آيا زندگي رمانتيك در دوران جين آستين واقعا قشنگ بود؟!
دردسرهاي عشقهاي قرن نوزدهمي
روناك حسيني
سريالهاي تلويزيوني و رمانهاي عاشقانه، لباسهاي مجلسي زيبا و خواستگاران خوشتيپ قرن نوزدهم را به تصوير ميكشند، اما آيا حقيقتا پيدا كردن شريك زندگي در آن دوران واقعا رمانتيك و عاشقانه بود؟ مثل سريال بريجرتون و فيلمهايي چون غرور و تعصب، ترغيب، اِما و اقتباسهاي ديگري از دنياي ادبي جين آستين؟
برخي جذابيتهاي رمانتيك اين ژانر، به قوانين سختگيرانه نامزدي در دوران ريجنسي (يا دوره نيابت سلطنت در بريتانيا؛ سالهاي 1795 تا 1820) برميگردد. در جهاني كه افراد با اپليكيشنها و با سوييپ كردن يك تصوير روي تلفن هوشمند و بعد گپ زدن در واتساپ، دنبال شريك زندگيشان ميگردند، به نظر ميرسد قرن نوزدهم دورهاي ايدهآل براي خواستگاري و اظهار عشق بوده است.
همه چيز در آن دوران عاشقانهتر و رمانتيكتر به نظر ميرسد: زماني كه پيدا كردن شريك زندگي در سالنهاي رقص و مهماني غرق در نور شمعها و شمعدانهاي آويخته و بزرگ بود، مملو از افراد مجردي كه نه به دنبال يك ملاقات كوتاه، بلكه به دنبال همراهي براي يك عمر زندگي بودند. زوجها جز لمس دستهاي يكديگر يا قفل شدن نگاهها در هم، كاري نميتوانستند انجام دهند. اما بايد در نظر داشت كه بخشهاي زيادي از عاشقانههاي مورد علاقه ما در دوران قرن نوزدهم انگليس، فانتزي هستند.
فليسيتي دي، نويسنده كتاب «بازي دلها: زندگي و عشق زنان در دوره ريجنسي» (Game of Hearts: The Lives and Loves of Regency Women) ماجراي واقعي عشقهاي قرن نوزدهمي را در يادداشتي در گاردين، اينطور توضيح ميدهد:
در واقعيت، جستوجوي عشق در طبقات بالاي جامعه در اوايل قرن نوزدهم انگلستان، ميتوانست به سختي پيدا كردن زوج براي آقا يا خانم ايكس در عصر ديجيتال باشد. اين موضوع را وقتي دريافتم كه براي كتابم، عاشقانههاي واقعي، در نامهها و خاطرات آن دوره جستوجو ميكردم.
به خصوص براي خانمها، با وجود اولينها و جوانترها كه هر سال تازه وارد عرصه ازدواج ميشدند، پيدا كردن زوج مناسب همانقدر سخت بود كه يافتن شريك مناسب در يك اپليكيشن دوستيابي امروزي دشوار است. پول در اين زمينه كمك ميكرد و در نتيجه، درست همانطور كه برخي مجردها در اولين قرار آنلاين خود درباره سنشان دروغ ميگويند، برخي خانوادهها ترجيح ميدادند كه درباره جهيزيه دخترها يا درآمد پسرهايشان بزرگنمايي كنند. يك مادرشوهر ناراضي در دنياي واقعي، به نام ليدي آكسبريج، پس از فاش شدن ميزان واقعي ثروت عروس جديدش، به اعتراض مينويسد: «پارسال او را با جهيزيه زيادي معرفي كردند.» اما ظاهرا جهيزيه عروس، چندان هم پروپيمان نبود.
براي مردان مجرد نيز يافتن همسر، به تلاش و تقلاي زيادي نياز داشت. براي هر كسي كه قصد ورود به عرصه رقابت را داشت، هر فصل ازدواج مستلزم عجله طاقتفرسايي براي شركت در مراسم رقص و مهمانيهاي بيشتر و ملاقات با دختران واجد شرايط بود. دختر يك ارل، در نامهاي از صحبتهاي ملالآور بسيار درباره آب و هوا و شلوغي جمعيت ابراز ناخرسندي كرده بود.
فكر نكنيد كه گوستينگ يا ناپديد شدن بعد از اولين قرار يا نزديك شدنهاي بدون تعهد، رفتارهايي جديد و مختص دوران ما هستند. ليدي هريت كاونديش (دخترعموي دور دايانا، پرنسس ولز) وقتي از نامزدي يك اشرافزاده كه در فصلهاي ازدواج قبل، او را در حال نزديك شدن به دختران متعدد ديده بود، نوشت: «اميدوارم خبر اين نامزدي باعث ناراحتي ليدي ماريا، يا دوشيزه ناپير نشود؛ يا دوشيزه كرو، يا دوشيزه بكفورد، چراكه اگر قرار باشد خبر اين نامزدي را جدي بگيريم، بايد دلمان به حال خيليها بسوزد.»
دنياي طبقه اشراف واقعا تماما زرق و برق نبود. در دهه ۱۸۲۰، آقاي جرج چلموندلي ثروتمند در ۷۳ سالگي براي يافتن سومين همسر خود، وارد عرصه ازدواج شد. او دختري را انتخاب كرد كه ۴۰ سال از خودش جوانتر بود. يكي از برازندهترين و چشمگيرترين افراد آماده ازدواج در دهه ۱۸۱۰، جان لمبتون، وارث ثروت عظيم معدن زغالسنگ بود كه اگر دندانهايش را از دست نداده بود، مردي خوشقيافه محسوب ميشد. در قرن نوزدهم، از دست دادن دندانها در جواني به دليل رايج نبودن بهداشت دهان و دندان، امري تا حدودي معمول بود.
البته بعيد است كسي دوست داشته باشد وايكنت بريجرتون بيدنداني را تماشا كند كه در سالن رقص به دنبال زوج مناسب ميگردد. آيا واقعا اينكه رماننويسان و تهيهكنندگان تلويزيون بيش از رمانهاي عاشقانه به واقعيت تكيه كنند، ضروري است؟ خواستگاري، به سبك اوايل قرن نوزدهم انگلستان، ممكن است آنقدر كه تماشاي لباسهاي پر زرق و برق و روايتهاي رمانتيك تلويزيون و رمانها نشانمان ميدهند، جذاب نبوده باشد. با وجود اين، همانطور كه ممكن است عشق در يك اپليكيشن دنياي ديجيتال شكوفا شود، در فصل معاشرت اجتماعي طبقه اشراف در قرن نوزدهم نيز ممكن بود. اين بخش از ماجرا، فقط در داستانها اتفاق نيفتاده است.