«خسرو شاهاني» كه بود و چه كرد
آقامعلم در كارگاه نمدمالي
عمادالدين قرشي
«خسرو شاهاني شرق» (با القابي همچون آقامعلم، بچهخراسون، شادونه، شاميوه خراسون، نمدمال و...)، متولد 10 ديماه 1308 نيشابور، يكي از چهرههاي شناختهشده در طنز اجتماعي مطبوعات معاصر بود كه همهچيز مينوشت و البته طنز، وجه مشترك اكثر آثارش بود. او مجموعهاي از بهترين داستانهاي طنز ايراني را با سبك و سياق خاص خودش و بداعت در طرح و فضاسازي خلاقانه نوشت. معتقد بود: «زندگي قصه تلخي است كه من از اين قصهها، افسانه شيرين ساختهام.» انساني صريحاللهجه، نكتهسنج، باريكبين، خوشمحضر و رفيقدوست، كه بيش از 25 عنوان كتاب از دوران كارياش، براي ما به يادگار مانده و بخشي از آن مجموعهداستانهاي طنز، طي ساليان در روسيه و اروپاي شرقي مورد استقبال قرار گرفته و ترجمه و بازنشر شدهاند. در جايي ميگويد: «من افتخار ميكنم كه سالها مردم را خنداندهام و باعث گريه آنها نشدهام.»
شاهاني با مرگ زودهنگام پدرش (علياصغر) و به موازات كار در اداره دارايي جهت معيشت خانواده، كار مطبوعاتي را در زاهدان با «نداي زاهدان» و «پيام سيروس» (1329-1326) آغاز كرد. پس از آن، با روزنامه «خراسان» (به سردبيري فخرالدين حجازي) در يك دوره مستمر سهساله از فروردين سال 1334 با ستون «شوخي و خنده» همكاري داشت. شاهاني در ديماه ۱۳۳۶ به دعوت صادق بهداد، مدير روزنامه «جهان»، به تهران آمد و ستون طنز اجتماعي «از هر دري سخني» را آغاز كرد. آشنايي شاهاني با مهدي اخوانثالث، يادگار همان سالهاست. از سال ۱۳۳۷، علاوه بر كار در اين روزنامه، خبرنگار پارلماني روزنامه پست تهران هم بود. در ۱۳۳۸، در تهيه برنامه «گفتنيها» با راديوتهران به همكاري پرداخت. روزهاي يكشنبه، در سالهاي ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۵ برنامهاي با عنوان «سيروسفر» مينوشت. از ۱۳۳۸ خبرنگار پارلماني روزنامه كيهان شد كه اين همكاري تا ۱۳۵۸ (بازنشستگي اجباري) به طول انجاميد و هفتهاي يكروز، بين سالهاي ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۵ در اين روزنامه يكصفحه مطلب طنزآميز به صورت داستان و مقاله با عنوان «جنجال براي هيچ» مينوشت كه بعدها به «بين دو سنگ آسيا» و «مسافرت بدون گذرنامه» تبديل شد. از مهر ۱۳۴۱ تا خرداد ۱۳۵۸ به دعوت عطاءاله اميراني، با «خواندنيها» همكاري داشت و در هر شماره خواندنيها، سه يا چهار صفحه تحت عنوان «در كارگاه نمدمالي» مطالبي مينوشت كه رنگ طنز اجتماعي داشت. باستانيپاريزي درباره شاهاني و اين ستون مينويسد: «شاهاني آنقدر خوشقلم و شيريننفس است كه اگر توي قلم خودنويست عسل و مربا بريزي و روي كاغذ بياوري، در برابر نوشتههاي او، مثل ترنجبين خراساني است در برابر گز خوانسار و حكايت زيره به كرمان بردن و زعفران به خراسان آوردن...». گزيدهاي از مطالب «در كارگاه نمدمالي»، در سه مجلد (نشر توس، 1380-1377) چاپ شده است. عمران صلاحي از قول شاهاني در زمان امضاي جلد سوم كارگاه نمدمالي نقلقول ميكند كه به وي ميگويد: «حالا ميتواني هر سه جلد را روي هم بگذاري و رويش بايستي تا دستت به جايي كه ميخواهي برسد!»
شاهاني با داستان طنز «كور لعنتي» (1343) جايزه معتبر «پر زرّين» سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات را به دست آورد. مجموعا او پيش از انقلاب با نشريات ترقي، سپيد و سياه، روشنفكر، نور و ظلمت، آسياي جوان، اميد ايران، تهرانمصور و توفيق و پس از انقلاب با فكاهيون، جدول كتيبه، گلآقا و آتيه (آخرين همكاري در ستوني با عنوان چندوچون 1380-1375) همكاري مستقيم و غيرمستقيم داشت. فرجام زندگي خسرو شاهاني، 20 ارديبهشتماه 1381 بود كه بهخاطر سرطان پيشرفته معده، در تهران چشم از جهان فروبست. خودش معتقد بود: «بعضيها فرهنگ پيشرفته دارند، بعضيها تمدن پيشرفته، بعضيها تكنولوژي پيشرفته، ما هم سرطان پيشرفته داريم!» كمتر كسي بهخاطر دارد كه شاهاني شاعر طنزپرداز هم بود و البته خودش را «ناظمِ» بدي نيز نميدانست. نمونهاي از اشعار طنز از مجموعهاشعارش «تافته جدابافته» چنين است:
به روي خنجر عريان دويدن/ دُومن فولاد با دندان جويدن// به روي شيشه بشكسته تيز/ به سينه خفتن و دايم خزيدن// چو رگبار بهاري فحش و ياوه/ ز جاهلهاي هر برزن شنيدن// به پشت خويش كوه بيستون را/ ز كرمانشاه تا مشهد كشيدن// به قعر چاه ژرفي پر ز شمشير/ همهروزه سحرگاهان پريدن// ميان آتش سوزان دوزخ/ بدون «دغدغه» عمري لميدن!// ندانسته شنا از فرط اجبار/ به كام موج درياها جهيدن// ميان شير و ببر و يوز خونخوار/ چو آهوي زبانبسته چريدن// زني ديوانه و بدخو گرفتن/ بلاي زندگي بر جان خريدن// پياده رفتن از ايران به تونس/ به چشم خويش مرگ خويش ديدن// ميان «مرسدس بنز» فلان تور/ ز گرما مثل آن «گرمك» لهيدن// گواراتر بود در نزد «خسرو»/ كه حرف زور از ناكس شنيدن.