جنايات بشري در افغانستان
مجتبي نوروزي
شنبهاي كه گذشت باز هم اخباري از دامنههاي هندوكش سرفراز به جهان مخابره شد كه وجدان انسانيت را در بهتي عميق فرو برد. باز هم كشتار و باز هم كودكاني بيگناه، باز هم جنايت و باز هم دختران فرشته خوي طالب علم كه در خون سرخشان غوطه خوردند و برگ سياه ديگري از جنايت بشري ورق خورد. اما اين بار همگان محكوم كردند. طالبان كه نماد سياهي، تباهي و مخالفت با دانايي زنان و دختران اين سرزمين بوده و هست هم نتوانست زير بار اين ننگ بايستد. اما پرسش اساسي اينجاست كه چه گروه و جرياني و با چه انگيزهاي به خود اجازه ميدهند كه آسمان ابري غرب كابل را براي باري كه نميدانم چندمين است به نالههاي مادران داغدار گره بزنند؟ آيا به واقع طالبان آن طور كه مدعي است هيچ نقشي در چنين جنايتي ندارد؟ براي پاسخ به اين پرسش اساسي بايد به دو پرسش ديگر پاسخ گفت. طالبان در افغانستان به دنبال چيست؟ نخستين واژه در برابر اين علامت سوال اساسي بيشك قدرت خواهد بود. طالبان و دارندگان تفكر طالباني دو دهه است كه در آرزوي احياي قدرت مطلق خود در افغانستان هستند و براي رسيدن به آن به هر اقدامي دست زدهاند. البته وجه بارز و مهم قدرتطلبي اين جريان كه آن را با بسياري از جريانات سياسي در جهان متفاوت ميكند در دو گزاره اساسي خلاصه ميشود: تماميتخواهي و توجيه وسيله با هدف. همين وجوه است كه مانع ميشود طالبان خود و تفكرشان را به دست راي و نظر و خواست مردم بسپارند و مشاركت در قدرت سياسي در سپهر نگاهشان به قدرت مفهومي بيمعنا باشد. واژه دوم كه وجه تقدسزاي انديشه طالباني است، كلمه اعلي و آشناي اسلام ميباشد. اما باز آنچه اسلامگرايي طالباني را از بخش عمدهاي از جريانات اسلامگرا متمايز ميكند در روايت و قرائت خاص ايشان نهفته است. اين روايت و قرائت به صورت جدي در تعارض با سنت دينداري در افغانستان و وجه اجتماعي دين در اين سرزمين خلاصه ميشود. سنت دينداري در اين جغرافيا با نام مكتب حنفي و طريقتهاي صوفيانه و همزيستي مسالمتآميز شريعت و طريقت گره خورده است. سنتي ناب كه در كمتر نقطهاي از جهان اسلام ميتوان آن را يافت و شايد بتوان آن را نسخهاي اصيل براي درمان بسياري از دردهاي جهان اسلام دانست. سنتي كه در آن مدارا و همديگرپذيري و عقلانيت در بالاترين درجه خود قرار داشته و دارد. اما انحراف از اين سنت به واسطه پيوند با جريانات تندروي جهان اسلام امروز صدايش از نالههاي برآمده از سينه مادران و پدران مظلوم اين سرزمين به گوش وجدانهاي بيدار جهان ميرسد. لذا اين روايت و قرائت از اسلام اگر هزاران بار هم متعهد شود كه ربطي به تروريسم بينالمللي ندارد، تعهدي پوچ و باطل است.
امروز طالبان به لطف بدعهدي غرب بيش از هر زمان ديگري خواب به حقيقت پيوستن روياي 20 سالهاش را ميبيند و در اين مسير هر مانعي به هر قيمتي بايد حذف شود.
موانع دستيابي به خواستههاي طالبان چيست؟
شايد تا چندي پيش بسياري تصور ميكردند كه مانع اصلي تحقق اين روياي سياه، حضور نظامي غرب باشد. اما امروز ثابت شده كه اين مانع سرابي بيش نبوده است و طالبان با 3 مانع اساسي در 3 سطح مواجه هستند و امروز هر 3 مانع به صورت جدي مورد هجوم قرار گرفتهاند تا اين موانع نه براي امروز بلكه براي دهههاي آينده از پيش روي اين تفكر و نگاه برداشته شود.
نخست، نيروهاي نظامي و امنيتي افغانستان بارها ثابت كردهاند كه در ميدان عمليات به هيچ روي دست پايين را در برابر جريان مقابل ندارند. هر چند كه رسانهها برايشان شنيدن اين واقعيت جذاب نبوده است. براي رسانهها گزاره دروغين تصاحب بيش از 50 درصد خاك افغانستان توسط طالبان همواره جذابتر بوده از اين گزاره كه طالبان طي 20 سال گذشته هيچگاه نتوانستهاند كنترل يك شهر دورافتاده افغانستان را براي مدتي بيش از چند روز در اختيار داشته باشند چه رسد به مناطق مهم و كليدي. اين گروه تنها با ايجاد ناامني و اقدامات پرسروصدا تلاش كرده است جايگاه خود را به عنوان بازيگر مهم تثبيت كند و مانع نخست در پيشاني مقابله با اين جريان، نيروهاي نظامي افغانستان بودهاند؛ لذا طالبان هر جا و هر گونه كه توانسته است، تلاش كرده به بدنه اين نيروي پرتوان ضربه وارد كند.
دوم، نسل جديد افغانستان. نسل جديد افغانستان را بايد مهمترين مانع فعال پيش روي اهداف طالبان دانست. نسلي كه به هيچ عنوان زندگي در فضاي هنجارهاي طالبان را نخواهد پذيرفت. راهكار مقابله با اين مانع هم مفهومي است كه در سالهاي اخير در فضاي سياسي افغانستان بارها تكرار شده است: ترورهاي هدفمند. به تصور طالبان با اين ترورها نسل جديد يا حذف ميشود يا مجبور به انتخاب بين دو گزينه مهاجرت و سكوت خواهد شد.
سوم، علم و دانايي. بيشك ريشهايترين مانع در برابر تفكر طالباني علم و دانايي خواهد بود. هر قدر آموزش و دانش در فضاي اجتماعي افغانستان توسعه يابد، مجال جلب و جذب نيرو براي تفكر متصلب و بسته طالباني كمتر و كمتر خواهد بود. اين امر به ويژه در تلفيق با عنصر زن شالودههاي بنيادين تفكر اجتماعي طالبان را در هم خواهد شكست و اين گزاره فهم چرايي حمله به مراكز آموزشي را در سالهاي اخير آسانتر خواهد كرد.
اما در نهايت هيچ يك از اين بحثها داغ دل مادران عزادار كابل را تسكين نخواهد داد و اين داغ سرد نميشود و چه زيبا سرود سيدضيا قاسمي عزيز:
گاهي پدر شديم و پسر را گريستيم
گاهي پسر شديم و پدر را گريستيم
هر روز و شب درست چهل سال ميشود
ساعات تلخ پخش خبر را گريستيم
در خون نشست روسري دخترانمان
رخسارهگان قرص قمر را گريستيم