نظام «هنجاري اخلاقي» و «هنجاري قانوني» روبهرو شده است. همين روندها سه نهاد بنيادين جامعه يعني دين، سياست و خانواده را در برگرفته و گسيختگي در كنشهاي ديني، رفتارهاي سياسي و نظام خانواده را برجسته كرده است. به اين ترتيب از حس «زوال اجتماعي» كه گاه اندازه و ابعاد آن از واقعيت اين مساله نيز بيشتر است و چهار گونه احساس تضعيف ارزشهاي اخلاقي، احساس تبعيض، احساس بياعتمادي و هراس از آينده را به ميان آورده است. اين همان مسالهاي است كه به عبارتهاي ديگر در قالب تضعيف و تخريب «سرمايه اجتماعي» و «سرمايه نمادين»، «هراسزدگي»، و «نااميدي نسبت به آينده» نمايان شده است. اينها به طور فشرده جنبهها و وجوهي از تهديدهاي پيشروي جامعه ما است كه قدرت و قابليت تبديل به مسائل پيچيده و درهمتنيده اقتصادي، سياسي و فرهنگي نيز دارند. چنان كه صورتبنديهايي از آنها را در نارضايتيها، اعتراضها و ناآراميهاي زمستان 96 هم ميتوان ديد. اما جامعه ايران به سبب برخورداري از توان تاريخي و تجربه مواجهه با دشواريها و بحرانهاي مختلف قدرت نوزايي و آفرينندگي فرصتهاي نويي دارد. جامعه مدني و شبكههاي اجتماعي به ويژه در پرتو داشتههايي كه پس از انقلاب و در دوران اصلاحات به دست آورده است، اكنون چشماندازها و عرصههاي اميدبخشي براي ترميم و خلق سرمايههاي جديد انساني، اجتماعي و فرهنگي پديد آورده است. جامعه ايران در لايههاي زيرين خود زنده و در تكاپوست، اگرچه در برابر بسياري از نارساييها و ناتوانيها منتقد و معترض است، اما بيشتر ميل به آن دارد كه به دور از شيوههاي خشن و بيفرجام راهي بر پايه گفتوگو و تعامل اجتماعي و سياسي پيدا كند. در واقع تلاش براي «بازسازي همبستگي اجتماعي» رويه ديگر رويارويي فعال با خطر «زوال همبستگي اجتماعي» است كه صورتهاي مختلفي از خود را در زبان سياست، فرهنگ، اجتماع و اقتصاد نشان ميدهد. وجه راهبردي و كاربردي اين تكاپو را ميشود در طرح ضرورت «گفتوگوي ملي» و جلب مشاركت همه كنشگران مدني و سياسي در سطوح فردي و اجتماعي ديد. گفتوگوي ملي امكاني براي بازشناسي و بازآفريني فرصتها و تواناييهاي ملي در جهت غلبه بر چالشها و تنگناها و حتي بحرانهاي بزرگ است.